این فیلم داستان زوئه کراویتز همیشه بازیگوش، در نقش دختری به نام آنجلا است. آنجلا یک کارگر فناوری آگورافوبیک است که از طریق دستگاه سیری مانندی به نام کیمی، شواهد ثبت شده ای از یک جنایت خشونت آمیز را کشف می کند. هنگامی که او جنایت را به مافوقش گزارش می دهد، با مقاومت روبرو می شود. چرا؟ او عمیقتر تحقیق میکند و متوجه توطئهای میشود که شامل یک شرکت چند ملیتی است که او را مجبور به انجام کارهای غیرقابل تصور میکند. آنجلا آپارتمانش را ترک کند.
تصویری از نظارت، انزوا و سلامت روان در دوران کرونا باعث شده، سودربرگ به طرز بازیگوشی با اضطراب های فعلی ما بازی کند. در ظاهر، ممکن است چیز زیادی از فیلم دست مان را نگیرد؛ آن هم از طرف فیلمسازی که با هر فیلمش از ژانری به ژانر دیگر می پرد، اما وقتی لایههای این فیلم ۸۹ دقیقهای را پس بزنید، چیزهای زیادی برای هضم و درک خواهید یافت.
ترس آنجلا مال ماست. این فقط مربوط به بیماری همه گیر نیست، بلکه از این واقعیت است که کار او جاسوسی از مکالمات مردم، یافتن نقص های کیمی و رفع آنها است. او، درست مثل ما، در یک جامعه تحت نظارت گسترده زندگی میکند و تا زمانی که دیوارها به رویش بسته نشوند، متوجه این موضوع نمیشود.
عدم تعامل او، چه به دلیل ویروس یا مشکلات روانی اش، نشان دهنده ترس های جامعه فعلی ما است. فقط در آنجلا که آپارتمان شیک خود را در سیاتل ترک می کند، از پله ها پایین می رود و از جمعیت زیاد در فضای باز پرهیز می کند، تعلیق وجود دارد. نوعی کلاستروفوبیا در فضای باز که کاملاً یادآور دنیای امروز است.
سودربرگ با کمک نویسندگی دیوید کوپ، کیفرخواست کوبنده اش را درباره بوروکراسی قرن بیست و یکم ترسیم می کند، دنیایی با جریان اطلاعات شخصی بی پایان که در اختیار نهادهای قدرتمند است و از طریق مجموعه های اکشن بی نقص ارائه می شود. کیمی، تلفیقی از سه عنصر اساسی فیلمسازی است که با تکیه بر آن جایگاهی برای خود ایجاد میکند و این سه عنصر هستند که فیلم را متمایز میکند. این سه عنصر اساسی عبارتند از: پرفورمنس، فیلمبرداری و تمپو.