در سال ۱۹۷۶ که شبکههای تلویزیونی رونق بسیاری داشتند و رقابت تنگانگی بین آنها برای جذب مخاطب وجود داشت، «سیدنی لومت» خوشفکر، فیلمی با عنوان «شبکه» ساخت و در آن بازیگران مطرحی چون «فی داناوی»، «ویلیام هولدن» و «پیتر فینچ» به ایفای نقش پرداختند.
داستان فیلم درباره ی «هاوارد بیل» است که از مجریان شبکه بوده ولی با گذشت زمان بینندگان خود را از دست می دهد. این کاهش تا جایی پیش می رود که شبکه تصمیم به اخراج او میگیرد. اما به ناگاه هاوارد تصمیم می گیرد که در برنامه تلویزیونی خودکشی کند و این اقدام وی منجر به واکنش مخاطبان تلویزیون می شود تا جایی که همگی به همراه هاوارد سرها را از پنجره بیرون بیاورند و به سیستم دنیای امروزی اعتراض کنند. حالا دوباره برنامه، پر بیننده شده است!!
فیلمنامه «پدی چایکوفسکی» به خوبی تاثیرات و عوارض شبکه بر روی کارکنان و مدیران آن را به تصویر میکشد.
«هاوارد» به خاطر به دست آوردن بیننده به فکر خودکشی می افتد و بعد ادعای موعظه و پیامبری می کند و در این مسیر تا مرز جنون پیش میرود. «دایان» که به عنوان مدیری برای جذب مخاطب شبکه فعالیت می کند در مسیر پیشرفت، از جنایت و کشتن هاوارد ابایی ندارد. «دایان» که خود معترف است "فقط برای کار ساخته شده و برای پیشرفت صبر نمی کند تا آسانسور پایین بیاید وازپله ها بالا می رود". آیا این پیشرفت در شبکه هدف دلخواه «دایان» است؟ و به این ترتیب پایان رابطه بین «ماکس» و «دایان» این واقعیت را زیر سوال ببرد.
اما شاید «ماکس» بزرگترین شکست خورده این جریان و شبکه باشد. کسی که رفیقش، کارش و حتی همسرش را از دست میدهد و دلیل آن هم عدم پایبندی شبکه به او است، کسی که بین شرافت خود و پایبندی هایش به شبکه گم شده است.
"این است داستان هاوارد بیل اولین نمونه از یک مجری محبوب اما تاریخ مصرف گذشته ی تلویزیونی آمریکا که به دلیل بیان حقیقت و نداشتن بیننده کافی کشته شد"
فیلم بعدی «نمایش ترومن» ساخته ی «پیتر ویر» در سال ۱۹۹۸ است. این فیلم در فضای تخیلی ساخته شده و با چاشنی کمدی نیز همراه است،یک کمدی تلخ و هشدار دهنده. داستان این فیلم درباره «ترومن» با بازی خوب جیم کری است که زندگی اش بدون اطلاع او و به صورت تمام وقت از شبکه تلویزیونی نمایش داده می شود تا جایی که مردم نیز به دیدن زندگی این مرد علاقه مند می شوند و نا خواسته با او زندگی می کنند. شاید «نمایش ترومن» به طور سفت و سخت به بررسی شبکههای تلویزیونی نمی پردازد، اما آنچه که در فیلم می بینیم نشان از تاثیر این شبکه ها بر روی مردم دارد و زمانی این را درک می کنیم که کارگردان نمایش ترومن اشاره می کند که خالق نمایشی تلویزیونی است که به میلیونها نفر امید، لذت و الهام می بخشد.
امید، لذت و الهامی که از قاب تلویزیون به مردم داده میشود و هدایت کننده مسیر آنهاست. مردمی که تمام زندگی «ترومن» را به خاطر سپرده اند و با پیروزی اش شاد می شوند و با او اشک می ریزند.
با پیشرفت بیشتر تکنولوژی در قرن بیست و یکم، شبکه های اجتماعی پا را فراتر از تلویزیون گذاشتند و به فضاهای مجازی مثل فیس بوک و اینستاگرام ارتقا پیدا کرده و مسیر جدیدی برای این خلق موقعیت ایجاد کردند. در سال ۲۰۱۰ «دیوید فینچر» فیلمی درباره زندگی «مارک زاکربرگ»، به عنوان خالق اصلی شبکههای اجتماعی، می سازد. اما «شبکه اجتماعی» با تبحر «آرون سورکین» در نویسندگی و ذهن پر بار فینچر به چیزی بیشتر از یک فیلم زندگی نامهای تبدیل شده و در خلال فیلم به تاثیر و تاثر ذهن و علایق مردم به این شبکه ها می پردازد، با دیالوگ های جا افتاده که رفتار مخاطبان شبکه را نشان دهد. (تارنتینو به تازگی از این فیلم به عنوان محبوب ترین فیلم زندگیش یاد کرده است). با نمایش نحوه ی مخاطب گیری چنین فضایی و نمایش اینکه چرا ما آدمها به این سمت کشیده می شویم. از طرفی فیلم با به تصویر کشیدن شخصیت نه چندان محبوب «زاکربرگ» به عنوان خالق این فضا ( فیسبوک) و ذهن بیمار گونه او، به این مسئله نیز تاکید دارد که آنچه اهمیت دارد نفر اول بودن است نه سلامت کل فضا.
البته که بعد از «شبکه» ی «سیدنی لومت» فیلم «او» به کارگردانی و نویسندگی «اسپایک جونز»، پر دغدغه ترین فیلم برای پرداختن به شبکههای مجازی و اجتماعی است که با بازی درخشان «واکین فونیکس» همراه بوده.
ماجرای فیلم در سال ۲۰۲۵ می گذرد که فضاهای مجازی گسترش زیادی پیدا کرده است. فیلم یک شروع عالی دارد. کارمندانی که نامه مردم عادی به عزیزانشان را ادیت می کنند. با این شروع که خود نشان می دهد، ارتباط واقعی آدمها از میان رفته است و حریم خصوصی معنای خود را از دست داده.
بعد به «تئودور» می رسیم که در آستانه طلاق با همسرش قرار دارد. «تئودور» با یک سیستم عامل ( که رفتار و صدای زنانه دارد) ارتباط برقرار میکند و کم کم به آن احساس وابستگی پیدا می کند. سیستم عامل (با صدا پیشگی اسکارلت جوهانسون) نیز حالا بیشتر احساس موجودیت کرده است.
این فیلم به خوبی تنهایی آدم ها را در فضاهای مجازی نمایش می دهد. توخالی بودن عاطفه ها و رابطه ها. جایی که ارتباطات واقعی از بین رفته. «او» سعی می کند فضای واقعی را با فضای مجازی به قیاس بگذارد و در ادامه کاملاً اذعان می کند دلبستگی به چنین دنیایی عبث است.
مسلما در این رابطه فیلم های دیگری هم ساخته شده (نظیر سیمون ساخته اندرو نیکول و با بازی آل پاچینو) و این سوژه همچنان بستر فیلم های تازه ای نیز خواهد بود که به نظر، این چهارمورد می تواند بیشترین ارتباط را با دغدغه ما ازپرداختن به موضوع فوق داشته باشد.
ناصر یاخچی بیگلو