سی و یک نما _ امین حیایی بازیگر برجستهی سینما و تلویزیون که با حضور در جمع داوران برنامهی پر مخاطب "عصر جدید" دوباره به دوران طلایی محبوبیت خود برگشته است با سریال «آقازاده» به نویسندگی و تهیه کنندگی حامد عنقا و کارگردانی بهرنگ توفیقی به سریالهای شبکهی خانگی باز میگردد.
سی و یک نما- فیلم سینمایی دارکوب به کارگردانی بهروز شعیبی و تهیهکنندگی سیدمحمود رضوی که در شش بخش اصلی بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر مکمل زن و بهترین بازیگر مکمل مرد؛ نامزد دریافت جایزه از سومین جشنواره فیلم مالزی شده بود توانست در مراسم اختتامیه جایزه بهترین بازیگر زن را به "سارا بهرامی" اختصاص دهد.
سی و یک نما - فیلم سینمایی دارکوب به کارگردانی بهروز شعیبی و تهیه کنندگی سید محمود رضوی در حالی که در مسابقه سومین جشنواره فیلم مالزی نمایش داده خواهد شد در شش بخش اصلی بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین بازیگر زن، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر مکمل زن و بهترین بازیگر مکمل مرد نامزد دریافت جایزه شده است.
هما گویا / سی و یک نما – در یک دههی گذشته، احسان علیخانی یکی از معتبرترین برنامه سازان تلویزیونی است که با هر نوع سلیقهای و به رغم هر نقدی که میتوانیم به برنامههای پر مخاطبی چون ماه عسل داشته باشیم، اما شکی در توانایی او در برقراری ارتباط با مخاطب تلویزیونیِ او نداریم.
در عصر امروز و با ارتباط تنگاتنگی که فن آوری و فضای مجازی، دنیا را به دهکده جهانیای بدل کرده، طبیعی است که مدیومی چون تلویزیون هم، در ایران نیاز دارد تا از لاک خود بیرون بیاید و توجهی به برنامههای موفق روز دنیا داشته باشد و به سختی، این برنامهها را با شرایط فرهنگی، مذهبی و سیاسی ایرانی تطبیق دهد و با احتیاط از کنار خطوط قرمز رد شود که گاه موفق بوده و گاه با ناشیگری، مسیر را اشتباه رفته است.
این اتفاق در همهی دنیا میافتد. در کشورهای دیگر از راه درست و با توجه به حق مولف برنامه و در ایران غیر حرفه ای و با دور زدن مسیر که تحریم ها هم می تواند بهانه ای برای آن باشد.
شب کوک، دورهمی ، خندوانه ، برنده باش ، ماه عسل، صندلی داغ، ستارهها، هزارداستان، سرگیجهای به نام تب تاب، هزار راه نرفته و شام ایرانی نمونههایی از همین برنامههاست که برخی موفق، برخی خنثی و برخی کلاً توهین به مخاطب بوده و هست.
این روزها نیز با کپی از پربینندهترین برنامهی دنیا یعنی "امریکنز گات تلنت" american's got talent به نام عصر جدید رو به رو هستیم که میتوانست و میتواند یک برنامه موفق و مثبت برای تلویزیون باشد و اگر با آنتن گرفتنِ تنها دو قسمت از این برنامهی بیگ پروداکشن به تحویل آن میپردازیم از این جهت است که اصولا چنین برنامهای در پیش تولید و اتاق فکر، بسیار بر اجرا اولویت دارد و برخلاف گفتهی احسان علیخانی که میگوید ماههاست شبانه روز برای ساخت عصر جدید وقت و همتی گروهی داشته اما مسیر را تا به اینجای کار اشتباه رفته است و دکور و مهمان و داور و تماشاچی انقدر وقت او را گرفته که سری به پشت صحنه و اتاق فکر امریکز گات تلنت یا امریکن آیدل نزده و تحقیقات درست و کافی پیرامون آن نداشته و فقط به نگاهش مثل یک تماشاچی خوب و تهیه کنندهی موفق و مجری توانا اکتفا کرده که این میتواند به شدت به ضرر عصر جدید باشد.اگر موافق باشید در ادامه به چند نکته اشاره میکنم
ما در عصر جدید چه میبینیم: یک شوی تلویزیونیِ بیگپروداکشن در یک سولهی بسیار بزرگ با دکوری قابل قبول برای استعدادیابی و این خیلی اتفاق خوبی است و همیشه احسان علیخانی نشان داده که هم میتواند مجری فوق العادهایی باشد و هم برنامه ساز فوق العادهایی که برای کارش ارزش قائل است و برای کارش وقت میگذارد.
مشکلی که وجود دارد این است که ما وقتی یک برنامهایی را از یک برنامهی پر مخاطب و یک برنامهی جهانی تقلید میکنیم که این اسمش اصلا تقلید هم نیست و بیشتر رویکرد است، باید مطابق با استانداردهای جهانی کار باشد ضمن رعایت چارچوبهایی که بین نمونهای اصلی و ایرانیزه شده وجود دارد و این دو قسمتی که از این برنامه پخش شده است نشان دهندهی این است که تا به اینجا مسیر درست نیست. برای مثال وقتی که ما کارها و نمونه های خارجی را میبینیم میفهمیم که چقدر فکردر زمینههای مختلف پشت آن قرار دارد. یعنی تک تک پرسوناژهایی که در آنجا حضور دارند و داور برنامه میشوند و قرار است که رای دهند مدتها آنالیز میشوند و دوره میبینند و کارگردانی میشوند و صرفاً تخصص و دانش و تجربهی آنها به تنهایی در نظر گرفته نمیشود. همهی آنها در کنار ری اکشنهای به لحظه و تفاوتهای فردی که باید با یکدیگر داشته باشند، کاملا مهندسی شده عمل میکنند و در کنار داور بودن، یک بازیگر در جایگاه خود هستند.
موردی که بسیارمهم است؛ اینکه داورها بتوانند یکدیگر را نیز به چالش بکشند اما در این دو قسمت، چلنجی از داورها ندیدیم و آنها هم به نوعی یکدیگر را پوشش میدهند و نمیشود برای موجه کردن این اتفاق بگوییم که کم کم قرار است جا بیفتند. در چنین برنامههایی، عوامل آن به اصطلاح توجیه میشوند و بعد، برنامه سوییچ میشود و کلید میخورد.
با تاخیر دکمه را فشار دادن، چالش نیست، برای ضربدر زدن یا نزدن، یکدیگر را قانع کردن اصول چنین برنامهایی است که به نظرم در "خنداننده شو" و در اِشل کوچکتر تا حدودی رعایت میشد.
وقتی که یک خوانندهایی مثل "کیتی پری" میآید و نظیر ورژن اصلی برنامهی استعدادیابی "عصرجدید" را اجرا میکند و با همین برنامه محبوبیتش را چند برابر میکند و ما بیشتر از اینکه به خوانندگی او فکر کنیم با قضاوت و اجرای او ارتباط میگیریم، یعنی که او در این اجرا تنها نیست.او برای ارتباط گرفتن با شرکت کنندگانِ برنامه یقیناً دوره دیده است.
وقتی که جنیفر لوپز برای اجرا انتخاب میشود حتی درصد کوچکی از این انتخاب را به درایت او نسبت نمیدهیم و محبوبیت ظاهریاش را دلیل این انتخاب میدانیم اما پس از یکی دو قسمت کاملاً فراموش میکنیم که او همان خواننده ، بازیگر و رقصندهی برهنه روی استیج است و داوریِ او برایمان جا میافتد.
او حالا سوای تخصص، حرفی برای گفتن دارد و مشاوران خوبی که در توانایی انتخاب به او کمک میکنند، مشاورانی متشکل از روانشناس، جامعه شناس و آسیب شناس اجتماعی.
نمونهایی که میخواهم مثال بزنم که به شدت مرا آزار داد این بود: در قسمت قبلی یک پسر چاق با صدای خوب، برنامهاش را اجرا کرد و عجیب بود که اولین نکتهایی که"آریا عظیمی نژاد" موزیسین به آن اشاره کرد، چاقیاش بود و تمام اعتماد به نفس او را جلوی من، شما و تماشاچیها فرو ریخت. عظیم نژاد به او گفت : " فکر نمیکنی اگر قرار است روزی، یک خواننده شوی باید اول به فکر ظاهرت باشی و خودت را لاغر کنی، برای خوانندگی ظاهر هم مهم است و ... آیا او هنوز به نقطهی امنی رسیده بود که بخواهیم در مورد استایلش فکر کنیم و نظر بدهیم؟
یکی از بزرگترین دست آوردهایی که موجب محبوبیت چنین برنامهای در دنیا شده است ، امید و تلاش در کنار استعداد است و اینکه مهم نیست تو که هستی ، در کجای جامعه قرار داری و یا ظاهرت چگونه است، این فرصت برای تو هست که خودت را دقیقا با شرایطی که داری و بی تغییر محک بزنی.
نکتهی دیگری که وجود دارد این است که شرکت کنندگان اول از یک صافی عبور میکنند و بعد پا روی استیج نمایش و محک خوردن رو به روی داورها قرار میگیرند و به همین دلیل منِ مخاطب، منی که دارم برنامه را میبینم خسته نمیشوم و گاه حتی در تیم او قرار می.گیرم ولی ما در این دو قسمت شرکت کنندگانی داشتیم که توهین مستقیم به داوران و مخاطبان برنامه بودند. چند تا جوان آکروبات بازی میکردند، بدون هماهنگی ، بدون قصه، بدون ریتم و نا همگون با موسیقی، توپ میانداختند و تِی میکشیدند!!! حضور اینها یعنی چی؟
یا نفر بعدی که میخواست مجری بشود و فقط آمدهبود ادای رضا رشیدپور را در بیاورد برود. اجرا یعنی تفاوت، یعنی خلاقیت و نه تقلید که متاسفانه این روزها شاهد آن در رادیو و تلویزیون هستیم. درست است که به او امتیازی ندادند ولی وقت ما را که گرفت و آنتن را خرید و این زنگ خطری است برای احسان علیخانی.
اجازه بدهید از زاویه دیگری نگاه کنیم. یک دختر بچهی 8 ساله آذری زبان که پدرش بی هیچ تخصصی به او یاد داده بود که پاهایش جای سرش و سرش را جای پاهایش بگذارد و با انگشتان پا، سیب بخورد!!! یعنی انقدر این بچه دل و رودهاش را به هم دیگر پیچاند که دل و روده ی ما آمد به دهنمان. آیا این استعداد است یا استثمار یک پدر برای خودنمایی؟ ما همیشه از این ژانگولرها داشتیم ولی نه در این سن. زندگی این بچه در خطر است و ما این حرکت غیر اصولی و نازیبا را روی آنتن میبریم.
آیا نباید یک زیبایی شناسی هم در این انتخابها باشد ؟!! انقدر این بچه پیچ و تاب خورد که خود داوران ناخودآگاه پرسیدند: "درد نداری؟" و او در پاسخ با صداقتی تاسف بار پاسخ داد: "اوایل دردم میآمد، اما حالا دیگر نه، عادت کردهام". درست مثل کودکی که آزار دیده است.
و چندش آور اینکه پدر خودخواه او در ادامه اضافه کرد: "اگر به مرحله ی بعد برسد برنامههای مهیجتری داریم!!! واقعا تاسف بار است.
این واقعیتی است که مخاطب برنامهی عصر جدید، باید با شرکت کنندهها حس همزاد پنداری داشته باشد، باید از حذف یک نفر ناراحت بشود و از انتخاب یک نفر خوشحال، ولی اینهایی که دارند در این برنامه شرکت میکنند واجد شرایطی نیستند که ما با آنها همراهی داشته باشیم و از آن مهمتر اینکه عصرجدید نباید بستری برای حضور آدمهای نه چندان رو راست باشد.
و یک پسرباهوش دانشجوی پزشکی، مخاطب و داوران را ساده لوح فرض کند و با یک شعبده بازی، در یک برنامه که قرار است عصر جدیدی را رقم بزند، راه و رسم ریا به ما بیاموزد. راستی می شود یک مکعب روبیک به دست داوران داد تا حواسشان پرت شود و تقلب این شرکت کننده را ندید؟ خدا را شکر که داورانمان هوشیار بودند و از همه هوشیارتر رویا نونهالی.
(و در مورد بازی شموشک نوشهر و تیم ملی اسپانیا، هیچ حرفی برای گفتن ندارم.)
ما قرار نیست که در اینجا کلاهبرداری یاد بگیریم. ما در امریکن آیدل یا امریکنز گات تلنت هم چنین چیزی نمی بینیم در کنار این ها، اگر کسی ته صدایی داشت و چه چه زد، خواننده نمیشود. اگر برفرض حتی کودک ۱۰ ساله میآید در این برنامه شرکت میکند یقینا حنجرهای طلایی دارد که میتواند ترانه ی "من همیشه عاشقت خواهم بود" ویتنی هیستون را بخواند و کم هم نیاورد .ترانهای که حتی نمیشود یک تِک و زیر لب زمزمهاش کرد بیآنکه نفسمان بگیرد و اکسیژن کم بیاوریم.
به هر حال راه درازی دارد تا ما دلمان برای این برنامه تنگ شود ، راه درازی دارد تا شخصیتی در بین داوران ببینیم که مثل یک "سایمون کاول" باشد که لجمان را در بیاورد اما بسیار دوستش داشته باشیم و... به امید آن روز.
سی و یک نما _مجموعه برنامه "عصر جدید" با موضوع استعدادیابی در حوزههای ورزشی، سرگرمی و هنری به زودی با اجرای احسان علیخانی در 52 قسمت 70 دقیقه ای روی آنتن شبکه سه سیما می رود.
سی و یک نما-دوازدهمین دوره از جشن انجمن منتقدین و نویسندگان به دبیری جعفر گودرزی و با اجرای فرزاد حسنی شب گذشته در ایوان شمس برگزار شد.
سی و یک نما-دوازدهمین دوره از جشن انجمن منتقدین و نویسندگان به دبیری جعفر گودرذی و با اجرای فرزاد حسنی عصر امروز در ایوان شمس برگزار شد.
سی و یک نما_ نامزدهای بهترین فیلم های چهل سال سینمای مقاومت از نگاه مردم در حالی معرفی شد که فیلم های ابراهیم حاتمی کیا در همه ی شاخه های این نظر سنجی حضوری پر رنگ دارد و جای خالی فیلم ها و بازی ها در آثاری چون کیمیا ، سفر به چزابه، دوئل و اتوبوس شب حس می شود . اینکه آیا فیلم قابل احترام "یتیم خانه ایرانی" در این نظر سنجی که به نظر می رسد نگاهی به هشت سال دفاع مقدس باید باشد به درستی قرار گرفته و چرا این فیلم فاخر که از نظر مردم در لیست قرار دارد در گیشه موفق نبود؛ مگر گیشه نگاه مردم نیست؟ در ادامه اسامی نامزدها را می بینیم:
ریحانه محمودی(سی و یک نما ) -صحبت از سعید کنگرانی است.سعید کنگرانی؛ بازیگرتوانا و خوش چهره آخرین سال های قبل از انقلاب که او را آلن دلون آینده ایران می دانستند، چه از نظر زیبایی چهره و چه حضور در فیلم های خوب و ماندگار سینما.کسی که کارش را با بهترین کارگردان ها شروع کرده بود و حالا هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام سینما پذیرای نقش آفرینی های او بودند اما تقدیر برای او چنین نشد و به قول خودش بازیگری او را بدبخت کرد .حال خوشحالیم که برای از او گفتن بهانههای خوبی پیدا کرده ایم.
نمایش دوبارهی فیلم کم نظیر" دایره مینا" با بازی او و به کارگردانی" داریوش مهرجویی"، فیلمی که در زمان خود به مسئلهی خون فروشی و خونهای آلوده پرداخته بود؛ در جشنوارهی سلامت و حضورش پس از چهارده سال در یک سریال شبکه نمایش خانگی به نام رقص روی شیشه به کارگردانی مهدی گلستانه. در این مطلب به مرور زندگی هنری سعید کنگرانی، یکی از ستارههای خاص پیش از انقلاب میپردازیم. ستارهای که حضور در فیلمی به کارگردانی پرویز صیاد، در مسیر هنری زندگی اش را تغییر داد
فصل اول
سعید کنگرانی در نوجوانی حضوری کوتاه در رضا موتوری ساختهی مسعود کیمیایی در سال ۱۳۴۹ داشت و با فیلم دایره مینا به صورت رسمی وارد سینما شد. پسر بسیار جوانی که در کنار زنده یاد "فروزان" ظاهر شده بود و شاید توجه چندانی هم به او نشد، اما پس از آن در کنار علی نصیریان و بازی در فیلم "سرایدار" توجه موج نوع سینمای ایران را بیشتر جلب کرد.تا اینکه برای نقش مهم و اصلی سریال دایی جان ناپلئون اثر ناصر تقوایی برگزیده شد؛ و در داستانی جذاب از ایرج پزشک زاد و تحت نظارت کارگردانی به بزرگی ناصر تقوایی درخشید. سریالی که هنوز هم میتوان آن را به عنوان یکی از ماندگارترین سریالهای تاریخ تلویزیون از آن نام برد. شانسی که سعید کنگرانی در آن زمان داشت، همبازی شدن باپارتنرهای فوقالعادهای چون، پرویز فنی زاده، پرویز صیاد، غلامحسین نقشینه، محمد علی کشاورز و... بود که به مکتب خوبی برای آموختن حقیقی هنر بازیگری، در او تبدیل شد.
فصل دوم
سال ۵۵ سال خوبِ سعید کنگرانی بود؛ هم به واسطهی نقش آفرینیاش در فیلم سرایدار که به نوعی نقطه عطفی در بازیگری او بود و هم برای بازی در سریال دایی جان ناپلئون. درخشش سعید کنگرانی در دایی جان پالئون به خصوص با توجه به چهرهی زیبایی که داشت برای او بستری را فراهم آورد تا بتواند در آینده از چهرههای اول سینمای ایران باشد، اما انتخاب بعدی او انتخابی نبود که بتواند در زمان آغاز اعتراضها و حرکتهای انقلاب اسلامی برای او کارساز باشد. فیلم در امتداد شب با تمام انتقادهایی که میتوان بر آن دانست فیلم خوش ساختی بود که موفقیت در گیشه را نیز از آن خود کرد. فیلمی که با وجود فروش خوبش، از خط قرمزهای بسیاری در سینما عبور کرده بود که شاید به مذاق مردمی که در آن زمان به واسطه آغاز حرکتهای انقلابی روحیات متفاوتی پیدا کرده بودند، خوش نیامد. بازی در مقابل فائقه آتشین کار سادهای نبود و علیرغم درخشش سعید کنگرانی و فروش قابل توجه فیلم، بخت و اقبال او پس از آن خوب نفروخت.
فصل سوم
در همان زمان شوی پرطرفداری در آمریکا پخش میشد که دنی و مری آزموند آن را اجرا میکردند. در ایران نیز به تقلید از آن برنامهای ساخته شد با اجرای سعید کنگرانی و شهره صولتی که با اقبال چندانی مواجه نشد و در برخورد با وقوع انقلاب اسلامی تقریباً تمام شانسهای سعید کنگرانی برای اوج گرفتن از بین رفت.
فصل چهارم
آخرین حضور پیش از انقلاب او در فیلمی به نام پرواز از قفس بود که در آن، همراه فرزانه داوری جلوی دوربین رفت و به رغم فروش خوبش در گیشه، با وقوع انقلاب اسلامی فیلم از روی پرده پایین کشیده شد. فیلم، داستان عاشقانهی معمول و مرسومی را به تصویر میکشید و بد نیست که در این مطلب به فرزانه داوری هم اشارهای داشته باشیم که اگر میماند یا میشد که بماند، قطعاً از ستارههای اول زن سینمای ایران میشد. فرزانه داوری را ایرج قادری به سینما معرفی کرد که نقش کوتاهی در موسرخه و نقش اول فیلم برادرکشی را ایفا کرد و بعد از بازی در پرواز از قفس و انقلاب اسلامی از ایران خارج شد و شاید جالب باشد که بدانید او در همان جوانی صاحب دختری شد که بعدها با امین حیایی ازداوج کرد و دارا حیایی که امروز بازی خوب او در فیلم شعله ور را شاهد هستیم؛ در واقع نوهی فرزانه داوری است.
فصل پنجم
فصل خون در سال ۵۹ و گرداب در سال ۶۱ آخرین حضورهای او در سینما پیش از غیبت طولانیاش بود. بازیگری که زمانی روی جلد تمام مجلات دلبری میکرد ولی در حرفهاش گزیدهکار بود و سختگیر. بازیگری که دیگر نمیدیدمش.
فصل ششم
شاید بتوان از اشتباهات کاری سعید کنگرانی بعد از ترک ایران، به حضور در برنامههایی که در شأن اون نبود اشاره کرد؛ بازی در آیتمهای کوتاه کمدیای که اساساً با فضای او قرابتی نداشت.
فصل هفتم
سعید کنگرانی بعد از بازگشت به ایران، اجازهی حضور در سینما را پیدا کرد. او بازیگر بی حاشیهای بود و از تصمیمهای خوب و شایانی که مدیریت سازمان سینمایی در آن سالها داشت میتوان به همین تصمیم اشاره کرد. آن هم در زمانی که بسیاری از بازیگرانی که قبل از انقلاب فیلمهای "آنچنانی" تری بازی کرده بودند، پس از انقلاب نیز فعالیت داشتند.
فصل هشتم
یقیناً نام زنده یاد علی معلم به قدری بزرگ بود که سعید کنگرانی آسوده خاطر خود را به او بسپارد تا در فیلم ازدواج به سبک ایرانی بازی کند. فیلم کمدی خوش ساخت و پرفروشی که بخش قابل توجهی از فروشش را مدیون حضور او بود اما نتوانست به عنوان تضمین پرقدرتی برای ادامهی فعالیتش در سینمای پس از انقلاب محسوب شود. شاید به همین دلیل، ۱۴ سال از فعالیتهای هنری فاصله گرفت تا امروز خبر حضور او را در یک سریال شبکه نمایش خانگی به نام رقص روی شیشه به کارگردانی مهدی گلستانه بشنویم.
امیدواریم کاراکتری که او در این سریال بازی میکند به مدل بازیگری و امضای خاصش نزدیک باشد و این بازگشت، تبدیل به همان بازگشت توانمند و درخشان به عرصهی سینما و سریال، برای این ستارهی خوب سینمای ایران شود
پی نوشت : با تشکر از خانم هما گویا که مرا در جمع آوری بخشی از اطلاعات در این یادداشت یاری کردند