از دهه ی اوّل قرن بیستم میلادی در سراسر جهان نزدیک به 4000 فیلم بلند سینمایی ساخته شد که تنها 300 الی 400 فیلم محصول شرکت های بزرگ یا همان هالیوود بود. اما همین تعداد 70 درصد درآمد گیشه های دنیا را به خود اختصاص داد و به طور خلاصه سینمای آمریکا در سال 1994م. درصد سالگی خود، همچنان از نظر اقتصادی و فرهنگی نیرومندترین صنعت سینمای جهان بود. به این ترتیب عصر جدیدی آغاز شده بود که دنیای تصویر نام داشت. در این میان سینمای آمریکا که در ذات تکنولوژیک خود تفوّق طلب بود و هدف نهایی علم را «قدرت» می دانست، از تصویر بهترین استفاده را کرد. تولید سالیانه ی هالیوود در اوایل قرن بیست و یکم حتی به رقم 700 فیلم در سال و با یک سود خالص بالغ بر 15 میلیارد دلار رسید. در همان زمان طبق یک برآورد دقیق مشخص گردید که 78 درصد سینماها و تلویزیون های جهان از آن تغذیه می شوند . ضمناً شایان توجّه است که اصولاً هالیوود فیلم بدون هدف و خنثی نساخته است. سینمای آمریکا همواره مبانی نظری خودش را که محصول ایده ها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه کرده و به این نکته ی روانشناسانه نیز واقف است که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
گمشده در ترجمه 2003
باب هریس (بیل مورای) بازیگر معروف آمریکا، برای تبلیغ برای یک شرکت تولیدکننده ویسکی ژاپنی به این کشور سفر می کند و در میان خستگی و کسلی ناشی از سفر و دلزدگی از یکنواختی زندگیش با دختری آمریکایی به نام شارلوت ( اسکارلت یوهانسون) آشنا می شود. شارلوت فارغ التحصیل رشته فلسفه است و دو سال است که با یک عکاس ازدواج کرده و به خاطر کار او به همراهش به ژاپن آمده. اما به تدریج پی می برد که زندگیش آنطور که انتظار داشته پیش نرفته است. این دو با نقاط مشترکی که در یکدیگر پیدا کرده اند و به رغم تفاوت سنی قابل ملاحظه بینشان، رابطه دوستی صمیمانه ای را پی می ریزند که آنها را در غیاب فرهنگ آشنای خودشان و در تقابل با فرهنگ ژاپن دلگرم می کند.
درخشش ابدی یک ذهن پاک 2004
دکتر هاوارد سرپرست یک کلینیک است که کار آن پاک کردن آن دسته از خاطرات افراد است که دوست ندارند آنها را در ذهن خود داشته باشند. کلینیکی که اغلباً زوجها خصوصاً در روزهای نزدیک به ولنتاین به آن مراجعه میکنند تا خاطرات بدی را که از هم در ذهن خود دارند پاک کنند. تکنیسینهای کلینیک ابتدا مکان خاطرات مورد نظر را که به صورت لکه های روشنی روی مغز نمودار میشود، شناسایی کرده و سپس به محو کردن آن لکه های نور میپردازند. ابتدا کلمنتاین و سپس جول آگاهانه تصمیم به پاک کردن خاطرات مشترکشان میگیرند اما حتی بعد از فراموشی یکدیگر، مجدداً به سمت هم کشیده شدند زیرا لکه نوری که در قلب آنها روشن شده بود درخششی ابدی داشت فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک ، فیلمنامه محکم و پیچیده ای دارد و با توجه به زمینه هایی که داستان در اختیار نویسنده قرار داده است به طور پی در پی سطوح کشمکش خود را تغییر می دهد. دائماً از ذهن شخصیت اصلی به جهان بیرون جابه جا می شود.
کشتی گیر 2008
کسی که در دهه 80 یک کشتی کج کار (نمایشی) بسیار مشهور بوده است، امروزه دیگر پا به سن گذاشته و به بازنشستگی نزدیک می شود، وضعیت معیشتش ناگوار است و وضع سلامتش هم رو به وخامت است. تنهاست و مدت هاست که از خانواده اش جداست، تنها تفریحش سر زدن به کلوپ و تماشای رقص استریپ تیز زنی نه چندان جوان به نام کسیدی است. کسیدی برای رندی چیزی بیش از یک رقاصه است. رندی سعی میکند با نزدیک شدن به او خلع بی کسی را کمی تسکین دهد. اما برای کسیدی که مادر یک کودک 9 ساله است رابطه با رندی چنین مفهومی نیافته است. به دلیل فشار کشتی کج رندی سکته قلبی می کند و دکتر از او میخواهد این ورزش را کنار بگذارد. استفانی تنها دختر رندی که جدا از او زندگی میکند حتی با شنیدن خبر سکته رندی، باز هم او را نمیپذیرد و از وی ابراز تنفر میکند. رندی تنها و شکست خورده به ناچار برای تامین معیشت به شغلهای نازل تن می دهد و ...
پیش از غروب 2004
جسي، نويسندهاي از آمريكا و سلين، يك زن فرانسوي، 9 سال پيش در يك ترن كه از بوداپست به وين ميرفت همسفر بودند. جسي و سلين بار ديگر در زماني كه جسي از كتابش رونمايي ميكند، اين بار در پاريس، يكديگر را ملاقات ميكنند.در واقع زماني كه جسي پشت ميز در حال خواندن كتاب جديد خود است، سنگيني نگاه فردي را در زاويهاي 90 درجه بر روي خودش احساس ميكند. شايد هم چنين نگاه پرنفوذي راحتي اگر به چشمانتان زل نزده باشد، بر روي روح و شايد جسمتان تجربه كردهايد.
جسي، مجلس پرسش و پاسخ درباره كتابش را رها ميكند و به سلين ميپيوندند. اين تعليق، تنها تعليق داستان است و بر پايه همين پرسش كه چرا اين دو نگاه چنين نگران است، بيننده بدون درك گذشت زمان، تا انتهاي فيلم مفتون ديالوگهاي آن ميشود. آنها در حال راه رفتن در طول و عرض پاريس، از تجربهها، ايدهها و خواستههاي خود حرف ميزنند. گرچه آنها يكديگر را دوست دارند، اما نه آنها و نه نويسندگان سناريو به خود اجازه ندادهاند كه فيلم از يك اثر روشنگرانه به محاق و تاريكي تجاري فروغلتد.
داگویل 2003
داگویل شهر کوهستانی در ایلات متحده است که جمعیت آن بسیار کم است و مردم شهر انسان های ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند. تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد.
داگویل داستان یک جامعه است. کارگردان برای اینکه داستان را روایت کند دست به کار جالبی زده تمام فیلم در یک استودیو در سوئد فیلمبرداری شده . داگویل شهری است که خانه های آن دیوار ندارند و به جای دیوار روی زمین استودیو با رنگ سفید خط های فرضی کشیده شده. بین این خانه های فرضی روی زمین اسم خیابان ها را نوشته اند. شهر یک معدن فرضی هم دارد که در واقع تنها چند تکه چوب بیشتر نیست. حتی شهر یک سگ به اسم موسی دارد که روی زمین کشیده شده است و کنارش نوشته شده است dog. به این ترتیب همه چیز در داگویل فرضی است به جز آدم های شهر. نبودن دیوارها موجب می شود که ما درآن واحد بتوانیم تمام مردم شهر را ببینیم.
مرکب ماهی و نهنگ 2005
زندگی حرفهای ̎برنارد برکمن̎ (دانیلز) داستاننویسی که بیشتر اوقات خود را صرف تدریس کرده و دیگر بهندرت دست به قلم میبرد، در سرازیری افتاده است. از سوی دیگر همسرش، ̎جون̎ (لینی) نوشتههای خود را تازگی چاپ کرده و با موفقیت فراوانی روبهرو شده و همین مسئله، به تنش بین آن دو دامن زده است. یک روز، دو پسر ̎برنارد̎ و ̎جون̎ ـ ̎والتِ̎ شانزده ساله (آیزنبرگ) و ̎فرانک̎ (کلاین) دوازده ساله ـ باخبر میشوند که پدر مادرشان خیال جدا شدن از یکدیگر را دارند و پدرشان میخواهد به آپارتمان جدید در بروکلین و در همسایگیشان اسباب بکشد. در حالیکه والدین بچهها برنامه میریزند که حالا پس از جدائی چهطور ساعاتی را با فرزندانشان بگذرانند، ̎والت̎ و ̎فرانک̎ باورشان نمیشود که کار اختلاف پدر و مادرشان به جاهای باریکی بکشد. اما ̎جون̎ با ̎ایوان̎ (بالدوین) مربی تنیس ̎فرانک̎، بیرون میرود و ̎برنارد نیز با ̎لیلی̎ (پاکوئین)، یکی از دانشجوهایش رابطه برقرار میکند. در همین حال، بچهها نیز در این جنگ و دعواهای خانوادگی، موضعگیریهای خودشان را میکنند ـ ̎والت̎ طرف پدرش را میگیرد و ̎فرانک̎، طرف مادرش را....
دور از بهشت 2002
با این فیلم ما با یک خانواده امریکایی کاملا موفق در حدود شصت هفتاد سال پیش آشنا میشویم متشکل از یک مرد که مدیری خوشپوش و بذلهگوست، یک زن که بسیار زیبا و کدبانو و نمونه و غیره است، و دو فرزند، یک پسربچه فعال و دوست داشتنی و یک دختر بچه باهوش با همان خالهای قهوهای روی صورت که ظاهرا مشخصه همه دختر بچههای آن دوره است، و سپس خانهای بزرگ و زیبا و رنگارنگ در محلهای آرام و سر سبز با یک زن سیاهپوست خدمتکار قابل اعتماد و حرف گوشکن، و دوستان خانوادگیای که با هم در میهمانیهای شبانه و دور هم نشینیهای روزانه شرکت میکنند و آنها هم مثل شخصیتهای اصلی داستان مطلقا هیچ مشکلی در زندگیشان ندارند. به همراه ریموند، مرد سیاهپوست آرام و دوست داشتنیای که پسر یکی از دوستان سابق آنهاست و اکنون بعد از فوت همسرش با دخترش به تنهایی زندگی میکند و امورات رسیدگی به گیاهان خانه را بر عهده دارد. قصه از جایی شروع میشود که ناگهان زن خانواده (کتی) متوجه میشود که همسرش (فرانک) دچار تمایلات دیگری است و به این نتیجه میرسد که زندگیاش در حال فروپاشی است. او در تلاش برای راضی کردن فرانک برای درمان خود و حفظ زندگی مشترکشان به علت وضعیت بد روحی به ریموند نزدیکتر میشود، اما مشکل اینجاست که جامعه به یک زن سفید پوست و مرد سیاه پوست اجازه داشتن روابط را نمیدهد. در نتیجه با بیتوجهی کتی وقتی برای گردش یک روزه با ریموند به یک کافه میروند یکی از دوستان خانوادگیشان به طور اتفاقی قضیه را میبیند و حرف را به گوش فرانک میرساند. او به کتی اولتیماتوم میدهد که با ریموند رابطه نداشته باشد و زن با اکراه و اگر چه مخالف برتری نژادی است قبول میکند. ظاهرا آرامش به خانه باز میگردد ولی آه و افسوس که این مسئله فقط جنبهای ظاهری دارد و فرانک مقهور در درمان به زن میگوید که میخواهد با مرد دیگری زندگی کند. با طلاق آن دو کتی به سراغ ریموند میرود ولی ریموند میگوید که در شرایط فعلی جامعه آنها نمیتوانند با هم رابطه داشته باشند، چه اینکه ریموند قصد ترک شهر را نیز دارد. کتی ریموند را در ایستگاه راهآهن بدرقه میکند و در تنهایی و بدبختی محض! به خانهاش بر میگردد.
رویال تنن بامز 2001
سه اعجوبه که هر کدام در زمینه ای متفاوت نابغه اند، بهمراه مادرشان در یک خانه زندگی می کنند. پدرشان هم که مدت ها پیش ترکشان کرده، اکنون بازگشته است تا مسائل را روبه راه کند.
رویال تنن بامز یا خانواده سلطنتی تننبام با قلم و طراحی و کارگردانی وس اندرسون داستان یک خانواده خاص و غریب است که هیچکدام آنها مثل آدمهای عادی نیستند و بیشتر به دیوانه ها و شاید هم نابغه های از دست رفته و "به حق خود نرسیده " می مانند.دید اندرسون در ترسیم چنین خانواده ای عالی است و البته او سابقه ساخت آثار غیر متعارف دیگری مثل "باتل راکت " و "راش مور" را نیز در سالهای اخیر دارد. چه چیزی باعث می شود اندرسون جوامع امریکایی را همان قدر پرعیب ببیند که هستند؛ اوون ویلسون یکی از بازیگران اصلی "رویال تنن بامز" و شریک اندرسون در نوشتن سناریوی آن می گوید: هنر او این است که مسائل را طور دیگری می بیند و آن را مثل یک مهر روی تصاویر فیلمش نقش می زند.مثل تصویر جذاب و دیرپای جین هکمن در همین فیلم که در حقیقت رهبر بزرگ خاندان دیوانه ها است
گلهای پژمرده 2005
مرد ميان سالي به نام «دان جانستن» (موراي) روزي نامه اي به دستش مي رسد که نويسنده اش مدعي شده بيست سال پيش از او صاحب پسري شده و احتمالا همين حالا اين پسر دنبالش مي گردد. ابتدا «دان» اهميتي به اين نامه نمي دهد اما بعد به اصرار همسايه اش، «ونستن» (رايت)، مردي اهل اتيوپي، راهي سفر مي شود تا دريابد کدام يک از زنان سابق زندگي اش آن نامه ي کذايي را فرستاده است...
جیم جارموش در ایران چهره ی محبوبی است.شاید برای دوستداران سینمای متفاوت محبوب ترین کارگردان سینمای جهان یا دست کم یکی از محبوب ترین ها باشد.اینک جارموش پس از فیلم قهوه و سیگار با broken flowers طرفداران خود را دچار چالشی تازه کرده است.فیلمی که بر سر تفاوت ها و شباهت هایش با فیلم های قبلی اش میتوان وارد بحث شد.
عشق پریشان 2002
رسمی سر کار بپوشد، شاید برای اینکه بیشتر جدی گرفته شود. تا اینکه سرو کلهی یک هارمونیوم (سازی شبیه پیانو) و یک زن غریبه در زندگیاش پیدا میشود. فیلم کاملا آن حسوحال فیلمهای اندرسون و بخصوص Boogie Nights را دارد. همان پلانسکانسها و همان دنبالکردنهای دوربین. اما چیزی که اینجا تفاوت دارد وجه بصری فیلم است که در خیلی لحظات به فیلم حالتی کاملا سوبژکتیو میبخشد. بهطور مثال صحنهی گفتگوی دو نفره بری و لینا در ماشین با آن نورپردازی آبی، یا قاببندیهای عجیب و غریب فیلم و حرکات عجیب دوربین و پاساژهای رنگارنگ.
همینها در کنار حوادث عجیب و غریب فیلم (هارمونیومی که وسط خیابان رها میشود، بری که مرتب بستههای پودینگ میخرد) ما را به این فکر میاندازد که شاید اینها همه در ذهن بری میگذرد. همینطور زورآزماییها، در خورد کردنها و وحشیگریهای بری که با کتوشلوار آبی و کراوات [اغلب] قرمزی که زده ما را بهیاد سوپرمن میاندازد. عشق پریشان واقعا تجربهای غریب است. یک داستان عاشقانهی نامتعارف. بازی آدام سندلر در نقش بری معرکه است و تصویرهای فیلم یکه و منحصربهفرد است. پل توماس اندرسون با این فیلم جایزهی بهترین کارگردانی را از جشنوارهی کن برد.
قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل 2007
«قتل جسی جیمز توسط رابرت فورد بزدل» فیلمی است در قالب وسترن اما نه شبیه وسترنهای جان فورد بلکه وسترنی شاعرانه و نو آور در تصویر و صدا و دیالوگ و حتی اسب!ب رشهای تصویری که در فیلم میبینیم همه گویای شخصیت درونی جسی جیمز هستند: گندم زار، صحنهی کوهستان، برف، حرکت تند ابرها با برجستگی زیاد، باران، بازی نور خورشید در اتاق نیمه تاریک، آب یخ زده زیر پای جسی جیمز، محو شدگی کنارههای تصویر و… همگی مانند چهار فصل سال، فصلهایی از روح و جسم جسی جیمز این اسطوره و قهرمان و یاغی کشور امریکا را به بیننده نشان میدهند. البته نباید از موسیقی فیلم و صدای خندههایی که یکدفعه به سکوتی آزار دهنده تبدیل میشوند و همچنین موسیقیای که شلیک گلوله ایجاد میکند غافل ماند. این فیلم یک کلاس آموزشی است دربارهی نورپردازی، ترکیب تصویری و صدا،حرکت، دیالوگ و حتی حالت چهرهها در موقعیتهای مختلف که شاید برای اولین بار در یک فیلم، این گونه موفق عمل کرده است. در واقع هر تصویر یک تابلوی نقاشی است در جلوی چشم بیننده.
خانه ماسه و مه 2003
سرهنگ امير مسعود بهراني ويلايي در يک حراج مي خرد تا خانه اي از آن خود در آمريکا داشته باشد ، اما اين خانه متعلق به کتي بوده است و او که سرانجام از بازپس گرفتن آن نااميد مي شود از يک پليس به نام لستر کمک مي گيرد ، لستر ،بهراني و پسرش اسماعيل را به زور اسلحه با خود مي برد تا خانه را به کتي پس بدهند اما در يک لحظه اسماعيل اسلحه را از وي مي گيرد ولي توسط پليس هاي ديگر به قتل مي رسد.به اين ترتيب سرهنگ بهراني نيز راه چاره را در خودکشي خود و همسرش مي بيند.
تولد 2004
تولد“ با مرگ آغاز ميشود. شان با لحني تمسخرآميز از تناسخ و حلول روح انسان در انسان يا موجودي ديگر حرف ميزند و لحظاتي بعد، در هنگام دويدن جان ميسپارد. دويدن او از تاريكي و درون يك تونل كوچك در پارك آغاز ميشود و در تونلي ديگر پايان ميپذيرد. گويا زندگي او سفري است ميان دو تاريكي، بين دو ابهام. با مرگ او، تولدي ديگر شكل ميگيرد و در نقطهاي ديگر از شهر، پسري كه نام او را بر خود دارد، زيستن را آغاز ميكند. پسري كه 10 سال بعد، درست در هنگام دلكندن آنا از خاطرات شوهرش، از حلول روح او در خود صحبت ميكند.
اقتباس 2002
فیلم از صحنههایی از فیلمبرداری فیلم جان مالکوویچ بودن شروع میشود که در آن چارلی کافمن (نیکولاس کیج) افسرده مهلت کمی برای تحویل فیلمنامه اقتباسی دزد ارکیده به شرکت کلمبیا پیکچرز دارد. در مقابل چارلی افسرده برادر دوقلوی سرزنده او، دونالد، است که در نظر دارد به تأسی از چارلی شروع به نوشتن فیلمنامه کند...
این فیلم در زمان اکران خود از استقبال مناسب تماشاگران و منتقدان برخوردار شد و توانست جوایز خوبی را در مراسم اسکار، گولدن گلوب و بفتا از آن خود کند.
در اتاق خواب 2001
در اتاق خواب در درجه اول فیلمی است که برهنرنمایی بازیگران فوق العاده اش تکیه دارد. سیسی اسپیسک، تام ویلکینسون، نیک استال و ماریزا تومی بازی های درخشانی در این فیلم دارند. این فیلم چنان انسانی، افسرده کننده (بنا به ماهیت داستان) و رخوت انگیز (در معنای خوبش) است که بعد از پایان فیلم، به سختی می توانید از جای خود تکان بخورید. کارگردانی تاد فیلد به نحوی است که بنا به ضرورت فضا و قصه، لحن کند و با حوصله ای را برای پیشبرد فیلم انتخاب کرده است. اما این کندی هرگز به معنای خسته کننده نیست. چون بازی های عالی و دیالوگ هایی از جنس زندگی در این صحنه ها جاری است. چون تمام کاراکترها به درستی پرداخت شده اند و چند صحنه پرتنش فیلم، فوق العاده هیجان انگیز و تماشایی از کار درآمده است.
فیل 2003
"فيل" نام خود را از مجموعهي بي كلام "آلن كلارك" درباره ي خشونتهاي شمال ايرلند گرفته است. كلارك در اين سري مستندهاي بازسازي شده كه در سال 1989 ساخته شد، جنايتهاي شهري بلفاست را كه وحشيانه و بدون احساس ندامت اتفاق افتاده است ،نمايش مي دهد و خود آن عنواني است كه از تعبير "برنارد مك لاورتي" از معضلات ايرلند به " فيل در اتاق نشيمن ما" گرفته شده است.
فيلم نمايش يك روز زندگي دانش آموزاني در "اورگان" آمريكا است كه توسط هم مدرسه اي خود كشته مي شوند. نكتهي مهم اين فيلم هشتاد و يك دقيقه اي اين است كه تقريبا همه ي هنرپيشگان آن بچههاي همان دبيرستان هستند و با نام واقعي خود در فيلم حضور مي يابند و اگرچه در انتهاي فيلم جمله ي كليشه اي" افراد و ماجراهاي اين فيلم واقعي نيستند" را مي خوانيم و اگرچه اين فيلم بازسازي واقعهي كلمباين نيست اما در واقع فيلمساز به شكل آشكاري به اين حقيقت تلخ اشاره مي كند كه بچه هايي كه در اين حمله ها جان مي بازند، همين دانش آموزان عادي هستند.
بچه های کوچک 2006
سارا کدبانويي است که از زندگي زناشويي ناشاد خود خسته شده است. نقطه مقابل او براد است که زير سايه کتي همسر فعال و شاغل خود قرار دارد. سارا با اين مرد خوش قيافه آشنا شده و به زودي رابطه اي ميان اين دو پديد مي آيد. همزمان با پيشرفت اين رابطه، روني که به خاطر تعرض جنسي به کودکان زنداني بوده، به محله باز مي گردد. روني تصميم دارد تا زندگي آرام و معمولي پيشه کند، با اين حال ساکنان محله براي کودکان خود بيمناکند . سارا و براد نيز با افزوده شدن اين هراس تازه به ترس از افشاي رابطه شان، خود را در ميانه يک کابوس مي يابند...
Shattered Glass (2003)
فیلم داستانی واقعی از اوج و فرود زندگی روزنامهنگاری به نام استفان گلس است. کسی که خیلی زود و در جوانی راه میانبری را برای رسیدن به شهرت برگزید. او بین سالهای (۱۹۹۸ – ۱۹۹۵) بیشتر نوشتههایی که باعث شهرتش شدند را در New Republic منتشر کرد، اما روش کار او در نهایت باعث رسوایی و سقوطش شد. گلس تقریبا همه چیز را در نوشتههایش جعل میکرد از منابع گرفته تا نقل قولها و بالاخره کل داستان، اما شیادی او چندان نپایید و در نهایت اسباب نابودیش را فراهم کرد.
Napoleon Dynamite (2004)
داستان فیلم درباره نوجوانی بی توجه و بیگانه است که سعی دارد به دوست جدیدش در انتخابات مدرسه کمک کند این انتخابات برای تصدی ریاست کلاس دبیرستان است اما در این گیرو دار مجبور می شود پیش خانواده عجیب و غریبش برگردد و در این بین کشمکش های او با خانواده اش و همچنین محیط مدرسه به تصویر کشیده می شود.