سی و یک نما - آقای ایرج آمده است تا رفیقش آقای گلپا را بدرقه کند. ایرج خواجه امیری برای ما فقط یک خواننده و استادِ صدا نیست. او بخشی از سینمای ما و خاطرات ماست. او فردین هم است و خیلیهای دیگر.
هر دو اساتید بیتکرار، هم ایرج و هم گلپا میتوانستند تدبیری بیاندیشند که بعد از انقلاب هم بمانند و بخوانند اما یا نخواستند و یا بلد نبودند.
حالا در قطعهی هنرمندان با نوای نِی، ایرج برای گلپا میخواند و چه سوزناک میخواند.
انگار بازیگران نسلهای بعد قدرشناستر از خوانندگانند. آنها لااقل در مراسم خاکسپاری همکار و استاد پیشکسوتشان حضور دارند حتی اگر در یک ژانر نباشند، اما در مراسم آقای گلپایگانی، چندان خبری از خوانندگان و موسیقیدانان پاپ نیست. انگار موسیقی پاپ و سنتی با هم قهرند! هنرمندان هم تعدادشان زیاد نیست، اما مردم آمدهاند. چه مردم باوفایی که گذشته را فراموش نمیکنند حتی گذشتهای که هنوز به دنیا نیامده بودند و ردِ پای خاطرات را از نوارها و سیدی ها دنبال کردهاند.
در این میان چند نفر هم هستند که با تیپ خاصشان در میان جمعیت به چشم میآیند: مشکیپوشهای شاپو به سری که قدیم به آنها "کلاه مخملی" میگفتند.