مرد (استون کارلایل با بازی بردلی کوپر) در سکانس بعدی وارد کارناوالی میشود که مسیر زندگی او را عوض می کند یا بهتر بگوییم ادامه ای برای مسیر زندگی پر ابهام اوست که ما چیزی از آن نمی دانیم.
چرا کارناوال (سیرک)؟ آیا دل تورو و داستان اقتباسی او، دنیای امروز را به یک سیرک تشبیه کرده است؟
فیلم اقتباسی کوچه کابوس (Nightmare Alley) گیرمو دل تورو چقدر بی رحم است!! اما خوب که با فیلم همراه میشویم، می بینیم که در حقیقت دل تورو زمان را به عقب کشیده است و بی رحمی زندگی امروز را با شخصیت محوری استن و دیگر شخصیت ها به نیمه ی اول قرن بیستم بُرده است.
مدیر کارناوال (کلم با بازی ویلیم دفو) تماشاگران را به دیدن یک نمایش دعوت می کند.
آیا او انسان است؟ یک موجود وحشی هیولا مانند (گیک) که در قفس نگهداری می شود، نحیف، کثیف و چندش آور. گریه می کند، زار میزند و به دنبال ترحم است. ترحم چه کسی؟ همین ها که آمده اند تا با خفت او تفریح کنند؟
کلم برای تماشاگران می گوید که این موجود می تواند هفته ها نه چیزی بخورد و نه بیآشامد و فقط از خون پرندگان و خوردن خزندگان تغذیه می کند.
نمایش شروع می شود. "کلم" پرنده ای را به داخل قفس می اندازد. گیک همچنان گریه می کند اما برای زنده ماندن چاره ای ندارد. سر پرنده را با دندان می کند و خونش می مکد. اما... گیک همچنان می گرید.
تو می دانی این موجود و سرنوشتش کلید "کوچه کابوس" است. سکانسی زجر دهنده و چندش آور.
استن کارلایل برای موجود در قفس دل می سوزاند . بخصوص وقتی این موجود (گیک) مرتب تکرار می کند که به کمک نیاز دارد و در گذشته چنین نبوده است؟
استن موجودی بیمار روحی، فرصت طلب، بلند پرواز و بی رحم است. او "پیت" پیرمرد دائم الخمر که تردست ماهری است و راه و روش ذهن خوانی و تردستی را به او آموخته، می کشد و با دختر معصوم و زجر دیده ی کارناوال (رونی مارا) با اتکا به مهارتی که حالا پیدا کرده، به شهری بزرگ کوچ می کند.
دو سال می گذرد....
استن، شیک، خوش تیپ و تر و تمیز برای اعیان و اشراف برنامه اجرا می کند و در این میان با زن روانشناس اغواگری (کیت بلانشت) آشنا می شود که دست او را خوانده است. این زن هم مثل استن، فرد بی رحم و زیاده طلبی است که حالا نقاط مشترکی با یکدیگر دارند و می توانند یک گروه خطرناک را برای تحمیق آدم های سرشناس و پولدار و بهره کشی از آنها تشکیل دهند .استن خشونت نهفتهی زیادی دارد و به طرز عجیبی از لحاظ روحی مریض تر شده است و این بیماری ریشه در کودکی او دارد. پدر دائمالخمر او آسیبهای جبران ناپذیری به او زده است از تجاوز به جسم تا سرکوب روح او، تا جایی که استن پدر را می کشد و می سوزاند. بله!! آن جنازه به آتش کشیده شده ی شروع کوچه کابوس، پدر استن بود که در دوران کودکی و جوانی استن به او صدمات روحی و جسمی رسانده و حالا بیرحمانه به قتل رسید. مرگی خاموش و دور از تصور. برهنه کردن پیرمرد وقتی مریض و ناتوان است و قراردادنش در سرما تا یخ بزند.
نوشتن در مورد کوچه کابوس نفسگیر است، درست مثل دیدن فیلم که یا شیفته آن می شوی و یا از آن بیزار خواهی شد.
اجازه بدهید برای نفس تازه کردن به حاشیه بروم و قبل از ادامه اشاره کنم که، همچنان متوجه نمی شوم، چطور یک فیلم در اسکار، کاندید بهترین فیلم سال می شود اما نه کارگردانی، نه فیلمنامه و نه بازیگران مرد و زن آن نامزد نشده اند؟ پس مبنای ارزشگذاری چیست؟ کوچه کابوس بازی ها و کارگردانی فوق العاده ای دارد گرچه فیلمنامه آن بی نقص نیست اما در هیچیک از جوایز اصلی نامزد اسکار 2022 نامزد نشده، در حالی که نامزد اسکار بهترین فیلم است.
پس از این تنفس کوتاه و پرانتزی که باز شد، به فیلم باز می گردیم.
داستان کوچه کابوس چرا چنین سرنوشتی برای استن رقم میزند. چشم در مقابل چشم. انگار داستانی از انجیل است. استن تقاص پس می دهد و بهشت و جهنمش در همین دنیاست. آنقدر هم به این سرنوشت واقف و تسلیم است که می گوید: "من برای هیولا شدن به دنیا آمده ام". (سکانسی که بازی بردلی کوپر در آن فوق العاده است).
کوچه کابوس گر چه فیلمی اقتباسی است اما نگاه دل تورو را دارد. کارگردانی که حالا تا حدودی از ژانر تخیلی و فانتزی فاصله گرفته اما باز امضای خودش را دارد. کوچه کابوس نه هزارتوی پن است و نه شکل آب. فلسفه ی حیات است و تلنگری به انحطاط وجه انسانی بشر که در این فیلم فقط در شخصیتی مشهود است که توان مقابله با پلشتی ها را ندارد. شخصیتی که رونی مارا ایفاگر نقش آن است.
هما گویا
دیدگاهها
فقط حیف که کوتاه بود. کاش تک تک کاراکتر ها رو در این مقاله تحلیل میکردید چون واقعا جاش بود.
کاملا درسته. مخصوصا بازی بردلی کوپر واقعا شاهکاره. به قول شما یا عاشق این فیلم میشید یا اصلا خوشتون نمیاد.