یک انیمیشن عروسکی بود به گمانم.اسمش را هم به درستی به یاد ندارم. شاید "دل موش و پوست پلنگ". داستان یک موش که می خواست حیوان قوی تری باشد تا از گربه نترسد. آرزویش برآورده میشد اما فقط در فیزیکش. گربه شد، حتی "پلنگ" شد اما باز هم می ترسید چون دلش هنوز "موش" بود.
این قصه هرگز از یادم نمی رود و البته این انیمیشنی که در تلویزیون سیاه و سفید آن زمان ها دیدم. در برنامه ی کودکی که مجری اش خانم " احترام برومند " بود.
وقتی شنیدم نصرت کریمی از دنیا رفته، آنچنان جا خوردم که انگار نه انگار که او نزدیک یک قرن زندگی کرده بود و مرگش هم طبیعی است.
دلم یک حیف شد عجیبی داشت.
تصویر او را دیدم که رو به روی دایی جان ناپلئون نشسته بود و تاس می انداخت و جفت شیش می آورد و کری می خواند.؛ " آقا جان" تکرار نشدنی سریال تکرار نشدنی تر ناصر تقوایی.
" سعید" هم آن گوشه ی در ایستاده بود و تماشا می کرد. انگار دنبال فرصتی بود که تا حواس این دو به بازی پرت است، نامه اش را به دست " لیلی" برساند و اگر شد دلی سیر نگاهش کند.
البته " مش قاسم" هم بود. همون سرایدار محرم راز عاشقانه سعید که نامه هایشان را رد و بدل می کرد و مدام به سعید می گفت " بابام جان! این کارا عاقبت نداره".
راستی چه کسی فکر می کرد سعید انقدر زود از دنیا برود. حتی زودتر از آقا جان.
اولین بار که پسرش، " بابک کریمی" را در یکی از فیلم های اصغر فرهادی دیدم، جا خوردم. نمی دانستم که فرزند اوست فقط این اندازه شباهت توجهم را جلب بود. شباهتی که هر روز بیشتر میشود و کهولت سنی که شباهت خود استاد را به خودش کمتر و کمتر می کرد، اما غنیمتی است که یادگار آدم همیشه تلنگری به گذشته ها باشد.
قرار است که مراسم تشییع استاد نصرت اله کریمی روز ۱۶ آدر باشد و هنوز معلوم نیست از کجا و چه ساعتی.
در ویکی پیدیا اینطور آمده:
نصرتالله کریمی زادهٔ اول دیماه ۱۳۰۳ تهران است. دوره متوسطه را تا سیکل اول در هنرستان صنعتی ایران و آلمان گذراند و دیپلم متوسطه را از هنرستان هنرپیشگی دریافت کرد.او بعد از سه سال یعنی از سال ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰ به تحصیل در زمینه هنرهای نمایشی، چهره پردازی و طراحی صحنه، در تنها آموزشگاه تئاتر که در تهران وجود داشت، پرداخت. مهمترین استاد و راهنمای او در آن سالها، هنرپیشه و کارگردان برجسته تئاتر، عبدالحسین نوشین بود. نوشین همچنان به عنوان بنیانگذار تئاتر مدرن ایران مورد احترام است. کریمی از سال ۱۳۱۹ به بعد به عنوان بازیگر، گریمور و طراح صحنه در تماشاخانه های مختلف تهران به کار پرداخت. او در سال ۱۳۲۳ به گروه تئاتر نوشین پیوست و تا سال ۱۳۳۱ همچنان در این گروه عضویت داشت. وی درنمایشنامههای مختلف از جمله "دختر شکلات فروش" و "اوژنی گرانده" به ایفای نقش پرداخت. او از سال ۱۳۱۹ تا ۱۳۳۱ در تئاترهای مختلف به عنوان گریمور، بازیگر و گاه نمایشنامهنویس و کارگردان فعالیت میکرد. در این سال پس از ازدواج با یکی از بازیگران تئاتر سعدی، به اتفاق او برای تکمیل تحصیلات خود عازم ایتالیا شد و آنجا با وساطت سفیر وقت ایران دستیار سوم ویتوریو دسیکا شد. بعد از آن به جهت آموختن تئاتر عروسکی عازم پراگ( چک و اسلواکی) شد و آنجا بعد از گذراندن دورة پنج ساله رشتهٔ کارگردانی سینما و تلویزیون، یک سال نیز دوره تکنیک فیلمهای عروسکی را گذراند و با مدرک فوق لیسانس فارغالتحصیل شد و بعد از چند سال کار تئاتر و دوبله فیلمهای خارجی به همراه حسین سرشار و فهیمه راستکار، در اردیبهشت ۱۳۴۳ به ایران مراجعت کرد و در همان سال به دعوت وزارت فرهنگ و هنر مسئولیت کارگاه نقاشی متحرک را به عهده گرفت و در آنجا فیلمهای زیادی را با تکنیکهای انیمیشن و عروسکی ساخت که در آرشیو وزارت ارشاد موجود هستند و عبارتند از: دل موش پوست پلنگ، شکار ماه، تعصب، سلسله مراتب، خروس بی محل، آدم شاخ درمیاره، پیدایش آتش، آقای شاکی. از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ نیز با ساخت سریال در تلویزیون مشغول به کار بود و بعد به ساخت فیلم سینمائی روی آورد و با فیلمهای درشکه چی و محلل وارد عرصهٔ سینمای ایران شد.
این هنرمند و مجسمه ساز بر جسته پس از انقلاب در فیلمهایی چون «جنگ اطهر»، «دندان مار» و «برخورد» به عنوان بازیگر حضور داشته است.
و دستیاری کارگردانان شاخصی همچون کیومرث پوراحمد، مسعود کیمیایی، سیفالله داد، محمدعلی نجفی، احمدرضا درویش و سیروس الوند را هم در کارنامه حرفهای خود داشت
وی صبح امروز ۱۲ آذر ماه در سن نود و پنج سالگی به دلیل کهولت سن از دنیا رفت. روحش شاد