سی و یک نما - از کرخه تا راین از آن فیلم هایی است که سکانس به سکانس و پلان به پلانش را از حفظیم. لااقل ما که اینچنین هستیم. سکانس های ماندگاری دارد مثل سکانس کنار راین و جمله ی معروف:" چرا من؟ چرا اینجا؟" و سکانس دیگری با بازی فوق العاده صادق صفایی در نقش بسیجی شیمیایی که می خواهد پناهنده شود:
ریحانه محمودی/ سی و یک نما_ در این روزهای خاص که به خاطر شیوع ویروس «کرونا» به خانهنشینیِ تحمیلی و البته ضروری دچار شدهایم و تمامِ سینماها و مراکز فرهنگی و هنری تعطیل شدهاند؛ مروری بر فیلمهای سینمایی دههی هفتاد خالی از لطف نیست. هم حسِ نوستالژیمان را تازه میکند و هم تماشایِ بخشی از مسیری است که سینمایِ ایران از آن عبور کرده تا در اینجا که هست بایستد.
با پیشنهادهای سی و یک نما همراهمان باشید:
هما گویا (سی و یک نما) –این روزها مرگ پی در پی هنرمندان موجب شده که هر چند روز یک بار تیتراول رسانه ها شبیه هم باشد. تیتر های شبیه هم ، استعاره های شبیه به هم و تعریف های شبیه به هم.برای رضایت شما عزیزان تصمیم گرفته شد تا قالب و گرافیک سایت سی و یک نما را بهتر کنیم و من به همین بهانه سه روز را به همکارانم استراحت دادم و خودم هم به سفر رفتم. شرط کردم به دور از فضای مجازی چشم و گوشم را به روی اخبار ببندم. اما آمدم و با خبری شوکه شدم.کسی که با من دو وجه اشتراک داشت، کسی که هم نام من "هما" بود و مثل من متولد ماه مهر،از دنیا رفته.هما روستا پرنده ی کوچک خوشبختی مسافرانی بود که از کرخه تا راین را با عشق طی می کردند. .
مدتها بود که می دانستم بیمار است اما باور نمی کردم در همان روزی که هفت دهه پیش به دنیا آمده بود از دنیا برود.چه جالب که احساس همه به او شبیه هم است . چه جالب که همه مثل من با طنین صدای متفاوتش مسحور می شدند. درست مثل "حمید سمندریان" که به نظرم شکار همین صدا شد دلش.
پدر هما روستا از سران حزب توده زمان شاهنشاهی بود که زمانی هم کسانی بودند که می خواستند با ارتباط دادن این نسبت فامیلی ،جلوی فعالیت دخترش را بگیرند اما هما آمد ، با شجاعت به ایران آمد،زبان مادریش را تکمیل کرد و همین جا ماندو هنرنمائی کرد، تقریبا تا آخرین نفس.
حالا هم که برای مداوا قسمت این بود که در خارج از وطن با زندگی بدرود کند قرار است به زودی (احتمالا تا آخر هفته) دوباره به ایران برگردد و در وطن بیارامد.
جز افسوس حرفی برای گفتن نیست مرور تصویر سکانس هائی از هنر او.