بهبهانی نیا در سریال کیمیا اشاره ای هم به شهید "محمد جهان آرا" داشت (شاید می خواست به او در سریالی جداگانه بپردازد)و "حامد بهداد" هم حضور بسیار خوبی در این نقش که به عمد گذرا به تصویر کشیده شد به نمایش گذاشت، اما مدت هاست که قلم برای این بازیگر توانا به دست دشمنانش افتاده ودارد چوب زبان تند و تیزش را می خورد و عده ای حضور وی را در همین چند سکانس در نقش شهید جهان آرا تاب نیاوردند.
سال ها پیش ازنویسنده سریال کیمیا خواهش کردم که به بهانه سوم خرداد از خرمشهریادداشتی بنویسد.محبت کرد و نوشت و تیتر نوشته اش تنم را لرزاند: "ممد! بودی و دیدی".دلنوشته اش را با هم دوباره بخوانیم در این سالروز آزادی خرمشهر. پیشنهاد می کنم خواندن این متن تاثیر گذار را از دست ندهید
مسعود بهبهانی نیا:خرمشهر، شهر زیباییها و خاطرهها، شهر آب وکارون، ماهی ونخل، کُنار و گنجشک، پرندگان مهاجر، گمرک و بندر، کشتیهای غول پیکر صف گرفته در نوبت تخلیه بار، بازارهای شلوغ، مردم متمول، شهر خرم، شهر مدارا!
خرمشهر، شهر بی دفاع، شهر جوانان مقاوم، ممد و یاران، بی سلاح، ایستاده در برابر لشکریان ستم، شهر خون و شهادت، افتخار و غیرت، شهر ویرانی و آوارگی،غارت زده، شهر نخلهای بی سر، 578 روز تاریکی!
خرمشهر، سوم خرداد، شهر حماسه، شهر شور و شهادت، شکست دشمن، بلندای افتخار بر گنبد مسجد جامع، غرور پیروزی، فتح الفتوح، شهر آسمانی!
خرمشهر شهر لبهای تشنه، دستهای نیاز، هوای غبارگرفته، بندر انتظار، مردم منتظر، سی سال پس از آزادی!
خرمشهر شهر تمام روزهای خرداد، تمام روزهای سال، زنده با یاد مردمش، جوانانش، محمدش! خرمشهر جاودانه است حتی با زخمهای همچنان التیام نیافته جنگ، با وعدههای همچنان محقق نشده ساختن، کشتیهای به گل نشسته در کارونش، نخلهای بی بار، بازار بی رونق!
خرمشهر شهر مظلومیت است. مظلومیت نه از سر بی توجهیها، که به خاطر توجه زیاد و پراغراقی که نیازهایش را در خود گم میکند. افتخار وحماسه سالی یک بار و یک روز، زینت نامش میشود تا جای کمبودها و نقصانها را بگیرد. دلاوری جوانان و قهرمانان دیروزش ذکر هر محفل و مجلسی میشود تا کسی سراغی از جوانان پر نیاز امروزش نگیرد.
خرمشهر را همگان با نام محمد جهان آرا میشناسند. فرمانده 27 ساله ای که 45 روز مقاومت جانانه اش به همراه معدود یارانش، خواب را بر دشمن حرام کرد و نقشههای فتح چند روزه اش را نقش بر آب. اما محمد هم از مظلومیت شهر و مردمانش بی نصیب نماند. هم در آن زمان که دشمن را پشت دروازههای شهر زمین گیر کرده بود و انتظار سلاح و نیروهای کمکی وعده داده شده را میکشید، هم اکنون که به سان قدیسی، چنان میستایندش که دست نیافتنی مینماید و از تباری ورای مردمان عادی شهرش.
جفا در تقدیس محمد به جایی رسیده که از ترس نزدیک شدن به شخصیت او، چهره ای همیشه غایب در فیلمها و مجموعهها از او به نمایش میگذارند. مروری بر فیلمها و سریالهای دفاع مقدس حکایتی غریب از مظلومیت این تقدیس ترس آلود دارد. رزمندگان در صحنههای نبرد سخت، همه به دنبال محمد میگردند. با سیم و بی سیم، اعتراض به نبود او میکنند و سراغ دستورات او را در بحبوحه ستیز با دشمن میگیرند. اما اثری از او نیست. گویی محمد کنج عافیت گزیده و در مامن خودش آرمیده و از دور فرماندهی جوانان شهر را برعهده دارد.سروده ممد نبودی که پس از چندمین ماه از شهادت او به هنگام فتح خرمشهر بر سر زبانها افتاد، با این نادیده انگاری شخصیتش در تصاویر و داستانها(که تنها از سر نگرانی نزدیک شدن به شخصیتی مقدس است) گویی به زمان نبرد 45 روزه هم تسری یافته است. 45 روزی که در کربلای خرمشهر، عده ای جوان به فرماندهی محمد، سرنوشت جنگ را تغییر دادند.محمد بود و دید، محمد هست و میبیند. ما را و امروز شهرش را!.منبع مردمسالاری