هما گویا (سی و یک نما)- چهارشنبه اما نه 19 اردیبهشت در آخرین سانس نمایش فیلم، به سالن "متروپل" مجتمع سینمائی کورش آمده ام. بیشتر صندلی های سالن پرشده و در این وانفسای گیشه سینماها جای خوشحالی دارد. دوست ندارم تقویم را ورق بزنم. دوست ندارم فکر کنم که جلیلوند با چه نگاهی این تاریخ و این عنوان را انتخاب کرده است. آمده ام که یک فیلم را ببینم که شنیده ام به دیدنش می ارزد. بیشتر صندلی های سالن پر است و در این وانفسای گیشه سینماها و دادن آمارهای غلط، استقبال از فیلمی که یکی از اصلی ترین ارکان جلب مخاطب عام یعنی سرگرمی و تفریح را ندارد برایم خوشحال کننده است. فیلمی که اشکت را در نمی آورد اما فکرت را به شدت مشغول می کند و رگ غیرتت را به جوش می آورد.خوشحالم چرا که بعد از مدت ها فیلمی می بینیم که ذهنم را به عنوان یک انسان درگیر می کند. فیلمی که قصه گو نیست اما روایت می کند ، پیچیده نیست اما به پیچیده ترین شکل تو را به چالش می کشد، روایتش خطی نیست اما از این شاخه به آن شاخه نمی پرد، شروع و پایان دارد و با صفت جعلی "پایان باز" قیچی نمی شود.