دوربین از آغاز تا انتهای این فیلم در "خانه پدری" است و از آن بیرون نمیرود؛ و به این ترتیب، با توجه به نام فیلم، اولین چیزی که در ذهن شکل میگیرد «نمادین» بودن داستان فیلم است. نمادین درست مثل پنجرهای که از قاب آن میتوانیم گذر زمان را ببینیم، بچهها بزرگ میشوند و بزرگترها پیر، زمان میگذرد اما زمانه همان زمانه است. همه چیز کهنه خواهد شد به جز خونی که پس از سالها همچنان تازه است و میجوشد، نه در گورِ خاموشِ زیرزمینِ خانه پدری، بلکه در رگ تمام زنهایی که گناهشان زن بودن است. گناهی که خانه پدری را برای دخترانش ناامن میکند و از این رو، کیانوش عیاری به عمد این سکانس جنجالی را بیرحمانه و خشن ساخته تا همیشه در ذهنها بماند و به همین خاطر، پیش از این، در حفظ این سکانس پافشاری می کرد که به گفته شخص او شناسهی این فیلم محسوب میشد، اما حالا کوتاه آمده است.
منتقدان ادبی در بیان تفاوت "نماد" و "استعاره " گفتهاند که، داستان نمادین را میتوان بدون توجه به نماد هم معنا کرد اما در داستان استعاری، حتما باید معنای استعاره را دریافت و بدون آن، داستان معنای درست و سرراستی ندارد. با همین تعریف، فیلم «خانه پدری» را میتوان بدون توجه به نمادهایش دید و از آن لذت برد؛ داستان پدر و پسر متعصبی که دختر خانواده را میکشند و در زیرزمین خانه دفن میکنند... اما وقتی تفسیری نمادین از این فیلم داشته باشیم، هم ارزش فیلم به مراتب بیشتر میشود و هم لذتی از درک اندیشمندانه این فیلم دست میدهد.
اینکه سراسر فیلم در یک خانه، خانه پدری میگذرد، میتواند این خانه را به نمادی از «ایران» بدل سازد. خانوادهای پرجمعیت که در این خانهی سنتی در کنار هم زندگی میکنند اما آنچه از بیرون این خانه بر زندگی آنها اثر میگذارد است که این زندگی آرام را به هم میریزد.
زنان خانواده بیرون از خانه را دیدهاند و از آن طرف، اندیشه پاک کردن بیآبرویی هم از خارج از این خانه به ذهن افراد آن نفوذ میکند. آیا این داستان ایران نیست؟
ادامه داستان هم برای ما میتواند نمادی از تاریخی باشد که نسلهای پی در پی این آب و خاک از سر گذراندهاند؛ کشتن یکی از دختران خانواده پایان داستان نیست؛ آغازی است برای درد و داغی بیپایان بر جسم و روح اعضای خانواده.
این افراد یکی یکی خانه پدری را ترک میگویند و میروند اما جسم بیگناه دختر در خانه پدری مانده است تا روزی که این خانه، خانه قدیمی، باید دوباره ساخته شود و داستان خود را برای نسل تازه بازگو میکند.
دفن کردن دختر در زیر زمین خانه پدری، میتواند نمادی از محرومیت زنان از فعالیتهای اجتماعی باشد؛ زنان توانایی که میتوانستند انسانهای بزرگی باشند اما جامعه مردسالار، آنها را در اندرونی دفن کردند؛ میتواند نمادی از زنانی باشد که خواستند کمی از دیوارهای بلند سنتها بگذرند ولی نتوانستند و در بین دیوارها له شدند و.... دختر دفن شده در زیر زمین خانه پدری، در این تاویل، همه دختران و زنان محروم مانده از زیست اجتماعی هستند و نسل تازه نمیتواند بدون نبش قبر کردن آنها و بازخوانی آنچه بر آنها رفته است، خانه پدری را دوباره بسازد.
خوش ساخت بودن فیلم «خانه پدری»؛ استفاده از فیلمنامهای ارزشمند و بهره گیری از کارگردانی کاربلد و بازی درخشان بازیگران، فیلم را در بیان موضوع پر ابهت و بزرگی که دارد، توفیق می دهد... و به این ترتیب این فیلم شایسته، سالها توقیف میشود؛ در واقع فیلم «خانه پدری»، خود به دردی دچار است که در پی بازگویی آن است: درباره حق زنان باید سکوت کرد!
خانه پدری ده سال پیش ساخته شد. من این توفیق را داشتم که در جشنواره فیلم فجر سال ۹۲ آن را تماشا کنم؛ اما دیدن این فیلم در این روزها شاید لطفی مضاعف داشته باشد؛ روزهایی که دختران و زنان در پی مطالباتی تاریخی هستند، حتی اگر این مطالبات به شکل حضوری نمادین در ورزشگاه آزادی متجلی شده باشد.