◀️ فروغ فرخزاد آنقدر عزیز است که درگذشت پسرش ، اندوهگین مان کند ؛ انگار وجود کامیار شاپور ، دست بیرون مانده فروغ از گور بود در میان ما ، دستی که فروغ عقیده داشت که سبز خواهد شد ، اما نشد !
نبوغ بی نظیر فروغ در کامیار تکرار نشد و او حتی نتوانست مثل پرویز شاپور ، هنری در خور نام و خانواده اش داشته باشد ، اما کامیار یا به قول فروغ «کامی» ای که خوانندگان شعر می شناسند ، کامیاری نبود که همراه پدرش زندگی می کرد و نهایتا در این تیرماه گرم ، درسن 66 سالگی درگذشت ؛ کامی ِ فروغ ، پسرک کوچکی است که فروغ درشعر «دیو شب» برایش لالایی می خواند و انگار که مقهور دیو شب شده ، از پسرش می خواهد که سر از دامان گناه آلودش بردارد .
این شعر فروغ ، اگر چه متعلق به دوران پیش از «تولدی دیگر» است و جزو شعرهای درخشان و بی نظیر او نیست ؛ اما بن مایه های آن شعرهای درخشان را دارد ؛ گویی روایتی دیگر از شعر «وهم سبز» است : « مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش ، ای نعلهای خوشبختی / و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ / و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی / و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها ...» . فروغ در دیو شب ، در قالب لالایی برای پسرکش ، به او می گوید که دیو شب ، برای بردن بچه ها می آید اما وقتی که من می گویم که از تو مادرانه ، حمایت می کنم ، آن دیو می گوید که دامن من از گناه سیاه است و برای همین واهمه ای از من ندارد . دیوِ شب در این شعر ، می تواند نمادی باشد از جامعه ای که می خواست کامیار کوچک را از فروغ بگیرد ، جامعه ای که سیاهکاری اش بسیار است اما در مواجهه با زنی همچون فروغ ، همه بدی هایش را فراموش می کند و چنان انگی به زنانی چون فروغ می زند ، که او ناچار می شود سر کودک دلبندش را از دامانش جدا کند تا لااقل او را از سرزنش جامعه نجات بخشد .
فروغ در زندگی خانوادگی چنین کرد ، پس از طلاق از پرویز شاپور ، گاهی دورادور به دیدن پسرش می رفت که از مدرسه به خانه می رود ؛ اما در کنار این داغ و حسرت همیشگی ، شعرهایش روز به روز درخشانتر می شد و نام فروغ ، نامی ماندگار در قله ادبیات فارسی شد .
درگذشت کامیار شاپور می تواند بهانه ای باشد برای بازخوانی شعر «دیو شب» فروغ فرخزاد ؛ شعری که با آن «کامیار فروغ» ( و نه کامیار شاپور ) هم در ادبیات ایران جاودانه شد :
لای لای، ای پسر کوچک من
دیده بربند، که شب آمده است
دیده بربند، که این دیو سیاه
خون به کف، خنده به لب آمده است
سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمهایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت بر آن پایش را
آه بگذار که بر پنجره ها
پرده ها را بکشم سرتاسر
با دو صد چشم پرازآتش وخون
می کشد دم به دم از پنجره سر
از شرار نفسش بود که سوخت
مرد چوپان به دل دشت خموش
وای، آرام که این زنگی مست
پشت در داده به آوای تو گوش
یادم آید که چو طفلی شیطان
مادر خسته خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمدوطفلک را برد
شیشه پنجره ها می لرزد
تا که اونعره زنان می آید
بانگ سر داده که کو آن کودک؟
گوش کن، پنجه به در می ساید
نه برو،دور شو ای بد سیرت
دور شو، از رخ تو بیزارم
کی توانی برباییش از من
تا که من در بر او بیدارم
ناگهان خامشی خانه شکست
دیو شب بانگ برآورد که آه
بس کن ای زن که نترسم از تو
دامنت رنگ گناه است، گناه
دیوم اما تو زمن دیوتری
مادرو دامن ننگ آلوده!
آه، بردار سرش ازدامن
طفلک پاک کجا آسوده؟
بانگ می میردو در آتش درد
می گدازد دل چون آهن من
می کنم ناله که کامی، کامی
وای بردار سر از دامن من......
*روزنامه نگار و طنزپرداز
به گزارش سی و یک نما به نقل از خبرنگاری ایسنا - محمد علی طالبی کارگردان سینماقصد دارد از جدیدترین مستندش با عنوان ((جای خالی دوست))در دوازدهمین دوره جشنواره بین المللی سینما «حقیقت» رونمایی کند.
سی و یک نما-میلاد کی مرام آخرین چهره ای خواهد بود که برای ایفای نقش در سریال ویژه شبکه نمایش خانگی "ممنوعه" به کارگردانی امیر پورکیان پیوسته است.
سی و یک نما –از شب گذشته شبکه نمایش به بهانه دهمین سالگرد خسرو شکیبایی و در بخش مرور پرونده بازیگران، فیلم های منتخبی با درخشش وی را هر شب ساعت ۲۱ روی آنتن خواهند برد
شهرام قائدی، فاطمه گودرزی، مصطفی قدیری، شیدا یوسفی، سوگل خالقی و با معرفى محمد امين، بازیگران جدید سریال ویژه شبکه نمایش خانگی "ممنوعه" شدند.
هما گویا(سی و یک نما) – این مدت چند باری ویدئو رقص هایی زیرزمینی از جوانان و نو جوانانی در فضای مجازی دیدم که مجذوبم کرد. هنر بود. ریتم داشت ، هدف داشت و حرف داشت که رقص خودش منشایی است از حرف در بستر حرکان موزون، درست مثل باله "دانوب آبی"، "دریاچه قو" و حتی رقص های فولکلور ایرانی.
آیا تا به حال توجه کردید که زوربای یونانی تا چه اندازه به رقص "سه پا" ی کوردی شباهت دارد؟ انگار منشا همه هنرها در یک جا به هم می رسند.
و اما تو مائده جان که نه شاخی، نه زیر شاخه و نه حتی شاخه. تو که در نگاهت به دوربین ، نگاه یک دختر نوجوان با آن معصومیت و کودکی تازه گذشته را ندیدم. رقصت حرف داشت اما هنر نداشت. حرفش را هم دوست نداشتم.وقیح بود و جلف که مرا یاد استیج هایی می انداخت که در فیلم های خارجی دیده بودم. شاید نوعی تقلید شده از رقص مادونا یا شکیرا که البته تبحر آن ها را هم نداشتی و استعداد آنها را هم نداری.
از دیدن تاتو های بدنت آن هم مهندسی شده چندشم می شد ، یاد محله چینی ها می افتادم تا اتاق کوچک یک بچه دبیرستانی.
به تو فکر کردم و ناخواسته به نوجوانی خودم رسیدم. هم سن تو بودم که یک سال زودتر و قبل از هجده سالگی دیپلم گرفتم . دبیرستانی که در آن درس می خواندم در مورد موفقیت من در کنکور بسیار خوش بین بود و خودم هم چندان ناامید نبودم در آن سال هایی که قبولی در دانشگاه صعود به مرحله دوم جام جهانی محسوب میشد..
حوزه ای که باید خودم را در این جا محک میزدم "دانشگاه تربیت معلم" بود در خیابان شهید مفتح و من به جرم اینکه موهایم را زیر مقنعه با کش محکم و بالا بسته بودم تحقیر شدم. حراست دانشگاه آنچنان کش را از موهایم کشید که یک دسته موی مجعدم با آن کنده شد. تحقیر شدم و آنقدر ترسیدم از اینکه درهای سالن را ببندند که این ترس، موقع امتحان مرا دچار سندروم "حمله پنیک" کرد تا جایی که وسط جلسه در حالی که به شدت عرق می ریختم و ضربان قلبم به قدری تند بود که داشت خفه ام می کرد سالن را ترک کردم و انگار زندگی در همانجا متوقف شد.این بیماری همچنان با من است و هر چند وقت یکبار سلام و علیک گرمی با هم داریم با این تفاوت که دیگر مثل گذشته از آن وحشت نمی کنم چرا که می دانم مثل آمریکاست و هیچ غلطی نمی تواند بگند. فقط یک توهم است. توهم اینکه داری میمیری.
آن زمان نمی دانم آقای رنجبران چند ساله بود، حتی نمی دانم که صدا و سیما روابط عمومی داشت یا نه اما هیچکس با من مصاحبه نکرد تا یک شبه ستاره شوم.حتی دوستانت هم که به مراتب از تو با انگیزه تر و مستعدتر هم هستند، چنین شانسی نیاوردند.
مائده جان!تو نه شاخی و نه شاخه و نه صد البته سر شاخه. نوع رقصت هم انقدر که تحریک جنسی است مسلما رقص نیست، خودت هم می دانی. از حرکات قسمت های حساس بدنت با خالکوبی های فریبنده تا لب و نگاه پر از شهوتت می شود فهمید که به نوع رقصی که می کنی واقفی. تو دنبال هدف دیگری بودی که حالا فکر می کنی به آن رسیدی و برای محکم کردن مهر آن موهایت را هم می تراشی.
مائده جان! دخترم! مبادا به این همه دفاعی که از تو شد غره شوی که این فریادی برای نسل من بود و نه نسل تو. نسل من که یک شب را در کمیته ی وزرا به جرم پوشیدن کتونی آدیداس ساق بلند قرمز در کنار زن های خیابانی گذراند. در حالی که مادر بزرگ سرطانی ام پشت درب آهنین آن زجه میزد. مادربزرگم دوماه بعد از این اتفاق از دنیا رفت و من هرگز خودم را نبخشیدم برای اینکه نتوانستم از خواسته دلم که پوشیدن آدیداس ساق بلند قرمز بود بگذرم.حتی یک آن چهره اش را که تعهد می داد که من هرگز چنین غلطی نکنم از یاد نمی برم.
فراموش کردم بگم که من پدر نداشتم و مادربزرگم قیم من بود.
بله. این فریاد ها و اعتراض ها مال تو نیست. البته مال نسل تو هم هست که در عین وقار، خوب رقصیدن ، خوب خواندن و خوب نواختن را بلدند اما باور کن که مال شخص تو نیست. مال من است که در آن زمان فضای مجازی نبود تا اعتراض کنم . صدا و سیمای ما هم به ساده نگری و دلسوزی امروز نبود.
دلم می سوزد که چطور دین شد علیه دین. چطور این روزها گل به خودی میزنیم و با وقاحت جلوی درب مساجدی می رقصیم که زمانی از آن حاجت می خواستیم. این درد را حتی حسین آقای شریعتمداری هم فهمید و در روزنامه همیشه معترض خود، کیهان به آن اشاره و تلویزیون را برای پخش اعترافات تو محکوم کرد.
چه شد....، نمی دانم چه شد که خرده گیری ها و خط قرمزهای بی نشان، ما را به جایی برد که از تو دخترم ، بت بسازیم. بتی که با تلنگری می شکند و چقئر بدآموزی داری برای نسل خودت که یقینا صادق تر از تو هستند.
شنیدم که به ترکیه مهاجرت کردی. بعید می دانم به این سرعت، اما راه برای تو بازتر از ترکیه است. می توانی به کشورهای پیشرفته تری بروی. فرش قرمز برایت پهن است، گرچه زودتر از آنکه فکرش را بکنی از زیر پاهایت جمع خواهد شد چرا که تو....یک هنرمند نیستی.باهوشی و زیبا اما یقینا رقص را نمی شناسی.....شاید نامت را بگذارند : "رقصنده در تاریکی".
پ.ن :مرور کنیم آنچه در این یک هفته از تو یک سلبریتی اینستاگرامی ساخت تا جایی که حالا یک "ویکی پدیا"ی پر و پیمان داری:
واکنشها به بازداشت و پخش اعترافات بازداشت به جرم انتشار کلیپهای رقص
مائده توسط پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ناجا (فتا) برای انتشار کلیپهای رقص از خود دستگیر و مدتی بازداشت بود و با قید وثیقه آزاد شد. در شبکهٔ یک صداوسیما اعترافاتی پخش شد که باعث واکنشهای بسیاری شد. پلیس فتا چند روز بعد از پخش اعترافات در تلویزیون، در اطلاعیهای اعلام کرد که مائده هژبری فاقد پرونده انتظامی و قضایی در پلیس فتا ناجا و پلیس فتا استانها بوده و احضار و مصاحبه با وی توسط پلیس فتا صورت نگرفتهاست.
خبر بازداشت و پخش اعترافات او در صدا و سیمای ایران در رسانههای غیر ایرانی مانند تایم،آسوشیتد پرس، تلگراف،ایندیپندنت،بیبیسی جهانی،بیبیسی عربی،العربیه،الجزیره،اسکاینیوز عربی و رسانههای دیگر منعکس شد.حساب کاربری هژبری که ۶۰۰ هزار فالوور داشت بنا بدستور مقام قضایی بسته شدهاست.
جنبش برقص تا برقصیم
در شبکههای اجتماعی فیلمهای کوتاه و همچنین عکس در حال رقص بسیاری از زنان و دختران و حتی مردان با شعار و هشتگ «برقص تا برقصیم» در واکنش به این جنجال انتشار یافت.
بازداشت و پخش اعترافات مائده هژبری از صدا و سیمای ایران واکنشها و انتقاداتی از سوی هنرمندان و فعالان سیاسی داشتهاست. شهاب اسفندیاری رئیس دانشکده صدا و سیما نسبت به عملکرد این دستگاه موضعگیری و عذرخواهی کرد.اما صدا و سیما در پاسخ به اعتراضات از پخش این اعترافات دفاع کردهاست.عفو بینالملل نیز در توییتری به مقامات ایران گفته رقص جرم نیست.
امیرمهدی ژوله (فیلمنامهنویس و بازیگر) در این مورد نوشت: «چرا دزدها نمیرقصند؟ کاش دزدها و رانتخوارها و اختلاس گرها و بیعرضهها و بیشرفهای مملکت همه زن بودند. بالاخره فیلم یک طره مویی، سازی، رقصی، آوازی، لبخندی، چیزی ازشان درمیآمد، به فارسی سخت از وسط جر داده میشدن. خدا رو شکر از وقتی این رقاصهها رو گرفتن بازارچه رونقی گرفته، دلار مفت. برقمون اومده، آبمون هم زیاد شده.»
زهرا رهنورد رئیس اسبق دانشگاه الزهرا و همسر میرحسین موسوی: "رئیس صداوسیما از وجدان عمومی ملت ایران عذرخواهی کند. صداوسیما در مصاحبهای مخوف، چنگاندازی و خراش به روح دخترکی نوجوان را به تصویر کشید. تا کجا باید این رفتار ضد انسانیت و جوانی را شاهد باشیم؟"
سازمان عفو بینالملل با انتشار یک ویدیو نسبت به بازداشت مائده هژبری اعتراض کرد. در توضیح این ویدیو آمدهاست: «فکر میکنید این کار یک جرم است؟ در ایران بله. مائده هژبری نوجوان به دلیل انتشار ویدیوهایش در حال رقص در اینستاگرام بازداشت شدهاست. ما با مردم ایران هستیم که میگویند با ما برقص.
انجمن حمایت از حقوق کودکان در بیانیهای نبست به اعترافات مائده هژبری از سوی صدا و سیما، آن را «نماد مشخص و بارز خشونت علیه کودکان» توصیف کرد. «بیتردید هدف هر چه باشد، چنین برخوردی را بهویژه در مورد کودکان، نه در نفس خود توجیه میکند و نه در به تصویر کشیدن آن. این برخورد نماد مشخص و بارز خشونت علیه کودکان بهشمار میرود که به موجب قانون حمایت از کودکان و نوجوانان، ایجاد چنین فضای حقارتآمیزی نوعی کودکآزاری روانی تلقی شده و به جهت عمومی بودن این جرم مدعیالعموم میتواند راساً وارد ماجرا شده و نسبت به خاطیان طرح دعوا کند.
یک عضو ناظر مجلس در شورای نظارت بر صدا و سیما این اقدام را غیرحرفه ای و غیراخلاقی دانست و از برخورد با مسببان و مقصران برنامهساز در صدا و سیما خبر داد.
در حالی که مسئولان صدا و سیما مدعی شدند این برنامه محصول معاونت اجتماعی نیروی انتظامی بوده و پخش اعترافگیری به درخواست مقام قضایی بودهیک منبع قضایی گفت: اعترافات مائده هژبری که در مستند بی راهه شبکه اول سیما پخش شده با مجوز قاضی نبودهاست.
علی مطهری نایب رئیس مجلس شورای اسلامی پخش اعترافات یک دختر نوجوان در صداوسیما بدون دریافت حکم از دادگاه صالح و بدون اجازه متهم را مصداق ارتکاب جرم از سوی این سازمان عنوان کرد و گفت که باید با شکایت کسانی که در این ماجرا حقشان ضایع شده، فرصتی برای دفاع از آنها از سوی تلویزیون اختصاص یابد.
محمدجواد آذری جهرمی وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات پیش کشیده شدن این ماجرا را بحثی انحرافی و طرحریزی شده از سوی اتاقهای فکری دانست که منافعشان از مطالبه شفافگرایی ارزی به خطر افتادهاست.
یک منبع آگاه قضایی در گفتگو با روزنامه ایران خبر داد که مدیر روابط عمومی صداوسیمای جمهوری اسلامی در این رابطه به دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شدهاست او گفت: "رسیدگی به این پرونده هنوز به پایان نرسیده و همچنان ادامه دارد"
به گزارش سی و یک نما به نقل از خبرنگاری ایلنا- نشست خبری بیستمین دوره جشن سینمای ایران، صبح امروز (19 مرداد ماه) با حضور علی نصیریان (رئیس جشن)، منوچهر شاهسواری (مدیرعامل خانه سینما)، مازیار میری (مدیر اجرایی) و تورج منصوری (رئیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی) در خانه سینما برگزار شد.
سی و یک نما-فیلم مستند "دیپلماسی شکست ناپذیر آقای نادری" ساخته بهتاش صناعیها و مریم مقدم در ادامه حضورهای بینالمللی خود در پنجمین جشنواره فیلم های ایرانی مونیخ به روی پرده خواهد رفت.