"کندو" ساخته زنده یاد "فریدون گله" بی تردید یکی از بهترین آثار تاریخ سینمای ایران و از فیلم های موسوم به جریان "موج نو" است که در کنار فیلمهای دیگری از کارگردانهایی مثل کیمیایی، نادری و ... فصلی تازه را در تاریخ سینمای ایران رقم زد. به اعتقاد بسیاری از منتقدان و کارشناسان، این فیلم در میان آثار هم دوره اش فیلم متفاوت و سنت شکنی بود و با اینکه از کلیشه های ثابت و آشنای آن نوع سینما بهره می برد، اما به نوعی از آن کلیشه ها آشنایی زدایی می کند و اثری یکسره نو و بدیع به وجود می آورد. نمود این متفاوت بودن را می توان در تمام اجزای اثر از جمله در بازیگری، کارگردانی، تدوین و ... به روشنی دید.
فریدون گله در ۱۳۱۹ بهدنیا آمد. او دانشآموختهٔ دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد و هنرهای دراماتیک دانشگاه نیویورک است. آخرین فیلمی که در ایران ساخت «ماه عسل» (که خودش میگوید نام انتخابی اش «ماه منعکس» بود) فیلم دیگری در ایران نساخت. سال ۱۳۵۶ برای ساختن محصول مشترکی با نام «سبز خفته» با سرمایه گذاران آمریکایی به آمریکا رفت. به دلیل شراکت وزارت فرهنگ و هنر در این فیلم گله به ناچار، مدتی دفتر تولید و پخش فیلمی را اداره کرد. در ایران در سال 1357 انقلاب صورت گرفت و گله در آمریکا ماندگار شد. در سال ۱۳۶۱ هنگامی که درصدد بود فیلم «دیروزی» را به طور مشترک تهیه کند و صحنههایی از فیلم را هم گرفته بود به علت بیماری پدرش به ایران بازگشت. «گفته میشود از مجموع هفت یا هشت فیلمنامهای که از او در «استدیو میثاقیه» بود و بعد از مصادره به «بنیاد سینمایی فارابی» واگذار شد، حدود پنج فیلمنامهاش با نام «دیگران» تصویب و با قیمتهای کلانی به فروش رسید. در همین سالها مسئولان امور سینمایی از او خواستند که فعالیتهای سینمایی اش را پی بگیرد که او هم شرایط خودش را اعلام و به نتیجه مشخصی نرسید.» صبح شنبه ۳۰ مهرماه ۱۳۸۴ در سن ۶۵ سالگی بر اثر سکتهٔ قلبی در محل زندگیش واقع در سلمان شهر استان مازندران درگذشت.
فریدون گله در مقام کارگردان، فیلم های ۱۳۴۷ - شب فرشتگان، ۱۳۵۱– کافر، ۱۳۵۱– دشنه، ۱۳۵۳ - زیر پوست شب، ۱۳۵۴– مهرگیاه، ۱۳۵۴– کندو، ۱۳۵۵ - ماه عسل را کارگردانی کرد و در مقام فیلمنامه نویسی اثرهای: ۱۳۵۶– جمعه، ۱۳۵۵ - ماه عسل، ۱۳۵۴ - دزد سوم، ۱۳۵۴– کندو، ۱۳۵۴– مهرگیاه، ۱۳۵۳ - آب توبه ، ۱۳۵۳ - زیر پوست شب، ۱۳۵۳ - ماشین مشتی ممدلی، ۱۳۵۲– باجناق، ۱۳۵۲ - مصطفی لره، ۱۳۵۱– دشنه، ۱۳۵۱ - شیر بها، ۱۳۵۱– کافر، ۱۳۵۰ - جانسخت، ۱۳۵۰– حیدر، ۱۳۵۰ - درختان ایستاده میمیرند، ۱۳۵۰ - دلقکها، ۱۳۵۰ - دیوار شیشهای، ۱۳۵۰ - رضا چلچله، ۱۳۵۰ - ماجرای یک دزد، ۱۳۵۰– معرکه، ۱۳۵۰ - وحشی جنگل، ۱۳۴۹ - خشم عقابها، ۱۳۴۹ - کوچه مردها را به نگارش در آورد.
"مهم نيست چقدر زندگی تلخ است؛ مهم اين است كه "آدمی" شيرين است!... و وقتی شما در تلخی نگهشان داريد، گزندِ شيرينی در انتظار است... و اين كندوی متروكِ گوشهی جنوبی تهران با تمام حواس زندگی كه در آن جريان دارد... [و آدمهایی كه] باهوش هستند... هويت دارند... مليتشان پشت سرشان هست... اساطيرشان را در همان محيطِ مهجورِ قهوهخانه میبينيم... نقش "رستم و سهراب"شان به ديوار است؛ اما در يك محروميت تلخی بهسر میبرند كه مقام "تعلق" ازشان سلب شده،... خب، يكی از اينها میپرد از كندو؛ و "نيش"اش را به شهر میزند..."
(بخشی از صحبتهای زندهياد "فريدون گُله" در مستندِ بسيار ديدنیِ "نادر تكميل همايون" دربارهی سينمای ايران... مستندی كه از قضا به همين فيلمساز فقيد و قدرناديده تقديم شده است)
دیدگاهها
افسوس که قدر اشخاصی مثل شما رو ندونستند