سه شنبه, 21 آذر 1402 15:15

نگاهی به فیلم «قاتلان ماه کامل» تازه‌ترین ساخته مارتین اسکورسیزی

نوشته شده توسط سی و یک نما
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
نگاهی به فیلم «قاتلان ماه کامل» تازه‌ترین ساخته مارتین اسکورسیزی نگاهی به فیلم «قاتلان ماه کامل» تازه‌ترین ساخته مارتین اسکورسیزی سی و یک نما

سی و یک نما - «قاتلان ماه کامل» اثر مارتین اسکورسیزی حماسه‌ای بزرگ و متفکرانه است که فصلی وحشتناک و عمدتاً نادیده گرفته شده از تاریخ آمریکا را روایت می‌کند. این داستان که بر محور حرص و قتل می‌چرخد، در ابتدایی‌ترین سطح‌اش، درباره شرارتی است که از مردان سر می‌زند. این فیلم بر اساس پرفروش‌ترین کتاب غیرداستانی دیوید گران، که در سال 2017 با عنوان «قاتلان ماه گل: قتل‌های اوسیج و تولد اف‌بی‌آی» منتشر شد، روایت می‌کند که چگونه مردان بی‌رحم سفید پوست برای سرقت ثروت ملت اوسیج توطئه‌چینی می‌کردند و آن‌ها را لایق چنین ثروتی نمی‌دانستند، تا جایی که برای به دست آوردن ثروت‌شان به طور سیستماتیک یک‌یک آنها را می‌کشتند.

اگرچه کتاب روایتی کوچک از جنایات علیه بومیان آمریکا در قالب سرنوشت، پول، زمین و برتری سفیدپوستان است، اما فیلم اسکورسیزی تاریخ فراموش شده را به یک پانورامای بصری پیوند می‌دهد و خاطره‌ای سینمایی می‌آفریند که به این زودی‌ها از یادها نخواهد رفت. فیلم سه و نیم ساعته اسکورسیزی که دوباره رابرت دنیرو و لئوناردو دی کاپریو را کنار هم قرار داده است، نه تنها تحقیقات این توطئه را آشکار می‌کند، بلکه به پرونده عجیب و غریب آن نیز می‌پردازد. هم از نظر فرم و هم قدرت روایی، «قاتلان ماه کامل» گامی جسورانه و البته مراقبه‌ای برای این فیلمساز 80 ساله است که همچنان در حال ریسک کردن است و با هر فیلم جدیدی کامل‌تر می‌شود.

killers-of-the-flower-moon-4.jpg

در کتاب گران توضیح داده شده که چگونه در دهه 1890، یکی از بزرگترین ذخایر نفتی ایالات متحده در زمین اوسیج کشف شد. مردم اوسیج حق مالکیت میادین نفتی را حفظ کردند و از کاوشگران خواستند با مجوزهای خود شروع به حفاری کنند. در زمان کوتاهی، ملت اوسیج به طرز غیرقابل باوری ثروتمند شد و در عرض 20 سال، در میان ثروتمندترین افراد جهان قرار گرفتند. اما به زودی نفت به یک "برکت نفرین شده" در میان مردم اوسیج درآمد.

فرصت‌طلبان سفیدپوست لابی کردند و کنگره نیز قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن یک قیم منصوب از سوی دادگاه موظف می‌شد امور مالی هر فرد اوسیج را که دارای اصل و نسب خونی است مدیریت کند، و تنها فردی که بیشترین نصیب خونی را دارد می‌تواند از "صلاحیت" مالی برخوردار شود. این سرپرستان معمولاً از تعهد خود دزدی می کردند و برای خودشان خرج می‌کردند. سایر مردان سفیدپوست برای رسیدن به مال و اموال، با خانواده‌های اوسیج ازدواج کردند و اگر اعضای خانواده‌شان ناپدید می‌شد یا با مرگی نابهنگام مواجه می‌شد، این مردان سفید پوست که راه خودشان در جامعه پیدا کرده، ثروت را به ارث می‌بردند. آنچه به دنبال حذف سیستماتیک افرادی از مردم اوسیج بودند که بین این نمایندگان قانونی بی‌وجدان و ثروت‌های اوسیج قرار گرفته بودند. جنایاتی که برای سال‌ها بدون مجازات ماند. اما در آن زمان در اطراف شهرستان اوسیج گفته می‌شد که «کشتن یک سرخپوست از سگ آسان‌تر است». این مرگ‌های عجیب بین سال‌های 1918 و 1931 در اوکلاهاما رخ دادند، که منجر به تایید قتل 60 نفر از اعضای محلی اوسیج و احتمالاً تعداد بیشتری از آنها شد.

فیلمنامه اریک راث (نویسنده فیلم مونیخ، 2005) و اسکورسیزی از ساختار کتاب گران پیروی نمی‌کند، کتاب جنایات را از زاویه دید بازپرس پرونده بررسی می‌کند. گران ده سال را صرف تحقیق در مورد قتل‌ها کرد و گزارشش پرونده‌ای بزرگ شد که از طریق اداره جوان تحقیقات فدرال توسط ماموری به نام تام وایت دنبال شد. پرونده اصلی چندین نفر، از جمله مغز متفکر قتل‌ها را افشا کرد و تحقیقات گران نشان داد که احتمال مرگ و میر بیشتری نیز وجود دارد. ولی پیدا کردن دلیل قتل قطعی برای بسیاری از مجرمان محرز نشد و دامنه جنایات فراتر از حدس و گمان نرفت.

ابتدا قرار بود داستان فیلم بر روی تحقیقات متمرکز شود و دی کاپریو نقش وایت را بازی کند. اما اسکورسیزی متوجه شد که برای بیان داستانی صادقانه و نشان دادن زخم باز ملت اوسیج، او و راث باید از درون به نسل‌کشی نزدیک شوند و بر رابطه‌ی پیچیده بین ارنست بورکهارت (دی کاپریو) و عروس اوسیج او، مولی (لیلی گلادستون) تمرکز کنند. فقط از درون ماجرا بود که بیننده می‌توانست وحشتناک بودن جنایت‌ها را درک کند.

وقتی ارنست از جنگ جهانی اول به فیرفکس، اوکلاهاما باز می‌گردد، عمویش، ویلیام هیل (رابرت دنیرو) فردی به ظاهر خیرخواه، که دوست دارد "کینک/پادشاه" خطابش کنند، از پیش در حال دسیسه‌چینی برای تضمین حق مالکیت نفت است. هیل برای رسیدن به این خواسته‌اش، با حیله‌گری ارنست را تشویق می‌کند تا به دنبال عروس اوسیج برود. وقتی ارنست به عنوان راننده تاکسی برای اولین بار با مولی ملاقات می‌کند، زیاد با او گرم نمی‌گیرد. مولی زیباست و روشی مرموز برای صحبت کردن با چشمان باهوشش دارد. به توصیه هیل، مولی یک "سرمایه‌گذاری هوشمندانه" است، ارنست باید فرهنگ و زبان اوسیج را بیاموزد. او به مولی نزدیک و از او خواستگاری می‌‌کند، به زیبایی‌اش اشاره و از رنگ پوستش تعریف می‌کند. مولی یک کلاه استتسون به ارنست می‌دهد و او را برای شام دعوت می‌کند. اگرچه خواهران مولی هشدار می‌دهند که ارنست شبیه یک مار است و مثل بسیاری از مردان سفید پوست دنبال ثروت توست، مولی از ارنست دفاع می‌کند. ارنست با صراحت به مولی می‌گوید: "من عاشق پولم" و جاه‌طلبی‌اش این است که "تمام روز بخوابد و تمام شب را مهمانی بگیرد." پول‌دوستی ارنست غیرقابل انکار است، ولی عشق بین مولی و ارنست نیز به نوعی واقعی است. آنها به زودی ازدواج می‌کنند و در این اثنا، ارنست کارهایی برای هیل انجام می‌دهد، مانند دزدیدن جواهرات از افراد اوسیج به زور اسلحه یا استخدام افرادی برای انجام یک قتل.

«قاتلان ماه گل» ادامه‌ی طبیعی فیلمسازی حرفه‌ای اسکورسیزی در نقد ساختارهای اجتماعی خشونت‌آمیز و فاسد است، از سلسله مراتب اراذل و اوباش خرده‌پا در «خیابان‌های پایین شهر» (1973) گرفته تا اوباش سرسخت در «رفقای خوب» (1990) و «کازینو» (1995). از خشونت استعاری خفه‌کننده «عصر معصومیت» (1993) و کلاهبرداران وال استریت در «گرگ وال استریت» (2013) در این فیلم نیز ردهای از خود دارند. تاریخ آمریکا مملو از جنایات سازمان‌یافته است، خواه استثمار بازار سهام باشد یا انسان‌زدایی مردم بومی با تجاوز به سرزمین‌شان، سلاخی کردن جمعیت‌هایشان. چیزی که درباره رویکرد فیلمسازی اسکورسیزی منحصر به فرد و شاید بحث‌برانگیز است، نحوه روایت این سیستم‌ها برای تماشاگر است، تماشاگر در برخی مواقع تفسیری خلاف نظر اسکورسیزی از فیلم‌هایش دارد. می‌توان فهمید چرا هنری هیل از آزادی و قدرتش برای عقل کل بودن استفاده می‌کند یا چرا جردن بلفورت از سبک زندگی بی‌رحمانه‌اش لذت می‌برد، ولی در قاتلان ماه گل یک نمونه متفاوت ارائه شده که تماشاگر را گیج و در تضاد نگه می‌دارد و آن مورد ارنست است. تماشاگر هرگز به طور کامل نمی‌تواند با این شخصیت همدردی کند. گویی گیجی و سردرگمی ارنست به تماشاگر نیز سرایت می‌کند.

فیلم به طور متناوبی بین نقش مولی که تماشاچی غمگین جنایاتی است که علیه مردمش، از جمله مادر و خواهرانش شده، و نقش ارنست که نقشه‌های هیل را برای خلع ید مردم اوسیج و به دست آوردن ثروتشان اجرا می‌کند در رفت و برگشت است. مولی مبتلا به دیابت، باید واکسن‌های انسولین آغشته به سم که هیل به ارنست داده را مصرف کند که باعث وخیم‌شدن بیماریش می‌شود و او را زمین‌گیر می‌کند و تنها کاری که می‌تواند بکند نظاره‌ کردن ناپدید شدن و پر پر شدن عزیزانش است. به همان سانی که رهبران اوسیج ناتوان هستند و نمی‌توانند کاری انجام دهند. زمانی بود که این جنگجویان با افتخار در نبردی رودررو می‌جنگیدند ولی حالا دشمنشان در سایه مخفی شده و ضربات پنهانی خود را به آنها وارد می‌کنند.

فیلم جنایات رخ داده را اعدام‌وار به تصویر می‌کشد، و با قتل عام نژاد تولسا مقایسه می‌کند. در مقابل چنین خونریزی‌ها و خیانت‌هایی، ارنست در قالب مردی ضعیف و فریب خورده، هرگز دستورات دایی‌اش را زیر سوال نمی‌برد. او نمی‌تواند بفهمد کارهایی که برای هیل انجام می‌دهد، چگونه بر رابطه‌ی عاشقانه و واقعی‌اش با مولی اثر می‌گذارد. ارنست به مثابه یک قاتل بی‌تفاوت و وظیفه‌شناس، یادآور خود دنیرو در آخرین فیلم اسکورسیزی، مرد ایرلندی (2019) است که خانواده‌اش را در اولویت دومش بعد از تعهدات جنایی‌اش می‌دانست و خیلی دیر از انتخاب‌هایش پشیمان شد.

بازی پیچیده دی کاپریو در فیلم «قاتلان ماه کامل» بین هویت دوگانه‌اش در نقش شوهری حساس و قاتلی همدست گیر کرده است. تا انتهای فیلم نیز نمی‌شود فهمید که شخصیت درونی ارنست چیست، چون شخصیتی درونی ندارد. بازی گیج‌کننده دی‌کاپریو به طرز درخشانی نشان می‌دهد که ارنست هرگز به خیانت یا تاثیر اعمالش اصلاً فکر نکرده است. اما دنیرو شخصیت سرراستی دارد و تماشاگر به روشنی می‌تواند شیطان‌صفتی‌اش را تشخیص دهد. شخصیتی موذی و کمی کمیک. مثل زمانی که بعد دستگیری‌اش ادعا می‌کند "بی‌گناه‌تر از یک نوزاد تازه متولد شده است" یا در مقابل مولی به ارنست ‌می‌گوید: " فکر می‌کنم باید در مورد نحوه خرج کردن پول مولی بیشتر مراقب باشیم." اما نقش گلادستون در برابر دو همتای خود، نقشی چالش‌برانگیزتر و درونی است. سکانس‌های تحقیرآمیزی که مولی مرتباً با قیم خود ملاقات و خودش را «بی‌صلاحیت» معرفی می‌کند، و درخواست می‌کند که پولش را بدهند، درخواستی که اغلب رد می‌شود. اگرچه بیشتر بازیگری او با زبان بدن و چشم‌هایش انجام می‌شود ولی تماشاگر در انتها صدای درونی فریادهایش را می‌شنود.

killers-of-the-flower-moon-2 .jpg

در سرتاسر فیلم، مردان سفید پوست از نظر اوسیجی‌ها در قامت حیوانات توصیف می‌شوند. آنها لاشخورهایی هستند که در این دور و کنار پرواز می‌کنند و باقی مانده مرده‌ها را می‌خورند. مارهایی هستند که در انتظار نیش زدن به زندگی اوسیج‌ها نشسته‌اند. گرگ‌هایی‌اند که دسته جمعی حمله می‌کنند تا طعمه‌های ضعیف را سوا کنند. همه این استعاره‌های حیوانی شاید درست به نظر برسند، اما هدف همه این استعاره‌ها امری کاملاً انسانی درباره این است که چگونه مردم بر اساس نژاد یا فرهنگ یکدیگر را هدف قرار داده و نابود می‌کنند. این واقعیت گیج‌کننده قلب فیلم درخشان اسکورسیزی است.

عادل متکلمی آذر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید