«آنتونی کامپوس» فیلمی ساخته پر از تعلیق. قصه پردازی قدرتمند فیلم، قسمتی از بار تعلیق را به دوش می کشد و موسیقی متن فوق العاده در کنار تدوین غیر خطی، آن را ارتقا می دهد و آنچه که تعلیق را به اوج می رساند، ایجاد سکانس هایی پر کشش است. سکانس هایی که هر چه به پایان نزدیک می شویم بیشتر می شوند و گاهی روی دست « کوئنتین تارانتینو» پر آوازه می زنند. مثلا در سکانس رویارویی «آروین» (تام هالند _Thomas Stanley Holland) و کشیش ( رابرت پتینسون _ Robert pattinson) می بینیم که چطور با دوربین درست و حرکت بازیگران و موسیقی، هیجان و تعلیق به اوج می رسد و مخاطب میخکوب می شود.
تکنیک نریشن یا صدای راوی دانای کل که در فیلم استفاده می شود و با گویندگی «ری پولاک» همراه است نیز کمک بسیاری به فیلم می کند و چفت و بست این همه داستان را حفظ می کند. راوی که با بهترین دیالوگها قصه می گوید و گاهی با جمله ای کوتاه، نیمی از داستان را پیش می برد و گاهی درون شخصیت ها و شاید حرف دل نویسنده را بیان می کند.
«کامپوس» در فیلم « شیطان تمام وقت» شخصیت پردازی عمیقی انجام نمی دهد و تلاشش برای داستان گویی است، با این حال تمام شخصیت ها، از «ویلارد» گرفته تا «آروین» و کشیش بیش از یک سری تیپ های تکراری هستند و تک تک آنها فکر و نگاه خاصی دارند. شخصیتهایی که با بازی بسیار عالی بازیگرانش همراه است. نقطه ی درخشانی در فیلم که مطمئنا از دیدن بازی های « بیل اسکارگارد» و «رابرت پتینسون» به وجد خواهید آمد. در واقع هر چه از خوش ساخت بودن فیلم بگوییم، بازهم کم است.
فیلمنامه تارانتینو وار «آنتونی و پائولو کامبوس» که بر اساس رمانی از «ری پولاک» نوشته شده، داستان ها را در هم می تند و و سکانس هایی را رقم می زند که با ذهن و روان مخاطب بازی می کند. اتفاقاتی که به تنهایی می توانند نقطه اوج یک فیلم باشند. مانند لحظات جنون «ویلارد» که پس از دوری چندین ساله از عبادت و دعا، به سبب عشقی که از همسر نصیبش شده، دوباره به سمت خدا باز می گردد. اما بیماری همسرش، او را به سمت جنون پیش می برد و خودش موجودی عزیز را بر روی صلیب می کشد. حتی جنون «روی» نیز بی شباهت به «ویلارد» نیست. امید بستن افراطی به عبادت و دعا (و البته قدرت که در ادامه اشاره خواهیم کرد) در زمان هایی می تواند زیر پای عقل را خالی کند و سرکوب حاصل از این امید، ویران کننده است. حتی اگر این عابد «ویلارد» باشد که خود به تنهایی می تواند آدمهایی که آزارش می دهند را مجازات کند. اما در جایی که توان مبارزه با بیماری همسرش را ندارد، به خدا پناه می برد. در واقع یکی از مولفه ها و اهداف «کامپوس» بازی با همین روحیه ی پرستش آدمی است و آن را در جای جای فیلم به چالش می کشد.
سویه ی دیگر همین تقابل در قیاس «آروین» و «لنورا» (خواهر ناتنی اش) نیز اتفاق می افتد. آروین بعد از پدرش، دیگر دعا نمی خواند و حتی بر سر مزار والدینش نمی رود. اما «لنورا» برعکس او است و حتی شیفته ی کشیش جوان می شود. افراط در خوش باوری و پایانی که برایش رقم می خورد.
قسمت دوم ماجرا، «کارل» (جیسون کلارک) و «سندی» (رایلی کیو) هستند. زن و شوهری که برای گرفتن عکس و پیدا کردن مدل برای عکاسی، دست به قتل آدم ها می زنند. این دو نفر امید افراطی به قدرت خود دارند و نقطه مقابل «ویلارد» هستند. حتی کشیش جوان و «لی» (پلیس) را نیز می توان از این نگاه دید. البته که امید آنها نیز واهی ست و «سندی» آزرده از گذشته و «کارل» بدون دلبستگی عاطفی نیز راه کاملی را نمی پیمایند.
آنچه که راوی فیلم نیز در اواخر فیلم می گوید "اون انتخاب دیگه ای نداشت....."،شاید نتیجه گیری خوشایندی نباشد. اینکه باید با اجبارها مبارزه کرد و کاری که باید انجام دهی، مبارزه است. کاری که آروین آن را بلد است. اما نمی توان انکارش کرد. همه این اتفاقات نیز از رمان وام گرفته شده است.
در یک جمع بندی، « شیطان تمام وقت» (The Devil All The Time ) که از طریق نتلفیکس ارائه شده است، فیلمی مهیج، فوق العاده خوش ساخت و البته کمی خشن است که صحنه هایی به یاد ماندنی را خلق می کند. فیلمی که شاید در جشنواره ها با اقبال زیادی روبرو نشود و برخی مخاطبان را پس بزند، اما مطمئنا یکی از بهترین های سال ۲۰۲۰ خواهد بود.