سی و یک نما - فیلمتئاتر «مکبث» نوشته ویلیام شکسپیر و به کارگردانی بلا تار در سینماتک خانه هنرمندان ایران نمایش داده و تحلیل و بررسی میشود.
آزاده فخری* - تئاتر «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» با اقتباس از یک رمان پر فروش، به کارگردانی هادی مرزبان از هفتم فروردین ماه سال 1401 همزمان با فرا رسیدن روز ملی هنرهای نمایشی در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر اجرای خود را آغاز کرده است.
سی و یک نما - در 240 پیش از میلاد، بسیاری از رومیها با هنر و تئاتر یونان آشنایی یافتند و درام (ترجمه یا تقلید های تئاتر) یونان به روم معرفی شد. ازاینرو سال 240 پیش از میلاد را عموما سال پیدایش تئاتر رومن ، یا تئاتر رومی وار ، می شناسند.
سی و یک نما - هیأت داوران هجدهمین مسابقه مطبوعاتی سالیانه انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر متشکل از: دکتر مهناز رونقی، دکتر رها خرازیآذر، لیلی فرهادپور و با همراهی یلدا معیری (کارشناس و مشاور هیأت داوران در بخش عکس) بیانیه خود و نیز فهرست نامزدهای بخشهای مختلف این دوره از مسابقه یاد شده را منتشر کردند.
آزاده فخری*/سی و یک نما-
1- الیورتوییست در تالار وحدت اجرا شد، جایی که با طبقات متعدد زیرزمینیاش امکان تعویض صحنه و خلاقیت و ابداع در دکور و طراحی صحنه متناسب با وقایع را به کارگردان میدهد. در حالیکه صحنه سالن رویال این امکان را ندارد و دکور و تمام صحنه در طول اجرا ثابت است، گرچه خلاقیت طراح صحنه راه را بر کارگردان نبسته است و وجود جایگاههای مختلف و پخش فیلمهای متناسب با هر صحنه حین اجرا، به فضاسازی نمایش کمک بسیار کردهاست.
2- امتیاز دوم تالار وحدت مناسب بودن آن برای اجرای موسیقی است، چه ساز باشد و چه آواز! این تالار جایگاه مخصوص برای گروه ارکستری دارد و طراحی سالن برای موسیقی – و به خصوص اجرای اپرا – بازیگران را بینیاز از استفاده از میکروفون میکند. همین استفاده از میکروفون آسیب زیادی به وَجه تئاتری بینوایان زده است. به قدری که تمرین صدا و نفس در تئاتر هیچ میشود و پوچ! و بخش زیادی از حس بازی هنرپیشهها به همین واسطه از دست میرود. به قدری که از پارسا پیروزفر بودن، نوید محمدزاده بودن و پریناز ایزدیار بودن این هنرپیشههای خوب تئاتری، چیزی جز یک "شو" تر و رتمیز-متاسفانه- بر روی صحنه باقی نمیماند؛ ولیکن مرحبا به هوتن شکیبا و احسنت به سحر دولتشاهی که در هنرورزی خود مستقل از امکان و دستور صحنه هستند و در خیل جمعیت هنرپیشگان بینوایان، خوش میدرخشند.
3- سالن رویال برای همایش و افتتاحیه، و حداکثر برای برنامه کنسرت موسیقی شاید مناسب باشد، ولی چنین سالن بزرگی که از ردیف دهم به بعد چیز زیادی از جزییات صحنه و قیافهها پیدا نیست برای این نمایش پربازیگر مناسب نیست. تالار وحدت علی رغم بزرگیاش، به هرحال سالنی است که برای تماشای اپرا طراحی شده، و در طراحی و چینش صندلیها و حتی سه طبقه بالکن آن، تمام استانداردهای بصری و شنیداری لحاظ شده است.
4- بالا برویم پایین بیاییم الیورتوییست اولین نمایش موزیکال در نوع خود در ایران است. البته که نمایشهای موزیکال زیاد اجرا شدهاند ولی پخش کردن نوار و اجرای پِلِیبَک هیچ نمایشی را موزیکال نمیکند. شاید علت دیگر دوست داشته شدن الیورتوییست بدیع بودن آن برای تماشاگرانش بود.
حالا ما چرا اینقدر ناراحتیم!
اگر کسی کنسرت_نمایش 30 در مجموعه کاخ سعدآباد را ملاحظه کرده باشد، متوجه میشود که منظور از "ریز میبینمت!" یعنی چه؟! این کنسرت نمایش – که به زعم حقیر نه کنسرت بود و نه نمایش!-حتی در ردیف ویآیپی چهره بازیگران و خواننده خیلی ریز دیده میشد، آنهم به دلیل صحنه نامتعارفی که برای این کنسرت در نظر گرفته شده بود. در واقع شما اگر در ردیف اول میایستادید و انتهای آن محیط پر از صندلی را نگاه میکردید هیچ چیزی از بافت تماشاگران دستگیرتان نمیشد، تصور کنید که تماشاگران مذکور در ردیفهای انتهایی چه میدیدند، البته که خدا خیر بدهد دو السیدی بزرگ تعبیه شده در دو طرف جایگاه را. بلیطهای این مخلوط فرهنگی هم از مبالغ متوسط تا مبالغ "الی ماشاءالله" بود. در همین روزها دوباره ملغمه دیگری به اسم اپرای هفت شهر عشق قرار است روی صحنه برود، چرا که نه؟! وقتی دیدن سلبریتیها هرچند در ارتفاع دور، برای تماشاگران متوسط تا دارا، واجد ارزش است، طبیعی است که چنین تقاضایی راه را برای عرضه نیز باز میکند، آنهم با بلیط 255 هزارتومانی، فقط من نمیدانم چرا همهی ما گیر دادیم به این بینوایان بینوا!
"از ماست که بر ماست" یا "دیگی که برای من نمیجوشه..!"
حال سخن این است چرا چنین هجمه –به ظاهر- هماهنگ و یکپارچهای برای تئاتر بینوایان انفاق افتاده است، چرا با این حجم و شدت برای کنسرت 30 اتفاق نیفتاد؟ و چرا در حال حاضر برای اپرای هفت شهر عشق اتفاق نمیافتد؟
البته که کنسرت سی، علمدارش همایون شجریان بود و سهراب پورناظری، چند تا هنرپیشه خوش سیمای سینمایی هم داشت حالا! یعنی کلا اهالیاش بیشتر از دنیای موسیقی بودند یا سینما! تئاتری نبودند که کسی ناراحت بشود.
یا اپرای هفت شهر عشق نه کارگردانش تئاتری است و نه هنرپیشههایش، خوب چه کاری است بساطشان را به هم بزنیم، ما تئاتری هستیم و به خودمان کار داریم! وقتی یک نفر میگوید "چرا باید به یک هنرپیشه در نمایش بینوایان 45 میلیون دستمزد داده شود"- نام گوینده در سایتهای خبری موجود است- اولین چیزی که به ذهن میرسد این است که این هنرپیشه بینوا که سالها خاک صحنه خورد تا اینکه یک فیلمی بازی کرد و تازه مردم شناختندش، چه اشکالی دارد حالا در تئاتر شبی هم 45 میلیون – به ادعای مدعیان- گرفته باشد؟! چه اشکالی دارد جمیع هنرپیشههای تئاتر، با درایتِ کارگردان در جذب اسپانسر خصوصی به نان و نوایی رسیده باشند؟ چرا چنین هجمهای – با این وسعت البته- در بین هنرپیشههای سینما نسبت به همدیگر وجود ندارد!
وقتی برای نمایش دکتر مصدق اسپانسر خصوصی هزینه میکند ولی نمایش نمیفروشد و دیده نمیشود، کسی هم ناراحت نمیشود. نمایش ارزشی سهروردی پول از مرکز هنرهای نمایشی میگیرد و با سالن تقریبا خالی اجرا میرود قلب کسی به درد نمیآید، وقتی 100 میلیون به کارگردانی پول میدهند تماشاخانه خصوصی خودش را راه بیندازد باز هم اشکالی ندارد، فقط اشکال آنجاست که چرا یکی از اهالی تئاتر توانسته اسپانسر خصوصی جذب کند، سالن خصوصی بگیرد، و نمایشش هم پر فروش شود! حالا که نه پول بیتالمال گرفته که بگویند به دیگران کم میرسد، نه سالن دولتی گرفته که بگویند جای دیگران تنگ می شود، و "نه" و "نه" های دیگر، متاسفانه چارهای جز ارجاع به تنگ نظری نمیماند.
آیا واقعا این نمایشهای پرهزینه برای طبقه اشراف تولید میشود؟ پس آن بلیطهای 55 هزارتومانی سالن رویال را طبقه متوسط اشراف میخرند؟ یا بلیطهای 75 هزارتومانی سالن رویال را طبقهی بالای متوسط اشراف؟
بلیطهای 140 هزارتومانی -میسیسیپی- تالار وحدت را چه کسی می خرد؟ یا بلیطهای 120 هزارتومانی نمایش دکتر رفیعی را چطور؟ و بلیط های 95 یا 80 یا 75 یا 65 یا 55 و در نهایت 35 هزارتومانی تالار وحدت را چه کسی میخرد؟
اگر واقعا طبقه اشراف تمایل دارد بلیط گران برای تئاتر بخرد و در سالن گرانقیمت بنشیند و نه در تالار وحدت، پس قطعا او مشتری دایمی تئاتر نیست! چه بسا نمایشی -به زعم دوستان منتقد و جناب وزیر فرهنگ- لاکچری نباشد هیچوقت به دیدن تئاتر نرود و ترجیح بدهد پولش را در هتل صرف سالن شنا و ماساژ و غذای لاکچری کند. چه اشکالی دارد طبقهی اشرافی که هزینه هر نفر صبحانهاش در هتل اسپیناس خیلی بیشتر از هزینه بلیط تالار وحدت است را به سالن رویال بکشانیم تا تئاتری که -به زعم هنرمندان- لاکچری و بیارزش است را ببیند و 185 را هم بدهد و ککش هم نگزد، و آبی هم به آسیاب تئاتر ریخته باشد.
و هر کسی – دانشجو یا کارگری - که مجبور است در بالکن سالن رویال بنشیند، البته که در تالار وحدت هم مجبور است در بالکن دوم یا سوم بنشیند و غرزدنها و انتقادات هنرمندان تغییری در حال و جایگاه او نخواهد داد.
آن چیزی که جای خالی خود را این روزها بیشتر مینمایاند، یارانهایست که بخش فرهنگی دولت باید برای طبقه متوسط ولی هنردوست جامعه در نظر بگیرد، از جمله دانشجویان تمام رشتهها به طور عام و دانشجویان رشتههای هنری و تئاتر به طور خاص. و برای رسیدن به تعیین و تخصیص چنین یارانهای میتوان از تجربه کشورهایی که تا کنون راهکارهای موفقی در این زمینه داشتهاند یاری گرفت، نه اینکه از هنرمند تئاتر که چندماه بدون دستمزد در سالن تمرین کرده و حالا در انتظار نتیجه زحماتش کار را به روی صحنه بردهاست، انتظار داشت بلیطهای نمایشش را مجانی به دانشجو و دانش آموز یا افراد نخبه طبقه متوسط بدهد. هنوز هم در سالنهایی مثل ایرانشهر که گروههای تئاتری در روزهای به خصوصی برای دانشجویان تخفیف قایل میشوند، در واقع از جیب و هزینه خود میزنند و به نوعی دولت باید بابت کمکاری خود در این زمینه از ایشان متشکر و ممنون باشد، ولی لطف این هنرمندان، در شبهای خاص و کمتماشاگر تئاتر، نباید این انتظار را ایجاد کند که باقی نمایشهایی که در تمام شبها با سالن پر به اجرا میروند و دغدغهی پر کردن صندلی ندارند هم از جیب خود برای آنچه که در واقع بخشی از وظایف دولت است، هزینه کنند.
*عضو انجمن منتقدان خانه تئاتر، عضو کانون نمایشنامه نویسان خانه تئاتر و مدیرانتشارات " ادبیات نمایشی"
آزاده فخری* (سی و یک نما ) - نمایش «یک روز تابستانى» به نویسندگی اسلاومیر مروژک و کارگردانی" پارسا پیروزفر " و بازى رضا بهبودى، پارسا پیروزفر و سوگل قلاتیان از ۲۵ تیر ماه در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر، بهروی صحنه رفتهاست.این نمایشنامه، توسط پارسا پیروزفر و سپیده خسروجاه به فارسی ترجمه شده است.
پیشفروش بلیتهاى نمایش «یک روز تابستانى»، از روز چهارشنبه ۱۳ تیر ماه ساعت ۱۲:۰۰ در سایت تیوال آغاز شد، و به معنی واقعیِ کلمه به طُرفهالعینی به فروش رفت و تمام شد! این مساله با درنظر گرفتن اینکه پیش فروش بلیط، دو هفته پیش از اولین اجرای آن سولداوت(sold out) شده، قطعا نمیتوانسته به دلیل بازخوردهای مثبت از دیدن این نمایش به وجود آمدهباشد. بلیط نمایش هم ارزان نیست، پنجاه هزارتومان برای صندلیهای سالن و 40 هزارتومان برای صندلی های پلاستیکی خارج از ظرفیت که گوشه دیوار چیده میشوند.
هنوز اجرای نمایش آغاز نشده که مجددا پیش فروش بلیط روزهای جدیدتر آغاز میشود و به همان ترتیب تمام ردیفها به سرعت به فروش میرسند و تنها تک و توکی از صندلی پلاستیکیهای خارج از ظرفیت سالن برای خرید باقی میماند- که البته تمام آنها هم در ساعتهای بعدی به فروش میرسند- عدهای چنین استقبالی را به دلیل اجرای بسیار درخشان پارسا پیروزفر در نمایش "ماتریوشکا "میدانند.
سرانجام روز 25 تیر اجرای نمایش آغاز میشود، برخی بینندگان که با پیشزمینه ذهنی که از نمایش ماتریوشکا داشتهاند برای دیدن نمایشی با مدت طولانی از حضور پیروزفر بر صحنه و با هنرنمایی برجسته او، وارد سالن شدهاند، از همان ابتدا با دیدن رضا بهبودی بر صحنه اشتیاقشان برای دیدن نقش پیروزفر بیشتر میشود. پیروزفر البته که به صحنه میآید ولی ظاهر امر این است که بازی او و مدت کوتاه نمایش که یک ساعت است، برخی را سرخورده کردهاست. از کامنتهای معدود ناراضی در اینستاگرامِ خود پیروزفر و از چند کامنت انگشتشمارشان در سایت تیوال چنین به نظر میرسد که "ولی ماتریوشکا یک چیز دیگر بود".
پرواضح است که ماتریوشکا یک چیز دیگر بود، ولی انصافا نمایش" یک روز تابستان "مروژک هم یک چیز دیگر است.
بار اصلی نمایش به دوش متن است، تقابل دو مرد با یک هدف مشترک بر صحنه و تبادل دیالوگهای رفت و برگشتی که در عین حال که وضعیت آنان را برای مخاطب آشکار میکند ولی هر جمله نمایشنامه هم، بار معنایی منحصر به فردی دارد که میتواند مخاطب اندیشمند را به فکر وادارد. یک انسان کاملا بدبخت و یک انسان کاملا خوشبخت، دو روی همان وضعیتی است که ما در هر لحظه در مورد زندگی خود در تصور داریم. تقابل و تعامل این دو مرد در واقع تقابل و تعامل شخصیتهای درونی و پنهانی خود ماست، ولی آیا چند نفر در سالن نمایش از این زاویه دید، به متن اجرایی مروژک نگاه میکردند؟ مروژک متنهای خود را با تسلط و زیرکی خاصی پرورش میدهد به گونهای که اجرای آن در هر کشور و جامعهای قرابت و مشابهتی برای تماشاگران ایجاد میکند و آن را اثری ملموس و آشنا جلوهگر میسازد و تماشاگر با هر ملیت و نژادی میتواند به راحتی با آن همذاتپنداری کند.
متن قبلی مروژک بر پهنه دریا را هم پارسا پیروزفر به روی صحنه بردهاست و آن نمایش هم به همین ترتیب با استقبال و فروش کامل بلیطهای سالن به روی صحنه رفتهاست. آیا واقعا مخاطبان ایرانی تئاتر، متنهای با محتوای طنز سیاه مروژک را دوست دارند؟ یا پارسا پیروزفر را؟!
در مثل مناقشه نیست و از این رو مثل این است که بپرسند: آیا استقبال زیاد از نمایش الیورتوییست به این دلیل بود که مردم ایران تالار وحدت را دوست دارند یا تئاتر موزیکال را؟ آیا مخاطبان تئاتر به خاطر مهناز افشار رفتند دیدن نمایش ؟ یا بخاطر نوید محمدزاده؟ یا بخاطر آگاهی یافتن از فقر و رنجی که کودکان یتیم در انگلستان زمانِ روایت داستان درگیر آن بودند 120 هزار تومان دادند و رفتند نشستند روی صندلیهای تالار وحدت؟ یا بخاطر متن نمایش بود؟ یا بخاطر اصل داستان دیکنز بود؟ و به همین ترتیب...
و بعد، از انداختن یک هزارتومانی در سبد کودکان کار دریغ می کنند؟ که با صورتهای سیاه و دستهای پینهبسته جلوی در خروجی تالار وحدت شورآفرینترین ترانهها را با نواختن پُرطنین ضرب و تنبک و آکاردئون اجرا میکنند.
واقعا قضاوت سخت است. مردم ایران در طبع خود یکدست نیستند- و مگر چه کسی هست؟!
ولی برگردیم به مروژک: آیا پارسا پیروزفر او را به مخاطب ایرانی شناسانده است؟ هم بله و هم نه! بله از این جهت که مخاطب غیرحرفهای تئاتر که برای دیدن پارسا پیروزفر به دیدن نمایش او میرود شاید اسم مروژک را اولینبار روی کاتالوگ معرفی نمایش او دیدهباشد، ولی کتابهای مروژک به مدد ترجمههای دیگران پیش از این در ایران جایی برای خود باز کردهاست، اولین قدم برای ترجمه را خانم فخری گلستان در سال 1346 با ترجمه مجموعه داستان "فیل" برداشتهاست. و از دهه شصت، داریوش مودبیان دارای پرتعدادترین ترجمه از آثار مروژک میباشد. حتی نمایش "بر پهنه دریا " که سال 1393 با ترجمه خود پیروزفر به روی صحنه رفت، پیش از آن در سال 1362 توسط داریوش مودبیان ترجمه شدهبود.
بیایید از این پیشتر برویم! این نویسنده شهریور سال 1353 [ مثل بسیاری از مشاهیر علمی و هنری آنزمان که به ایران آمدند] به ایران سفر کرده و به واسطه دوستی که میان او و ایرج زهری مترجم و منتقد تئاتر ایران ایجاد شده، آثار او نیز در ایران مطرح شدهاند. زهری، آثار این نویسنده لهستانی را به فارسی ترجمه کرده و در سال 1354 برای نخستین بار با اجرای «استیریب تیز» در ایران، زمینه اجرای آثار دیگر او را نیز فراهم کردهاست. سپس کارگردانان مختلفی از جمله داریوش مؤدبیان نمایشنامههایی از این نویسنده از جمله«مهاجران» را به صحنه بردهاند.
«سفارتخانه» از جمله آخرین آثار این نویسنده است که در سال1981 نوشته شده و در ایران نیز مانند دیگر کشورهای دنیا به صحنه رفتهاست، «پرتره» از دیگر نمایشنامههای نوشته شده او در سالهای غربت و دوری و سکونت درفرانسه را هم دکتر محمدرضا خاکی به فارسی ترجمه و در سال 1386 در تئاتر شهر اجرا کردهاست.
درباره او نوشتهاند که: "مروژک در آثار خود موضوعات تخیلی را با واقعیتهای سیاسی و تاریخی ترکیب کرده و نوعی طنز سیاه را پدیدمیآورد که در اروپای شرقی طرفداران زیادی دارد" آیا صحیح است که در ادامهی اروپای شرقی، بنویسیم: در اروپای شرقی "و در ایران" طرفداران زیادی دارد؟
مردی که خود را به "آخر خط رسیده" میداند چون به هر دری زده آن در بسته بوده، و مرد دیگری به همین ترتیب به آخر خط رسیده چون اساسا هیچ دری در این دنیا به رویش بسته نبوده یا بسته نماندهاست! این دو، ابتدا در شروع اقدام به خودکشی به هم تعارف میکنند، ولی وقتی ناگهان زیبارویی از کنار آنان میگذرد، تعارف وارد زمینه دیگری میشود که ظاهرش تعارف است و باطنش رقابت. تماشاگر در برابر خود، اجرایی از تراژدی مسلّم را میبیند که البته سرانجام با مرگ قهرمان تمام میشود، ولی مخاطب در مواجهه با این مرگ تراژیک، عین خیالش نیست! مروژک در نمایشنامههایش تراژدی و کمدی زندگی امروز بشر را همزمان ارایه میکند، او با پیش رفتن داستان در بطن متن، در واقع با پنبه سر تماشاچی را میبُرد! و البته که تماشاگر متوجه نمیشود! اوکمی خندیدهاست، کمی پارسا پیروزفر را در قامت یک کاراکتر خوشپوش و خوشبیان دیدهاست و عصر دلپذیری را گذراندهاست و آخرش این میماند که: ولی ماتریوشکا یک چیز دیگر بود!
مخاطب ایرانی چه طنز سیاه مروژک را درک کرده باشد چه نه، چه پارسا پیروزفر و سوگل قلاتیان و رضا بهبودی خوب بازی کرده باشند چه نه، چه دکور بیش از حد ساده بوده باشد و الکَن، و چه مینی مالیستی و بسیار هنرمندانه و در خدمت نمایش، به هر حال مخاطب ایرانی انتخاب خود را کردهاست و این فروش فوقالعاده حتی در جملهای متلکگونه از زبان قهرمان نمایش، برای خود بازیگران و برای خود پیروزفر، فوق العاده بودهاست. چیزی که در مورد آن با قطعیت میتوان صحبت کرد، حضور خود پیروزفر در دایره انتخابهای مردمی بعنوان یک سلبریتی تمام عیار است، او در هیچ مجله و سایتی مصاحبه نکرده، برای تبلیغ کار خود در هیچ برنامه پربینندهای – اعمّ از دورهمی یا خندوانه یا شبی با عبدی- شرکت نکردهاست، ولی فقط آمدن اسم او بر سر در یک نمایش کافیست که مردم برای به دست آوردن بلیطهای آن نمایش، ساعت کوک کنند و در عرض 5 دقیقه تا آخرین ردیف صندلیها فروخته شود. خوب است که حالا که در برخی آیتمهای برنامه خندوانه از زبان فرهاد آییش کلمه "دیسیپلین" میشنویم، اندکی در منش اخلاقمدار و متواضع و در عین حال حرفهای پارسا پیروزفر تأمل کنیم تا متوجه شویم که بلیط همه نمایشها بخاطر بازیگر صرفا سلبیرتی، سولداوت نمیشوند، مگر نه این است که پیروزفر سالهاست که از قاب سینما و قاب تلوزیون ایران به دور ماندهاست!
*نمایشنامهنویس، عضو انجمن منتقدان خانه تئاتر، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران