هما گویا / سی و یک نما – وقتی رهی و لیلی زنگ خانه ی حاجی را زدند انگار که یه چیزی سر جایش نبود.پوشش لیلی با آن چادری که سرکرده بود با ناخن های لاک زده اش همخوانی نداشت. وقتی هم که حاجی در را باز کرد، انگار نه انگار یک زن شوهردار با حجب و حیا برای اولین بار است که رفیق قدیمی شوهرش را می بیند. کلامش جور دیگری بود.