فیلمهای جنجالی و بحث برانگیز همیشه فیلمهایی هستند که به مسائل جنسی، خشونت، مذهب، سیاست، همجنسگرایی، نژادپرستی، مواد مخدر را به تصویر میکشند یا زبانی تند و یا وقیحانه دارند. این فیلمها معمولا تابوها را شکسته و مثل فیلمهای معمولی عمل نمیکنند. اکران آنها مثل فیلم های معمولی نبوده و در نیمه شب ها با اکرانی خاص به پرده سینما رفته اند.
ما در اینجا تعداد بسیار کمی از فیلمهای که به اکران نیمه شب کشیده شده اند و مانند فیلم های معمولی به نمایش در نیامده اند را معرفی می کنیم و مطمئنا این لیست جامع نبوده و تعدادشان بسیار بیشتر است.
نمایش ترسناک راکی 1975
این فیلم فیلمی موزیکال و کمدی است که در سال 1975 در ایتالیا تولید شده و جیم شارمن آن را کارگردانی کرده است. داستان در مورد زوج تازه نامزد کرده است که به خانه ی تازه یشان نقل مکان کرده اند و برای اینکه از تنهای و انزوا در بیایند باید به مردی باج بدهند. این فیلم بیشتر از هم نوعانش در تاریخ سینما تمایل دارد به سمت تئاتر حرکت کند و بازی های آن به خاطر پارتی های خاصی که در خانه برگزار می شود در نیمه شب اتفاق می افتد. قصد شارمن با ساختن این فیلم ادای احترام به فیلم های علمی تخیلی درجه ب بود که در این خواسته اش موفق نیز شده است.
کله پاک کن 1977
دیوید لینچ اولین فیلم بلند خود را در سال 1975 با نام کلهپاککن جلوی دوربین برد، فیلمی که در ادامه سورئالیسم مخصوص لینچ که در فیلمهای کوتاهش نظیر مادربزرگ و آمپوتی تجربه شده بود و به روش سیاه و سفید فیلمبرداری شد. کلهپاککن حکایت عجیبی است، روایتی است کاملاً رویا گونه با ریتمی کند و نفسگیر. داستانی است در تبیین تباهی و گناه؛ سیاهی و تجاهل و در انتها از دست رفتن ماهیت و هویت انسانی بدون در نظر گرفتن اینکه وجود در کالبد زمان جاریست و این دیدگاه فلسفی فیلم است. وجودی که در ادامه جبرآلود زندگی ساری است اما از چیستی خبری نیست. انسان وجود دارد بدون اینکه معلوم باشد واقعاً انسان است یا خیر، تمدن وجود دارد بدون اینکه مشخص باشد مدنیتی دارد یا اسیر توحش است؛ علم وجود دارد بدون اینکه بدانیم آگاهی و معرفت است و یا جهلی از نوع تکنولوژیک. همان چیزی که کوبریک نیز در فیلم 2001: یک ادیسه فضایی نیز از آن یاد کرده بود. این که غایت علم نه تنها به سعادت نمیآنجامد بلکه بشریت را به زانو در خواهد آورد و این تقصیر آگاهی نیست؛ بلکه فطرت انسان است که آلوده است. انسان است که زیاده خواه و ذاتاً درگیر انحطاط است.
فلامینگوهای صورتی 1972
جان واترز اولین فیلم اش را که یکی از فیلم بدنام ترین و جنجالی ترین فیلم ها است را در سال 1972 ساخته است. فیلم کمدی سیاه و سفیدی با صحنه هایی به همراه نوعی طنز که به پلیدی، و شرارت منتهی می شوند.
داستان فلامینگوهای صورتی روایتگر ملکه ای شیطانی که در فیلم با نام باب جانسون خوانده می شود است که هنرمندی محلی است و کارهای شنیعی انجام می دهد و در این کار خانواده اش نیز او را حمایت می کنند.
ال توپو - موش کور 1970
هفتتیر کشی سیاهپوست بهنام «ال توپو» (الکساندر یودوروفسکی) با پسر هفتسالهاش، «برونتیس» (برونتیس یودوروفسکی) در صحرا بهراه میافتند و از شهری میگذرند که تمام موجودات زنده آن قتل عام شدهاند و بعد، به قاتلان، «کلنل» (سیلوا) و گروه خود میرسند که صومعهای را به وحشت انداختهاند. خلقت: «ال توپو» تبهکاران را محکوم به مرگ میکند. بعد، «برونتیس» را به راهبان غارت شده میسپارد و همراه «مارا» (لورنزیو) میرود. «مارا» او را وادار میکند که با چهار استاد صحرا مبارزه کند. استاد اول (مارتینز)، گوشهنشین نابینائی است که به یک روح بدل شده است. «ال توپو» با حیلهای او را میکشد. زن همجنسگرائی همراهشان میشود تا جای سه استاد دیگر را نشان دهد. «ال توپو» با حیله و شانس بر هر سه غلبه میکند و نیروهایشان را تصاحب میکند. اما «مارا» مجذوب زن میشود و با تپانچهای طلائی به «ال توپو» شلیک میکند. زخمهای عیسی روی دستها و پاهای «ال توپو» ظاهر میشوند.و آنان رهایش میکنند تا بمیرد. مزامیر: سالها بعد، «ال توپور» مرد مقدس جمعی از ناقصالخلقهها و افیجها شده که در غارهائی زندانی شدهاند. «ال توپور» تصمیم میگیرد با کندن نقبی به شهر مجاور، مردمش را نجات دهد. اما مردم شهر سادیستی، منحرف و فاسد هستند. «ال توپو» و یکی از زنهای کوتولهاش (لوئیس) به نیت جمع کردن پول برای تهیه دینامیک، با هم ارتباط برقرار میکنند. یکشنبهای، کشیش تازه در بازی رولت روسی، گلولههای واقعی در تپانچه میگذارد و پسر کوچکی میمیرد. آخرالزمان: «ال توپو» میفهمد که کشیش تازه، پسرش (جان) است. پسر لباس سیاه پدرش را میپوشد. و قسم میخورد با کامل شدن نقب، پیرمرد را بکشد. بالاخره ناقصالخلقهها رها میشوند، ولی مردم شهر قتل عامشان میکنند. «ال توپو»ی زخمی، کشتاری بهراه میاندازد و بعد، خود را آتش میزند و پسرش با زن کوتوله و نوزادش به راه میافتند.
شبِ مردگان زنده 1968
«جورج رومرو» به عنوان خالق زامبی در سینما، در سال 1968 اولین فیلم اش درباره زامبی با عنوان « شبِ مردگان زنده » را روانه سینماها کرد که آن را آغازگر فیلمهای سبک زامبی قلمداد می کنند. پس از آن نیز « رومرو » فیلمهای دیگری با نامهای نسبتاً مشابه « طلوع مردگان » ، « بازگشت مردگان زنده » و... را ساخت که همگی آنها اگرچه موفقیت قسمت اول را تکرار نکردند اما در مجموع آثار موفقی بودند. « رومرو » برعکس کارگردانان امروزی که این موجودات را تنها به جهت ترساندن تماشاگر استفاده می کنند، زامبی ها را در جهت اعتراضات اجتماعی، اعتراضات سیاسی و چند جور اعتراض دیگر استفاده کرد و به همین جهت هم هست که فیلمهایش از لحاظ محتوا بسیار پربار تر از دیگر فیلمهای ژانر " زامبی " است، بعلاوه اینکه از لحاظ ترسناک بودن واقعاً یک قدم از رقیبانش هم جلوتر هست. گل سرسبد این فیلمها هم « بازگشت مردگان زنده » بود که الهام بخش فیلمهای بسیاری از جمله « سرزمین زامبی » و « ارتش تاریکی » و البته موزیک ویدئوی بسیار معروف « مایک جکسون » به نام " تریلر " بود.
عجیبالخلقه ها 1932
"هانس" (هاری ارلز)، کوتوله سیرکی سیار، با "فریدا" (دیزی ارلز)، یکی دیگر از کوتولههای سیرک رابطهای صمیمانه دارد، اما در واقع دلیاخته "کلئوپاترا" درمییابد "هانس" ثروت هنگفتی به ارث برده، با همفکری "هرکول"، نقشه ازدواج با او را طرح میکند، تا پس از ازدواج مسمومش کند و ارثیه را از آن خود کند. اما توطئه آن دو برملا میشود و جمع عجیبالخلقههای خشمگین سیرک به انتقام برمیخیزند. سرانجام، "کلئوپاترا" نیز به موجودی ناقص و کربهالمنظر بدل میشود.
اتاق 2003
فیلم درباره یه بانکدار به اسم جانی می باشد که با نامزدش لیزا در یک آپارتمان زندگی آروم و مفرحی دارند. جانی بینهایت لیزا را دوست دارد و هر روز از سر کار براش گل رز می آورد اما لیزا با بهترین دوست جانی مخفیانه به جانی خیانت می کند. لیزا علت این کارش را خسته کننده بودن جانی می داند. این فیلم تامی ویزو به همشهری کین فیلمهای بد معروف است. فیلم در سال 2003 اکران کوچک و کوتاهی داشت ولی به مرور زمان طرفدارهای زیادی از طریق dvd و اکران های نیمه شب پیدا کرد.
آدم خوار هولوکاست 1981
Cannibal Holocaust داستان یک فیلم ساز را روایت میکند که در حین جمع کردن مدارک در مورد آخرین قبیلههای زنده آدم خواران، ناپدید میشود. وقتی که فیلم برای اولین بار نمایش داده شد طوفان عظیمی به راه انداخت؛ چرا که فیلم فوق العاده واضح، خشن، وحشی و آنقدر واقعی بود که مردم فکر میکردند این حادثه واقعا اتفاق افتاده و بنابراین فیلم در کشورهای زیادی قدغن شد. برخی از صحنههای خشن شامل، اخته کردن، خوردن دل و روده، سقط جنین اجباری، چندین مورد ذبح حیوانات، تجاور جنسیهای گروهی، به میخ کشیدن یک زن روی یک دیرک و ضربه زدن با پتک به همدیگر... بود. کارگردان فیلم به جرم آدم کشی به زندان افتاد و بعدها مجبور شد ثابت کند که در واقع هیچ کس را نکشته است! باوجود این در بخشی از فیلم حیوانات واقعی کشته شده بودند. این فیلم تا 5 سال اجازه نمایش نداشت و پس از آن هم تا 20 سال در انگلیس و کشورهای زیادی ممنوع بود.
مبارزان 1979
گروهی از گانگستر ها که مقرشان در جنوب شهر است به مهمانی که درشمال شهر است دعوت میشوند.در آن مهمانی که نه تنها آن ها بلکه کل گانگسترهای شهر درآن دعوت شده اند میزبان به قتل میرسد و در این بین تقصیر گردن این گروه می افتد. حالا این گروه که مقرشان در جنوب شهر است مجبور اند به انجا بروند در حالی که تمام گانگستر های شهر و پلیس دنبال آنان اند...
قوی تر از آنها بیا 1972
این فیلم بیشترین معرفی را از سبک رگا (Reggae) به آمریکایی ها داشت و پس از آن نیز طرفداران زیادی هم پیدا کرد.ولی این رابطه آن قدرها هم سابقه چندانی نداشت.حدود 30 سال پس از پخش این فیلم مجموعه ساندتراک فیلم تنها قطعاتی از باب مارلی بود که علی رغم اینکه در قالب آلبوم نبودند ولی در آرشیو همه طرفداران موسیقی موجود بود.و تعجبی هم ندارد چرا که این 12 قطعه از جیمی کلیف که بسیار شیرین و البته معنوی بودند همچون قطعه "Many rivers to cross" که مورد علاقه بسیاری از جوانان علاقه مند به این سبک موسیقی بود و قطعه "Pressure Drop" از گروه Mytals همگی آنقدر گرم و دوست داشتنی بودند که هیچ موسیقی دیگری تا آن زمان در آمریکا به این اندازه محبوبیت دست پیدا نکرده بود.
2001: یک ادیسه فضایی فضایی 1968
این فیلم بیگمان برجستهترین فیلم گونه داستان علمی است. نخستین سویه برجسته این فیلم، پشتوانه علمی دستمایه آن است. هرآنچه در فیلم میبینیم، در چارچوب دانش راستین روزگار ساخت فیلم شکلگرفتهاست؛ و فیلم، نه یک داستان پندارین و علمینما (همانند دیگر فیلمهای این گونه)، بلکه یک متن علمی درست و پایبند به دانش واقعی زمان خویش است. این ویژگی، گذشته از جستوجوگری و کنجکاوی کمالگرایانه کوبریک، دستامد دانش و بینش علمی آرتور سی. کلارک است، که کتاب اودیسه فضایی، یکی از دهها داستان علمی اوست و در نوشتن فیلمنامه فیلم نیز، همکار کوبریک بودهاست. اودیسه...، فرآورده سالهای داغ و پر تنش مسابقه فضایی است (یک سال پس از ساخت فیلم بود که نخستین فضانوردان بر روی کره ماه پیادهشدند.). شاید از همینروست که بخش بزرگی از زمان فیلم، با نمایش مستندگونه زندگی فضانوردان در ایستگاههای فضایی، پرواز فضاپیماها، فرود بر روی کره ماه،... سپری میشود؛ نمایشی که اگرچه دیدنی است، اما بیش از اندازه کشدار است، بیننده را خسته میکند و یکی از کاستیهای فیلم بهشمارمیرود.
مرده شریر 1981
پنج دانشجو هنگام گذراندن تعطیلی آخر هفته، به کلبهای متروک در اعماق جنگل میروند. در آنجا کتاب عجیبی را همراه یک نوار پیدا میکنند. پس از شنیدن نوار در مییابند که این کتاب کهن سومری درباره مردگان است. در نوار بعضی از افسونهای کتاب توضیح داده میشود. یکی از آنان به داخل جنگل میرود و در آنجا اهریمنان روحشن را تسخیر میکنند. او در بازگشت به کلبه به دوستانش حمله میکند و آرامآرام روح تکتک آنان را به تسخیر ارواح خبیث در میآورد. تنها «اش» (کامبل) باقی میماند تا با شیطان مبارزه کند...
پینک فلوید – دیوار 1982
لسآنجلس. در اتاق هتلی، «پینک» (گلداف) ستاره راک در حالت خمودگی و رخوت نشسته است. پس زمینه این دلمردگی به زندگی گذشتهاش برمیگردد، پدری که در جنگ جهانی دوم کشته شده و مادری که «پینک» را زیر سلطه کامل خود بزرگ کرده است. در دوران مدرسه نیز معلمان و کارکنان مدرسه به مثابه کارگزاران رژیمی سرکوبگر، روح فردی را از بین میبرند که همین به یک شورش در بین شاگردان منتهی میشود. «پینگ» در دهه 1960 در اوج موفقیتش بهعنوان خواننده راک، ازدواج میکند اما همسرش او را به خاطر مرد دیگری ترک میکند. او هر روز بیشتر با محیط اطراف خود بیگانه میشود. گذشته و حال، تخیل و واقعیت بهطرز ناامید کنندهای مغشوش و محو میشوند. «پینک» با تلفن کار گزارش به خود میآید و در یک حرکت مغشوش و محو میشوند. «پینک» با تلفن کارگزارش به خود میآید و در یک حرکت خشونتبار همه آنچه را که دوروبرش بوده، به خیابان میریزد. در یک دادگاه شخصیتهائی از زندگی گذشتهاش علیه او شهادت میدهند. در اینجا آجرهای دیواری که به دور «پینگ» چیده شده بود، ترک برمیدارد و میشکند.
باربارلا 1968
قرن چهل و یکم. "باربارلا" (فاندا) از طرف رئیس کل کره زمین (دوفن) مأمور میشود تا به ستاره شمالی برود و دانشمندی بهنام "دوران دوران" (اوشی) را بیابد، چرا که سلاح اختراعی او ممکن است به دست جنگطلبان و کژاندیشان بیفتد و صلح و آرامش دیرینه هستی را بر هم زند. "باربارلا" خود را به قلمروی "سوگو" میرساند که ملکهای بیپروا و لذتطلب (پالنبرگ) بر آن حکمفرمائی میکند و سرانجام موفق میشود "دوران دوران" را که سودای حکمرانی بر جهان را میپروراند، بیابد...
هدف ها 1968
"بایرون اولاک" (کارلوف) ستاره فیلمهای ترسناک، در آستانه نخستین نمایش آخرین فیلمش اعلام بازنشستگی میکند. در این بین "بابی تامپسن" (اوکلی) جوانی متأهل که ظاهراً متعادل، افتاده و خوشبخت مینماید، ناگهان به فکر ارضای وسوسه شدیدش نسبت به اسلحه میافتد. او همسرش، مادرش و یک پسر پادو را با تیر میزند و پس از قتلی دیگر با محمولهای از تفنگ و مهمات از بالای یک مخزن گاز به اتوموبیلهای عبوری تیراندازی میکند. سپس سر از یک درایوین سینما در میآورد، جائی که فیلم "اورلاک" را با حضور خود بازیگر نمایش میدهند...