فیلم fractured (شکستگی) کاری از«نتفلیکس»، یک سایکوتریلر خوش ساخت است که با پایان آن باید دوباره از نو به نشانههایی که در طول فیلم بوده و شما از آن غافل شدهاید و یا حتی به حساب ضعف فیلم گذاشتید برگردید و با نگاه دیگر به فیلم بنگرید. درست مثل شعاری که برای آن انتخاب شده و روی پوستر میبینید: "برای پیدا کردن خانوادهات باید اول با حقیقت رو به رو شوی". اما حقیقت چیست:
فیلم شکسته یا شکستگیfractured تازهترین ساخته « برد اندرسون » است که هرچه تا به حال ساخته در همین ژانر سایکودرامهای ملتهب و پر تعلیق بوده که مهمترین آنها « فصل نهم» است.
ری مونرو(سم وارتینگتن) در حال رانندگی، با همسرش جوآن (لی لی روب) بحث میکند. آنها به اتفاق دختر شش سالهشان (پری)، از مهمانی جشن شکرگزاری منزل خانوادهی جوآن بر میگردند. ری از بیتوجهی آنها به او گله دارد و اینکه چقدر ترجیح میداده تا خودشان به تنهایی این شب را جشن گرفته بودند. نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در همین سکانس ابتدایی در چهرهی او موج میزند و اینکه چقدر میترسد که مبادا خانوادهاش را از دست بدهد؛ چیزی که در لا به لای حرفهای زن میتوان حس کرد.
"ری" ماشین را در پمپ بنزین پارک میکند تا از سوپرمارکت خرید کند و پری و مادرش به دستشویی میروند. پری اسباب بازیاش را در دستشویی جا گذاشته و "جوآن" به دنبال آن میرود. ری در یک آن از دختر کوچک خود غافل میشود و دختر از بلندی سقوط میکند.
شاید یک معجزه باشد که از آن ارتفاع و از پشت، چنین سقوطی اتفاق بیافتد و بچه فقط دستش بشکند. اما از نظر ری این معجزه رخ داده است.
ری ، پری را به اورژانس بیمارستانی در آن نزدیکی میرساند و در آنجا، وقتی فرم بیمارستان توسط پرستار پر میشود، ما با ری بیشتر آشنا میشویم: مردی که به آخر راه رسیده، بیآنکه خیلی در آن مقصر باشد. کسی که تمام تلاشش برای یک زندگی آرام و پایدار به خطر افتاده است.
هشت سال پیش ری درحالی که مست بوده دچار حادثه رانندگی میشود و زن اولش را درحالی که باردار بوده از دست میدهد. گذشتهای که هرگز او را رها نمیکند و اگر خودش هم بخواهد با این اتفاق کنار بیاید، انگار که اجتماع قرار است تا ابد او را مقصر بداند و شماتت کند.
بعد از آن او دوباره ازدواج کرده و حالا یک دختر شش ساله دارد و مدتهاست که اعتیادش به الکل را نیز کنار گذاشته اما حالا هم کارش را از دست داده و هم احساس میکند به زودی خانوادهاش هم او را ترک خواهند کرد. تمام تلاش ری در ثابت کردن خودش است (چیزی که زن از او میخواهد)، بخصوص حالا که غفلت او موجب شده تا به دخترش صدمه برسد و دستش بشکند...
چیزی که به او آرامش میدهد این است که جوآن برای اولین بار و آن هم در چنین موقعیت حساسی، او را شماتت نمیکند و با چهرهای مهربان انگار به او میگوید که تا زمانی که توبا ما هستی، ما نگران هیچ چیز نیستیم...
پری معاینه میشود،(راستی چرا پرستار از ری میپرسد که آیا مایل است که پری جزو اعضای اهدای عضو باشد؟!) فقط دستش شکسته اما دکتر ترجیج میدهد تا از سر او هم اسکن شود. دخترک به همراه مادرش برای اسکن به طبقات پایین بیمارستان میرود و ری روی صندلی خوابش میبرد. وقتی بیدار میشود، زمان زیادی گذشته اما هیچکس در بیمارستان ادعای او را که دختر و همسرش برای اسکن به زیر زمین رفتهاند تایید نمیکند. حتی هیچ نشانی از حضور آن دو در بیمارستان نیست و پذیرشی هم صورت نگرفته است...
حالا ری در فروپاشی کامل روحی باید ثابت کند که همسر و دخترش آنجا هستند و جانشان در خطر است...
در تمام مدتی که ری میخواهد گفتههای خود را ثابت کند و خانوادهاش را نجات دهد، ما نیز همراه با او در کلنجاریم تا حقانیتش ثابت شود، شخصیت باورپذیر و بازی خوب در کنار کارگردانی شایستهی فیلم، ما را بسیار به او نزدیک کرده است...
شال گردن زرد پری در حالی که آغشته به خون است زیر تخت معاینه بخش اورژانس بیمارستان پیدا میشود...
اما با ورود پلیس و روانکاو به داستان، ماجرا شکل تازه.ای میگیرد تا جایی که به یکباره شوکه میشویم... اما هیچ اتفاقی موجب نمیشود که یک لحظه با ری همراه نباشیم و درکش نکنیم چرا که انگار هیچکس در زندگی، او را درک نکرده است و آن چیزی که شکسته ، نه دست پری، بلکه قلب و روح و روان ری است و این عنوان برای فیلم چه به جا و درست
دیدگاهها
کارگردانا از یه شیوه ی ساده استفاده میکنن که اول بیننده درگیر فیلم شه و یه حس ترحم و دلسوزی بهش دست بده
بعدش یدفه داستانو عوض میکنه
حالا این وسط میاد یسری دلایل از یک جنبه داستان و یکسری دلایل از جنبه ی دیگه ی داستان میذاره
مثلا - از یه طرف خون رو زمین ریخته
از یه طرف دیگه شال دختره توو بیمارستان پیدا میشه
خب اگر اینا مردن و گذاشتشون پشت ماشین پس چطور شال توو بیمارستان پیدا میشه ؟
یا از طرفی اگر دختره فقط دستش شکسته پس چطور اون خون روو زمین دیده شده ؟
———-
اینجا متوجه میشید که کارگردانا با سیاست میان دو تا دلیل قطعی توو فیلم میذارن و از طرفی قبلش شمارو حسابی احساسی و گیجم کردن
و حالا مغز شما دچار دوگانگی میشه
و یجورایی بازیچه دست کارگردان میشه
فیلم قشنگی بود ، این دست فیلم هارا باید دوبار از اول دید . اگر یک سکانس را از دست بدهید بروید آشپزخونه برگردید هیچ چیز نخواهید فهمید !
سکانس پایانی کارگردان با این سکانس سعی داشت که نشون بده
ری (شکسته) باتمامی بار روانیش بدنبال ارامش ذهن در کنار خانوادش بود که از حس ازدس دادن بدور باشه
ولی با سکانس پایانی مخاطب نیز ری را درک نکرد و بطوری که مخاطب نیازی به درک کردنش هم نداشت بر عکس ولی ری تشنه توجه بود .