متن یادداشت به شرح زیر است:
فیلم «سرکوب» پر از ایدههای بکر و ناب در باب سرگشتگی و تنهایی و ناکامی انسان معاصر است که در قالب چند شخصیت اصلی، نسلهای مختلف را درگیر این رنج و اندوه ابدی نشان میدهد: مادر و سه دختر و پرستار.
ایده مورد علاقهام این بود که شخصیتها، هم خود از تنهایی رنج میبرند و هم خود دیگران را تنها میگذارند و باعث رنج آنان میشوند. کارگردانی فیلم، با تعداد بازیگر محدود و در یک لوکیشن بسته، عالی است و اگر فیلمبردار باتجربهتری کنار او بود، حرکات پیچیده دوربین بیشتر به مضمون داستان کمک میکرد. تدوین فیلم بیشترین لطمه را به روند داستانی آن زده؛ طوری که در جاهایی با برشهای غیرمنطقی، ایجاد شوک و در مواردی بدون دخالت در مسیر صحنهها، ایجاد ملال میکند. البته این احتمال میرود که در مواردی «چیزی» یا «چیزهایی» از فیلم، قلفتی، بدون بحث مرتبط با تدوین، درآمده باشد یا درآورده باشند.
تکگوییهای رویا افشار در روایت ذهنی او به زبان ترکی، دلنشین و زیباست (و من که ترک نیستم کیف کردم از صدا و بازیاش در این دقایق)، بازی سارا بهرامی تقریبا بینقص و نیرومند است، طراحی صحنه (با توجه به تمرکز قصه در خانه) میتوانست بهتر از این باشد، موسیقی خوب است اما در یکی دو صحنه به دلیل تدوین غلط صدا، قطع ناگهانی دارد. از صحنههای بهیادماندنی فیلم برای من، ابتدا نمای بلندی است که به واژگونی سفره توسط پسر بیمار میانجامد (هدایت او در این نمای بلند، در حفظ راکورد زمانی و رعایت حس، فوقالعاده است)، دیگری گفتوگوهای تلفنی سارا بهرامی با بهمن (که بیآنکه حضور داشته باشد، برای تماشاگر شخصیتی آشنا و ملموس است) و البته کل سکانس حضور جمشید هاشمپور به نقشی مرموز است.
«سرکوب» علاوه بر ادای دین آشکار به فیلم خوب «آگوست: اوسیج کانتی» به شکلی خلاق، تاثیرپذیر از نمایشنامه «سه خواهر» چخوف و همچنین در فصل پایانی، با نمایش باران در خانه، یادآور «آینه» و بخش اختتامیه «سولاریس» تارکوفسکی است.
باران کوثری، سارا بهرامی، الهام کردا، پردیس احمدیه و رویا افشار با حضور جمشید هاشم پور ، بازیگران خردسال آرتین گلچین و عسل قرایی در این فیلم نقش آفرینی دارند.