چهارشنبه, 27 شهریور 1392 16:53

پوران درخشنده از "هیس" می گوید

نوشته شده توسط
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

سال ۶۸ بود که دفترچه خاطراتی از شهر بوکان به دست من رسید که هنوز هم آن را نگه داشته ام. در این دفترچه پسری توضیح داده بود که چگونه مدتها مورد آزارجنسی قرار گرفته است.


آن زمان من سر فیلم “زمان از دست رفته” بودم و خیلی به آن نپرداختم اما این موضوع همینطور در ذهن من ماند.
زمان ساخت فیلم “شمعی در باد” هم موضوعی از طرف شخصی که من او را می شناختم برایم تعریف شد و دوباره ذهنم را به خود مشغول کرد. ماجرا از این قرار بود که اتفاقی برای دختر این شخص افتاده بود که با موضوع آن دفترچه که چند سال قبل به دستم رسیده بود ارتباط داشت.


من روزی وارد دفتر این خانم شدم و دیدم که بسیار آشفته و پریشان است. بعد مشخص شد فردی که مورد اعتمادشان بوده و دخترشان را به مدرسه می برده و می آورده به مدت یک سال این دختربچه را مورد آزاد و اذیت جنسی قرار می‌داده است. این مسئله واقعا یک شوک بزرگ بود. من بسیار متعجب شدم که چطور چنین اتفاقی می تواند از طرف یک فرد قابل اعتماد رخ دهد.


احساس کردم بعد از شنیدن این ماجرای تلخ دیگر نمی توانم ساکت بمانم. تا مدتها ر انگار پتک محکمی به سرم خورده بود و نمی توانستم داستان را باور کنم. این موضوع همراه من ماند و یک گوشه از ذهن من ثبت شد. تا اینکه چند سال پیش در ایام جشنواره فیلم فجر دختری به من مراجعه کرد و ابتدا گفت مشکلی مشابه برای دوستم پیش آمده اما بعد متوجه شدم که برای خودش این اتفاق رخ داده است. البته سرگذشت این دختر با آن دختربچه متفاوت بود و سالها این اتفاق ناگوار برایش رخ می داده و آن شخص هم به منزل آنها رفت و آمد داشته است و خانواده آن دختر به او اعتماد داشته‌اند. البته من نمی توانستم روی آن موضوع کار کنم چون پرداختش بسیار مشکل بود چرا که اصولا تابوشکنی درباره این مسائل بسیار سخت است. به خصوص که آن شخص نسبت خانوادگی با دختر داشت و موضوع را بسیار بغرنج تر می کرد.


از آن زمان من شروع به تحقیقات در این زمینه کردم. تحقیقاتم که شروع شد دیدم که انگار دست در لانه زنبور کرده‌ام. آنجا بود که احساس کردم هرطور شده باید این فیلم را بسازم گر چه موضوعی است که ریسک بزرگی را می طلبد.


بعد دیدم کسی حاضر به سرمایه گذاری روی این موضوع نیست بنابراین تصمیم گرفتم دفتر کاری را که خریده بودم بفروشم و پولش را برای ساخت این فیلم هزینه کنم. البته واقعا از خدا کمک خواستم اگر مسیری که می روم درست است به من کمک کند.


پس از آن، اتفاقات خیلی خوبی برایم افتاد و مشکلاتم یکی یکی حل شدند. مثلا برای دریافت پروانه ساخت و نمایش با مشکلاتی مواجه شدم که برطرف شدند. در هر مقطعی مشکلاتی زیادی به وجود می آمد اما این مشکلات حل می شد. انگار یک نفر داشت به ما کمک می کرد. این که می گویم خدا به ما کمک کرد بدون اغراق است. انگار خدا می خواست که این فیلم ساخته شود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید