دوشنبه, 24 آذر 1393 12:40

گفتگو با رامبد جوان از یک حرفه شیش دنگ / جنس زندگیمون همینه

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

پویه حسینی (سی و یک نما) در این گفتگو با این عناوین مهمان کلام رامبد جوان، هنرمند پویا و خلاق کشورمان هستید: چند خندوانه با یک دست - این صندلی رو هیچ وقت پیدا نکردم – گاهی حمایت اینه که تهیه کننده باشی – کار تبلیغاتی خیلی شیش دُنگه - در انتظار شمایل شکنی؟ یا "خُب بخندون دیگه!"؟ - مشتریِ یک تازه کار - خودش خیلی کاره - سخن پایانی... خنده.


چند خندوانه با یک دست


- کارگردانی تلویزیون: "گمگشته" (1380)، "نشانی" (1386)، "مسافران" (1388)، "توطئه ی فامیلی" (1389). کارگردانی سینما: "اسپاگتی در هشت دقیقه" (1376)، "پسر آدم، دختر حوا" (1388)، "ورود آقایان ممنوع" (1389-1388). کودک درون همیشه بیداری داره و این رو می شه از حضور پررنگ کودکان در اکثر کارهاش حس کرد. بازیگری در تئاتر، سینما و تلویزیون: اعم از طنز و غیرطنز، چون اگه بگیم جدی اون وقت برعکسش شوخی قلمداد کردنِ نقش هاست و تعبیرِ به زعم من قشنگی نیست. و حالا هم مجری و کارگردان خندوانه. البته از تجربه ی نویسندگی در "تولدی دیگر" (1376) و تهیه کنندگی در حوزه ی مستند و فعالیت های تبلیغاتی هم خواهم پرسید. او برخلاف خیلی ها که معتقدن یک آدم موفق کسیه که یک شاخه رو انتخاب کنه و در جهت وزش باد ملایم پیش بره، متفاوت عمل کرده و چندین شاخه رو با موفقیت تبدیل کرده به یک درخت پر بار. و نشون داده با یک دست هم می شه چند خندوانه، ببخشید، چند هندوانه رو با هم برداشت.
آقای رامبد جوان خوش آمدید به این گفتگو...
: (خنده)... مرسی. خوبه. بریم.


این صندلی رو هیچ وقت پیدا نکردم
- شما پیشینه ی نوشتن سریال داشتید. نوشته ی اولیه ی "تولدی دیگر" از شماست. اون سریال هم در زمان خودش (1376) متفاوت و پر مخاطب بود. چرا نوشتن ادامه دار نشد تا بشه یکی دیگه از هندوانه های شما؟


: کار سختی بود. اصولن نوشتن کار سختیه. خیلی ممارست می خواد. خیلی حوصله می خواد. خیلی انرژی می خواد. و در عین حال یه صندلی می خواد که تو رو بچسبونه به خودش و نذاره بلند شی.


- پس شما یک چنین صندلی ای ندارید؟!یا اصولن هیچ صندلی نمی تونه شما رو بنشونه


: نه ندارم (با خنده). این صندلی رو که بتونه من رو بنشونه ،هیچ وقت پیدا نکردم.

گاهی حمایت اینه که تهیه کننده باشی


- شما رو امسال در جشنواره ی حقیقت به عنوان یک تهیه کننده می بینیم. تصمیم دارید تهیه کنندگی رو ادامه بدید حتی در آثار بلند سینمایی؟


: تهیه کنندگی برای من کار جذابیه ولی اصولن چیزی نیست که من بخوام به صورت جدی راجع بهش فکر کنم و انجامش بدم. ولی گاهی چرا. ممکنه این کار رو بکنم. به خاطر این که به نظرم میاد بعضی وقتا بعضی کارا رو باید حمایت کرد. یه وقت حمایت اینه که تو تهیه کننده باشی، یه وقت حمایت اینه که تو همفکر خوبی باشی، یه وقت اینه که کارگردان کاری باشی، یه وقت اینه که بازی کنی، هر دفعه یه چیزی می تونه همراهی محسوب بشه. ولی اصولا پروژه های خوب رو باید حمایت کرد . در این مسیر بعضی وقتا هم ممکنه تهیه کنندگی قرعه اش به نامت بیفته.

-چی شد حامی "بختک" شدید؟

: محمد کارت، رو شناختم. در فیلم آقای حسین مهکام (آزادی مشروط) همبازی بودیم. بعد دوست شدیم. از جنس فکر کردن و نوع شوخی هاش خوشم اومد. فیلم مستند (خون مردگی) رو که ساخته بود و پارسال توی جشنواره حقیقت جایزه گرفت دیدم. خیلی خوب بود و من خیلی از این کار لذت بردم. بعد که گفت می خواد فیلم بعدیش رو کار کنه و این که آیا حاضرم به عنوان تهیه کننده کنارش باشم. وقتی من ایده و طرح و ماجراشو شنیدم ، خوشم اومد وگفتم آره حتما.


کار تبلیغات ،خیلی شیش دُنگه


- و اما فعالیت های تبلیغاتی... به جز "مزمز" از سایر کارهاتون مثال می زنید تا بدونیم کدوم تیزر های تبلیغاتی، کارهای شما هستن؟

: من خیلی ساله کار تبلیغاتی انجام نمی دم. "مزمز" هم فقط به این خاطر بود که نیما بانکی که رفیق سالیانِ منه بهم گفت. من هم پذیرفتم و این کارو براش انجام دادم. من اصولن برای خیلی جاها کار کردم. برای "ایران خودرو" زیاد کار کردم، برای "بانک ملت"، "بانک سپه"، "تک ماکارون"، "شیرآوران"، "سامسونگ"و خیی های دیگه که الان حضور ذهن ند ارم. ولی سالیانِ ساله که اصولن دیگه کار تبلیغاتی نمی کنم.

- چرا؟


: ببینید ، تبلیغات خیلی حرفه ی شیش دُنگیه. کسی که بخواد کار تبلیغاتی بکنه باید همه وقت و فکرش رو فقط به اون اختصاص بده. نمی تونه هم توی سینما باشه هم توی تبلیغات. این جور در نمیاد.

- و به نظرتون چرا درحال حاضر ما در زمینه ی طرح قصه های خلاقانه و در عین حال تأثیرگذار برای ساخت یک تیزر تبلیغاتی تا این اندازه بی بضاعتیم؟
: به خاطر این که جنس زندگیمون همینه! زندگی کدوممون خلاقانه ست؟! زندگی کدوممون جسورانه ست؟!هیچ کدوم!

در انتظار شمایل شکنی؟ ... "خُب بخندون دیگه!"؟

- اکثرن شما رو هنرمندی طناز می شناسن؛ به جز انگشت شماری کار، مثل مجموعه ی تلویزیونی "ولایت عشق" (1379)، فیلم سینمایی "جعبه ی موسیقی" (1386) و فیلم سینمایی "گناهکاران" (1391) که برای "گناهکاران" سیمرغ بازیگر نقش مکمل هم از جشنواره ی فیلم فجر جایزه گرفتید. آقای جوان، چرا بازی بازیگران طناز در کار غیر طنز خیلی برای تماشاگران جالبه و به چشم میاد؟ به دلیل ویژگی خاصیه؟ مثلا خود شما در "گناهکاران" بازی خیلی متفاوتی نسبت به سایر بازی هاتون داشتید.

: شمایل شکنی هستش دیگه. عادت ها شکسته می شن. تماشاچی سعی می کنه اونی که قبلا دیده و بهش عادت کرده رو جور دیگه ای ببینه و جور دیگه ای بهش عادت کنه. خُب خیلی جالبه. طبیعی هم هست. همه جای دنیا همین شکلیه. اما مهم اینه که اون آرتیست از پس اون کار بر بیاد تا اتفاقا بتونه ذهنیتی که تماشاچی ازش داره رو بشکونه. مثل اتفاقی که در "گناهکاران" افتاد، که وقتی تماشاچی رامبد رو در اولین پلاناش می بینه حس نکنه که باید منتظر باشه و بگه: "خُب بخندون دیگه!". اگه منتظر چنین چیزی باشه اولین اتفاقی که میوفته اینه که بی خودی می خنده یا اینکه چون موردی برای خندیدن پیدا نمی کنه به طبع پس می زنه. در این حالت سناریو، کارگردان، و خود بازیگر بسیار بسیار موظفن که کار رو طوری طراحی کنن و جلو ببرن تا تماشاچی هم باهاشون همراه بشه.

مشتریِ یک تازه کار
- چه طور شد که خندوانه از ایده ی اجراش در سال 83 و شبکه ی دو سیما رسید به سال 93 و شبکه ی نسیم؟


: در حقیقت این ایده به سال 80 بر می گرده. از اول هم برای شبکه دو نبود. سال 86 خود من این طرح رو به شبکه دوارائه دادم که شرایط مالیشون جور نبود. در نتیجه انجام ندادیم و موند تا الان.


- کار کردن با شبکه ی تازه کاری که مخاطب ازش شناخت کافی نداشت در ابتدای امر نگرانتون نمی کرد؟


: نه اصلا. چون می دونستم مردم به هر حال شبکه رو پیدا می کنن. به علاوه این که کارِ خوب جاش رو با بین مردم باز می کنه. اتفاقی هم که افتاد واقعا همین بود. برنامه خندوانه مشتریشو پیدا کرد و اونام با علاقه تونستن کار رو تعقیب کنن، مردم از خندوانه استقبال کردن، حمایتش کردن، اونم ارتباطش رو با مردم نگه داشت.

: اهالی خنده در شهرستان ها که امکان تماشای سری اول خندوانه رو از تلویزیون هاشون نداشتن این امکان در سری دوم براشون مهیا می شه؟
- امیدوارم این اتفاق بیفته.

خودش خیلی کاره

: و کار جدید این روزهای آقای جوان؟

- فعلا استراحت. که این خودش خیلی کاره.(خنده)
: و سخن پایانی؟


- هیچی. برای همه آرزوی خوب می کنم. آرزوی خوش می کنم. امیدوارم همه خوشحال باشن، بخندن، راضی باشن، بداخلاقیاشونو روی همدیگه نریزن، و کِیف کنن.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید