هنگام ورود جوانکی تعدادی پرینت رنگی در دست دارد که به عنوان کاتالوگ نمایش آنرا به تماشاچیان تقدیم میکند و میگوید:"اینها آزمایشیست!" به هرحال کاتالوگ، یا به موقع از چاپخانه نرسیدهاست، یا به هر دلیل دیگری، با پرینت رنگی روی کاغذ A4 جایگزین شدهبود، و همینکه کارگردان خود را متعهد میداند حتما هنگام ورود شناسنامه کار را حتی به شکل پرینت رنگی در اختیار مخاطبینش بگذارد، ارزشمند است.
در اولین نگاه دکور مقتصدانهی صحنه توجه را به خود جلب میکند، پردههای بلند با تورهای ارزانقیمتی که نه خوب طراحی و نه خوب اجرا شدهاند. خیال اینکه شاید در طول اجرا دکور تعویض یا جابجا شود هم تا آخر نمایش، راه به باطل میبرد؛ دکور همین است! در گوشهای چند جوان با سازهایشان نشستهاند، که آنها هم در طول بیش از چهار ساعت اجرا، بیشتر در نقش آکسسوار هستند تا عوامل موسیقی زنده. در گوشه مقابل و از پشت پرده هم، نور صفحه یک کامپیوتر که احتمالا نقش کمکی در تولید صدای صحنه را دارد، دیده میشود، کلا موسیقی کمجانِ نمایش با حضور یک دیجِی و همان کامپیوتر کذایی هم قابل رفع و رجوع است.
نمایش آغاز میشود، وقتی زمان نمایش در حدود چهار ساعت اعلام شدهاست – و آنشب عملا چهار ساعت و نیم طول کشید- مخاطب ایرانی خوشحال است که بالاخره یک اجرای درست و درمان از متن شاهلیر خواهد دید.
نمایش با همخوانی جمع همسُرایان آغاز میشود، چند تن از شخصیت های اصلی نمایش، بصورت نمادین و پیشپردهخوانی، میمیرند تا شاهلیر دلقکمآب، با دیوانهسریهایش از راه برسد و نمایش رسما آغاز شود. البته که از همین آغاز مخاطب کمکم متوجه میشود باز هم خبری از اجرای کلاسیک از نمایشنامه شکسپیر نیست، و قرار است با یک اجرای مبتنی بر اقتباس و یا شِبه مدرن روبرو باشد.
در لیست بازیگران، چند نام آشنا دیده میشود، مهدی سلطانی، الهام پاوهنژاد، رحیم نوروزی و بهاره رهنما. الهام پاوهنژاد و بهاره رهنما پیش از این در سال 1390 در نمایش "تراس" و در همین سالن اصلی همبازی بودهاند. زمانی که الهام پاوهنژاد بازیگری جا افتاده در تئاتر بود و در نمایش تراس یکی از دو نقش اصلی را بر عهده داشت، ولی بهاره رهنما -به گفته عوامل اصلی نمایش - به نوعی به این نمایش تحمیل شدهبود و نقشی فرعی و نه چندان جدی را ایفا میکرد. البته که بهاره رهنما، علیرغم ورود تحمیلی به حوزه تئاتر، در ادامه با همتی ستودنی راه خود را ادامه میدهد و سیر پیشرفت بازیگری تئاتری او از نمایشی به نمایش دیگر کاملا محسوس است تا اینکه سرانجام در شاه لیرِ دکتر دلخواه به نقشی همتراز با خانم پاوه نژاد دست پیدا میکند. اما متاسفانه با اینکه نگارنده بازیهای خوب و حتی خیلیخوب در چند نمایش از خانم رهنما دیدهاست، ولی بازی وی در نقش گانریل – حداقل در شب مذکور- بسیار نپخته و ناامیدکننده بود. خانم الهام پاوه نژاد ولی، علیرغم آشفتگی و ناهماهنگی در ارکانِ مختلفِ نمایشِ لیرشاه، در خطی ثابت و حرفهای بازی قابل قبولی از خود ارایه داد.
از پسِ طراحی لباس ناموفق نمایش، - هم در طراحی و هم در اجرا- مخصوصا در اجرای ناموفق لباس گانریل، "کتوشلواریها" هم ظاهر میشوند. کت و شلوار به هر روی، به یک پای ثابت طراحی لباس در نمایشهای شکسپیری در ایران تبدیل شدهاست. البته که لباسهای دوره و زمانهای که نوشتههای شکسپیر در آن در حال وقوع هستند، اغلب فاخر و هزینهبر است و چه کاری بهتر از استفاده از کت و شلوار! -همین ترفند پیش از این در نمایش مکبث قطبالدین صادقی هم استفاده شدهاست- گرچه پای صحبت کارگردانان که بنشینید حرف از بهروز کردن و مدرن کردنِ اجرا میزنند، ولی آیا استفاده از کت و شلوار و یا مثلا آوردن تلفن و موبایل داخل نمایش، الزاما نمایش را به روز و مدرن میکند؟!
نفسِ نمایش، مفهوم آن است، جان نمایش و سخن فخیم و گرانسنگی است که بدون تاریخ در هر دورهای قابل تعمیم و تفسیر و نشانهگذاری است، صد البته که نمایش مکبث یا شاه لیر با هر لباسی اجرا شود ولی بتواند مفهوم موردنظر را به مخاطبین امروزیاش برساند یک اجرای موفق خواهد بود، حال لباس مردان مکبث و شاه لیر، کت و شلوار باشد یا نباشد. آنچه نمایش را مدرن میکند تعمیم و تفسیرِ مفهوم مدّنظر متن نمایشنامه، و نزدیک کردن آن به مفاهیم امروزی است، که البته اساتید خود بهتر به آن واقفند، و نگارنده صرفا درس پس میدهد.
متاسفانه نمایش- در شب مورد اشاره- در کلیّت خود هنوز پیوستگی و انسجام یک اجرای عمومی را نیافته بود. مجموعهای از تکههای پازلی که در کنار هم چفت نشدهبودند و گسستگی در تمام اجزای آن هویدا بود. مکثهای ناشی از دستپاچگی، تپقهای در حین ادای دیالوگ، یکدست نبودن بازیها و غیره متاسفانه سبب شد علاوه بر فرسایش و خستهکننده بودن، طول مدت اجرا هم، بیشتر از پیشبینی خود گروه باشد.
گرچه صبر و تحمل تماشاگران در طول بیش از چهار ساعت اجرا- و ده دقیقه انتراکت- ثابت میکند که مخاطب ایرانی ظرفیت نشستن برای اجراهای طولانی مدت را نیز دارد.
ولی حضور بچههای کم سنّوسال در میان تماشاگران– که به احتمال زیاد والدینشان جزو میهمانان نمایش بودند- موجب شد عدهای در اواسط اجرا سالن نمایش را ترک کنند.
مهدی سلطانی یکی از همان تکههای پازل بود که حرفهای و کمنقص در طول نمایش نقش خود را ایفا کرد و به انجام رساند. همینطور الهام پاوهنژاد و رحیم نوروزی، البته اگر بگذریم از صحنهای در اواسط اجرا که رحیم نوروزی ترتیب توالی صحنهها را از دست داد و صحنهای را پیشپیش اجرا کرد در حالیکه بازیگران صحنه بعد هم از گوشه دیگر وارد شده و در حال اجرای نقش خود بودند! نوروزی ولی محکم و بدون دستپاچگی، مونولوگش را تا آخر گفت! و بعد که بازیگران مذکور بازی خود را به انجام رسانیده و رفتند اینبار نوروزی عینا همان صحنه را در زمان صحیحِ خودش ایفا کرد و بدون اینکه بابت اشتباهش خود را ببازد منولوگ ادا شده را یکبار دیگر هم اجرا کرد!
انصافا عجب آشفتگی غریبی! صحنه، صحنهی تئاتر شهر است، بازیگران خوبی هم در نمایش هستند، ولی این عدم انسجام و این مقدار آشفتگی، تیر پیکانِ تقصیر را متوجه شخص کارگردان میکند؛ چرا که در شب مذکور، یکهفته از آغاز اجرای عمومی نمایش گذشته است و این مقدار گسستگی و نبود انسجام در کلیت اثر، نشان از ضعف در مدیریت نهایی زحمات گروه دارد.
دکتر دلخواه پیش از این، در خرداد و تیرماه 1395 اقتباس بسیار موفقی از رمان بیگانه آلبر کامو در سالن چهارسوی تئاترشهر داشت، متن اقتباسیِ دکتر دلخواه، نمونه ای بسیار عالی از اقتباس از یک رمان است و بازی بسیار خوب رحیم نوروزی در آن منجر به اخذ جایزه بهترین بازیگری مرد توسط وی شد - و نگارنده یکی از رایدهندگان به بازی ایشان بود- همزمانیِ اجرای نمایش شاهلیر با نمایش "می.سی.سی.پی نشسته میمیرد" و نمایش موزیکال "بینوایان"، این شائبه را بر میانگیزد که با چند دست لباس مخمل ارزانقیمت، و تکوتوک ساز موسیقی و چند آواز نیمبند میتوان هر اثری را به اثری موزیکال یا اثری فاخر تبدیل کرد و برای آن بلیط گرانتر هم فروخت. آغاز فروش بلیطهای نیمبها در شبهای متعدد اجرای لیرشاه بر این فرض خط بطلان میکشد که با حضور چند ستاره سینما و اندکی لباس و اندکی ساز و همخوانی نتراشیده و نخراشیده، و بدون تمرین کافی و جانفرسا، و بدون کارگردانی دقیق و سختکوشانه بتوان هر نمایشی را به نمایشی پرفروش با بلیطهای گرانقیمت تبدیل کرد. همین امر نشان میدهد که درسهای نمایشهایی مثل الیورتویست، بینوایان و یا میسیسیپی.. بیش از صرف پول و زرق و برق است، و باید در پشت صحنه، رمز تمرینهای طولانی و خستگیناپذیرِ عوامل و بازیگران را نیز مشاهده کرد. و این شاید آغاز پرسشهای متعددی باشد که در نتیجه آن معلوم شود چرا ما "حرفه"ای نیستیم و تئاتر -در معنای "درآمدزا"ی آن-کسب و کار برخی از ما نیست.
*عضو انجمن منتقدان خانهتئاتر، عضو کانون نمایشنامهنویسان خانهتئاتر، مدیر انتشارات ادبیاتنمایشی