وقتی در پایانِ بازی،با همهی عطش و اشتیاقِ برندهشدن،به آرامش و مهارتِ بشکه مینوسوتا باخت تازه وقتِ ورود برت بود: برت: ادی، تو بازنده به دنیا اومدی
ادی: منظورت چیه؟
برت: برای اولین بار توی ده سال اخیر دیدم بشکه گیر افتاده بود. اون گیر افتاده بود و تو گذاشتی بره
ادی: من مست بودم
برت: البته که بودی. همیشه بهترین بهونه برای باختن رو داری. وقتی بهونه داشته باشی باختن آسون میشه. اما بُرد روی دوشت سنگینی میکنه. همهی چیزی که یاد گرفتی اینه که برای خودت احساس تاسف کنی. تو یکی از بهترینهای بیلیادری ولی برای خودت متاسفی. تو استعداد بینظیری داری
ادی: پس من با استعدادم! چی باعث شد ببازم؟
برت: شخصیت بُرد
... و تیم ما در تمام آن لحظهها که با شور و قدرت و جانفشانی در زمین تلاش میکرد، انگار هنوز شخصیتِ بُردن نداشتیم. هنوز باور نکرده بودیم میشود جلوی غولها ایستاد و برنده بود. شخصیت بُرد یعنی یاد بگیریم شکست جلوی آرژانتین خوشحالی و پایکوبی و بوق و کرنا لازم ندارد! ما خوب بودیم، ولی پُر از بهانه برای باختن. این روزها چیزی که زیاد است بهانهی شکست. هر طرف را نگاه کنی دیده میشود.
بازیکنها هم از آن راه دور، حتما داشتند نگاه میکردند و ذهنشان سرشار میشد از دلیل و بهانه برای باختن. ما پُر توقع بودیم که میخواستیم تمامِ شکستها را به بهانهی پیروزیِ آنها به طاق نسیان بکوبیم. مگر آنها چیزی جز خودمان بودند، با این همه آوارِ اخبار بد و نگرانی از آیندهی تاریک؟ این اما میتواند ابتدای راه باشد؛ اصلا شاید مرگ "سارا "ها به مثابه زوالِ معصومیت و زیبایی و خلوص و امید به زندگی به کارمان بیاید. ما هم انگار باید معامله با شیطان را یاد بگیریم، عین فاستوس. وقتی مثل ادی به آگاهی و خودشناسی لازم رسیدیم نوبت برندهشدنِ ماست.
در بازی آخر تازه داشتیم یاد میگرفتیم. تازه داشتیم میشدیم شبیه ادی وقتی چشم در چشم برت دوخت و گفت: "تو حق داشتی برت، فقط كافی نیس آدم استعداد داشته باشه. باید شخصیتم داشته باشه. آره، حالا شخصیت پیدا كردم، توی یه اتاق هتل" - جای خودكشی سارا. آن روز دیگر برای باختن بهانه نداریم و همه یاد میگیریم چطور باید تتمهی استعداد و شور و انرژیمان را جمع کنیم تا بازیهای بزرگ را نبازیم. تازه داریم یاد میگیریم. روزی که بلد شدیم برای خودمان احساسِ تاسف نکنیم و لذتِ مازوخیستیِ شکست ارضایمان نکند و سوگواری تنها مراسمِ مرسوممان نباشد، آن وقت مثل ادی در صحنه آخرِ فیلم سرِ برت فریاد خواهیم زد: "به آدمات بگو منو بُکُشن، وگرنه اگر هر جای بدنم رو بشکنن بازم تیکه تیکههای بدنم رو جمع میکنم و میام سراغت تا بکُشمت» و چوبمان را برمیداریم و از باشگاه میزنیم بیرون
نویسنده:نیما حسنی نسب / منتقد سینما