فیلم جاسوسی "تحت تعقیب ترین مرد" (A Most Wanted Man) با یاری گیری و اقتباس از شخصیت مداری داستانی از "جان لوکاره" تریلر جاسوسی هوشمندانه و پرتنش درگیرکننده ای را به تماشاگر روایت می کند. شخصیت پردازی و داستانگویی فیلم محمل مناسبی برای یک تریلر پرجوش و خروش از کار در آمده است. در این فیلم تمرکز روی تعقیب و گریزها یا انفجارها نیست بلکه بر اتاق خواب های ساکت و سلول های دلگیر زندان است، که با ضرباهنگی کند و آرام داستان خودش را روایت می کند.
عیسی کارپوف مهاجر مسلمان نیمه چچنی/ نیمه روسی که به طور غیرقانونی به آلمان مهاجرت کرده است توسط گروهی جاسوسی به سرکردگی گانتر باخمان (با بازی فیلیپ سیمور هافمن) که بر بخشی از جامعه مذهبی هامبورگ تمرکز دارد، شناسایی می شود. منابع روسی اطلاع داده اند که عیسی فردی خطرناک است اما گانتر با اینگونه برخوردها مخالف است. به طور همزمان پای یک بانکدار سرشناس که پدرش سابقه پولشویی برای مقامات روس را داشته و یک جوان مدافع حقوق بشر نیز به داستان باز می شود. عیسی بعد از شکنجه های بی رحمانه ای که شده ادعاهایی را مطرح می کند که پای سازمان های امینیتی آلمان و آمریکا نیز به ماجراها کشیده می شود. در این بین گانتر سعی می کند تا از فرصتی که عیسی برایشان گشوده است برای به دام انداختن دکتری که مظنون به جمع آوری کمک های مالی به القاعده است، استفاده کند؛ اما مقامات امنیتی روش های مدارامابانه او را نمی پسندند و رقابتی سخت بین دو دیدگاه نسبت به مسائل امنیتی شکل می گیرد.
جان لوکاره که فیلم براساس یکی از رمان هایش به صورت دقیق بیشت و هشتمین رمانش که در سال 2008 نوشته است ساخته شده است، رمانش را براساس ماجرای واقعی مراد کورناز، مسلمان اهل ترکیه و شهروند قانونی آلمان نوشته که در سال 2001 در پاکستان دستگیر شد و با آگاهی دولت آلمان، به قرارگاه نظامی آمریکا در قندهار برده شد و پنج سال در اردوگاه گوانتانامو محبوس بود، آن هم در زمانی که مقامات قضایی آمریکا و آلمان بر بی گناهی او واقف بودند، سرانجام کورناز در سال 2006 از زندان آزاد شد و به آلمان بازگشت و درباره شکنجه هایی که شده بود دست به افشاگری زد.
اهمیت رمان لوکاره در فضاسازی های واقعی است که از انسان های پیرامون مان با همه نقاط قوت و ضعف هایشان ارایه می دهد و سازمان های جاسوسی ترسناک را به جای اینکه توده های بی هویت و بی اصل و نسب نشان دهد انسان هایی فعال توصیف می کند که از ضعف ها و قوت های آدم های درون خود هویت می گیرند و ترسناک بودن اینگونه سازمان ها را معطوف به حضور انسان های ضعیف النفس می داند که در قدرت ها و مقام های فراقانونی نشسته اند و به بهانه حفظ امنیت و جان شهروندان خودشان عاملی برای شکنجه و پدید آمدن بحران برای بی گناهان گشته اند.
تحت تعقیب ترین مرد به روشنی درباره دو دیدگاه متضاد در برخورد با مسائل پیش آمده بعد از 11 سپتامبر در بستر امنیت کشورهای غربی است. یک دیدگاه، که گانتر قهرمان اصلی فیلم با آن موافق است و آن را دنبال می کند، جهان امن تر را جهانی می داند که در آن به همه انسان ها توجه شود و آسایش همه بی گناهان تامین گردد و تامین امنیت اقلیت جان و آسایش اکثریت را به خطر نیندازد و حتی سعی شود به جنبه های مثبت شخصیت های منفی نیز توجه شود و با گفتگو و مدارا امور را سامان بخشد. این دیدگاه به جای دو قطبی کردن انسان ها به "خوب و بد" یا "فرشته و شیطان" که بعد از واقعه 11 سپتامبر توسط جورج دبلیو بوش در زبان سیاست زده "یا با ماست یا بر ماست" تبلیغ می شد، سعی می کند فرشته خویی و درنده خویی را در بین همه انسان ها جستجو کند و تمام نیروی خود را مصروف تبدیل دومی به اولی نماید. به طور خلاصه دیدگاهی که خاکستری به مسائل می نگرد و حد و مرزها را با مدارا و گفتگو بین انسان ها ترسیم میکند. در مقابل دیدگاه اول، دیدگاه دوم همیشه به دنبال در نطفه خفه کردن مسائل و بحران ها است و با کوچکترین نشانه ها اولین متهم مظنون را با شکنجه از پای در می آورد و در این بین واههمه ای ندارد که جان بی گناهان را نیز قربانی کند چرا که هدفش وسیله را توجیه می کند، ساختن جهانی امن تر برایش بهانه ای می شود تا به هر نوع رفتار اخلاقی یا غیراخلاقی دست بزند تا به مقصودش برسد. در جهان داستانی لوکاره دیدگاه اول همیشه در اقلیت است و تلاش های قهرمان داستان در توجیه فواید این دیدگاه به سرانجام خوبی منتهی نمی شود.
فیلیپ سیمور هافمن با نقش گانتر در فیلم از دیدگاه اول طرفداری می کند و مقامات امنیتی از دیدگاه دوم. گانتر نمونه ای از یک شکست خورده با بدنامی (به خاطر از دست دادن منابع و شکست عملیات در لبنان) است که باید برای فائق آمدن بر کابوس های شبانه اش به الکل و مواد مخدر پناه ببرد و با ناکام ماندن تلاش هایش در طول فیلم به گوشه ای برود و سکوت پیشه کند؛ همانطور که در آخرین سکانسش ماشین را ترک می کند و از قاب تصویر بیرون می رود. که بعدها معلوم شد که این تریلر آخرین کار بازیگری هافمن فقید بوده است و سرانجامی مانند شخصیت فیلم بر او اتفاق افتاده است. هافمن با بازی خیلی خوبش نقشی بسیار چالش انگیز را بازی کرده است و در نقشی که نیازمند نوعی پیچیدگی و تضاد است که فقط با پرداختن به جزییات شخصی می توان آن را به تماشاگر منتقل کرد موفق و سربلند بیرون آمده است. هافمن لحظه لحظه فیلم را استادانه با بازی درخشانش می سازد و سپس با استادی تمام آن را سر به نیست و نابود می کند. گاتنری که مجبور است هم با دوستش و هم دشمنش با توسل به هوش بسیارش مبازره کند و خودش را از آنها متمایز کند.
سایر نقش های فیلم تنها در حد بازی هستند هر چه از شخصیت های اصلی فیلم فاصله می گیریم بازی ها ناپخته و ضعیف تر می شوند و بزرگترین ضعف و لطمه را به فیلم می زنند اما فیلم از نظر شیوه تبدیل یک قصه آرام لوکاره ای به اثری با اوج و فرود قابل قبول فیلم بسیار موفقی است.
کارگردان : آنتون کوربین، فیلمنامه : اندرو باول براساس رمانی به همین نام از جان لوکاره
موسیقی : هربرت گرونومه یر، مدیر فیلمبرداری : بونوا دلهم
بازیگران : فیلیپ سیمور هافمن (گونتر باخمان)، ریچل مک آدامز (آنابل ریختر)، ویلیام دافو (تامی برو)، همایون ارشادی (دکتر فیصل عبدالله)، دانیل برول، رابین رایت. محصول 2014 انگلستان،آلمان، آمریگا، 122 دقیقه.
امتیاز در راتن تومیتوز : 90 درصد براساس 112 نقد
امتیاز در متاکریتیک : 74 درصد براساس 40 نقد