سی و یک نما - دنیل دی لوئیس شصت و شش ساله شد. او فقط یکی از پرکارترین و برجستهترین بازیگران نسل خود و زمان ما نیست، بلکه با اعلام بازنشستگیاش در سال 2017 بعد از بازی در فیلم «رشته خیال» اثر پل توماس اندرسون، به یک نماد فرهنگی برجسته نیز تبدیل شد. او متر و معیاری برای تار و پود حرفه بازیگری است و آن را برای نمایش در موزهی تاریخ سینمای انگلیسی زبان به نمایش گذاشته است.
"ستاره" نبودناش نیز برای او نوعی زینت است که لطافت و شدت کارش را قویتر و خاصتر میکند. برنده سه جایزه اسکار، چهار جایزه بفتا و سه جایزه SAGA،تعهد فیزیکی و عاطفیاش به هر شخصیتی که بازی کرده، کارنامه درخشانی است که از خود باقی گذاشته است. حتی آثار کمسروصدایش نیز دارای ظرافت و طنینهایی هستند که در شاهکارهای بیشتر بازیگران وجود ندارد.
مجموعه آثارش در سایت لترباکسد از محبوبیت زیادی برخوردار است، سرویس شبکهٔ اجتماعی آنلاینی که سینهفیلها آنجا را محلی برای ارزیابی، نقد و رتبهبندی فیلمها، مینیسریالها و فیلمهای کوتاه خود قرار دادهاند. آثار دنیل دی لوئیس نیز در این سایت دارای بهترین امتیاز هستند و اغلب به فهرستهای ساخته شده توسط کاربران راه مییابد و نوشتههایی که روی اجراهای او جریان دارد، به محبوبترین نظرات این سایت تبدیل شدهاند. در ادامه فهرستی از ده فیلم بلند او که بالاترین امتیاز را از سوی کاربران لترباکسد دریافت کردهاند، آورده شده است.
سی و یک نما – میگویند که هیچ عقیدهای کاملاً درست یا کاملاً غلط نیست که باعث میشود شغل نظر دادن و پست کردن آن بسیار چالشبرانگیز باشد. در حالت ایدهآل، منتقدان سینمایی بهخاطر ابراز دیدگاهشان در مورد فیلمها و سریالها پول میگیرند، اظهارنظرهایی که از تحصیلات و آموزشهای فراوان در صنعت سینما دریافت کرده و مردم عادی فاقد آنها هستند.
در هر صورت، یک تفاوت عمیق بین نقدی است که توسط راجر ایبرت نوشته شده باشد یا یک کاربر معمولی وبسایت IMDb. این مفهوم قدیمی که منتقدان میتوانستند با قدرت عقیده خود باعث شکست یا موفقیت یک فیلم شوند چندان هم درست نیست، بهویژه در این روزها. در حالیکه نقدهای مثبت و ستایش منتقدان میتوانند یک فیلم در مقیاس کوچک را جذابتر و پرفروشتر سازد اما تاثیر نهایی و تاریخی نقدها عموماً زیاد نیست.
فیلمهایی که بیرحمانه توسط منتقدان به چالش کشیده میشوند، ممکن است سالها بعد با تفسیری متفاوت روبرو شده و جایگاه تازهای بهعنوان یک شاهکار پیدا کنند. در مقابل، پذیرش دوباره یک فیلم باعث میشود فیلمی که روزگاری یک فیلم بیکیفیت در نظر گرفته شده به سرعت به یک کلاسیک محبوب تبدیل شود، فیلمی که به شکلی تراژیک در زمان اکران اولیه خود با سوءتفاهم منتقدان و سینماروها روبرو شد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم بینقص کلاسیکی آشنا کنیم که منتقدان در ابتدا از آنها متنفر بودند اما اکنون شاهکارهای تاریخ سینما بهشمار میآیند.
سی و یک نما_ کیسی افلک که سالیان زیادی به نام افلک جوان (که درواقع، برخی هنوز او را اینگونه میشناسند) خوانده شده و یا به عنوان برادر مشهورش بِن افلک شناخته میشد، در طی زمان توانسته راه و مسیر خود را ثابت کرده و با حضور در منچستر کنار دریا به اوج شهرت برسد. درحالیکه بن اکثرا یک بازیگر اصلی است؛ اما کیسی بیشتر در زمینههای هنری و مستقل کار میکند. اکنون برخی میگویند که کیسی بازیگر بهتری است و درست هم میگویند.
مادر کیسی اغلب فرزندانش را در سنین جوانی به تئاتر میبرد و از آن موقع، کیسی 18 ساله به بیزینس و حرفه فیلمسازی وارد شد و در کنار کار کردن بهعنوان پسر رئیس و به مدرسه رفتن، ایفای نقشهایی جزئی را نیز بر عهده داشت.
به نظر میرسید کیسی با شهرت یا سلبریتی بودن، احساس راحتی نمیکند که احتمالا بهخاطر مشغله زودهنگام او بوده است. صرف 2 سال برای ساخت فیلم اسطورهایه «من هنوز اینجا هستم» با دوستش، واکین فینیکس (Joaquin Phoenix)، پس از دوره درخشانی که در سال 2007 سپری کرده بود، احتمالا برای حرفهاش، بیشتر ضرر داشت تا منفعت. اما او با کسب اولین اسکارش در اوایل سال جاری، نیرویی تازه یافت.
کیسی حتی قبل از جایزه اسکارش، اجراهای شگفتانگیزی داشته است. او یکی از بهترین بازیگران در نسل خودش است و حرفهاش از اینجا به بعد میتواند قویتر شود.
۱۰. یازده یار اوشن (2011)، [Ocean’s Eleven (2011)]
جرج کلونی (George Clooney) و دوستان ستارهاش در این فیلم سرگرمکننده، گروهی از گمراهان را روایت میکنند که همزمان از سه کازینو دزدی میکنند. او نقش یکی از برادران دوقلوی مالوی را بازی میکند که بر اساس گزارشات قرار بود برادران کوئن این نقش را ایفا کنند.
این نادرترین نقشی است که ما کیسی را با یک بازی سرگرمکننده میبینیم. شوخیهای بین ویرجیل مالوی (افلک) و تورک مالوی (اسکات کان) بهترین صحنههای جالب در این فیلم بهشمار میروند.
۹. جری (2002)، [Gerry (2002)]
افلک و مت دیمون (Matt Damon) در همکاری مجددی با کارگردان فیلم «ویل هانتینگ خوب»، گاس ون سنت (Gus Van Sant)، در فیلم «جری» نقش دو دوست را دارند که در صحرا گم شدهاند. «جری» از آن دسته فیلمهایی است که افراد کمی آن را دیدهاند؛ نه به خاطر اینکه فیلمی وحشتناک یا غیرقابلدیدن است؛ بلکه به این دلیل که در 100 دقیقه فیلم، اتفاقات زیادی رخ نمیدهد. احتمالا فقدان دیالوگ و صداهای پراکنده، این فیلم را برای عده محدودی از تماشاگران چالشبرانگیز کرده است. «جری» گامی در مسیر درست برای آغاز حرفه افلک بود و او را به سطح بعدی و کارگردانی هدایت کرد.
۸. پارانورمن (2012)، [ParaNorman (2012)]
نورمن بَبکاک (Norman Babcock) قابلیت دیدن مردگان را دارد که بهنوعی موجب رانده شدن او از آشنایانش میگردد. هنگامی که جادوگر قرنهای پیش، مردگان را بیدار و شهرش را ویران میکند، بر عهده نورمن و گروه دوستانش است که شهر را نجات دهند.
بزرگترین غافلگیری بعد از دیدن فیلم این است که افلک صداپیشه کاراکتر قهرمان فیلم، Mitch Downe، بوده است. البته این فیلمی انیمیشنی است و با فیلم واقعی تفاوت دارد؛ اما این فیلم از استعداد افلک در ژانر کمدی با آن لهجهها وصداهای خاص او بهره برده است.
۷. ویل هانتینگ خوب (1997)، [Good Will Hunting (1997)]
این فیلم که توسط دیمون و برادر بزرگ کیسی، بن، نوشته شده است؛ داستان یک سرایدار خوب را روایت میکند که شانسی برای زندگی بهتر دارد و با جلسات درمانی در این زمینه درحال کار بر روی آن است. این فیلم، صحنهها و بازیهای خوب بسیاری دارد؛ اما پر از کلیشه و لحظات غیرقابلباوری است که به سختی میشود آن را جدی گرفت. البته که بازی رابین ویلیامز (Robin Williams) خیرهکننده و آهنگ الیوت اسمیت (Elliott Smith) جذاب است؛ اما فیلم اغراقآمیز به نظر میرسد. چیزی که موجب برجسته شدن او در این فیلم میشود؛ قیافه شوخ او و تواناییاش برای اجرای کاراکتری سهبعدی در تعداد کمی از صحنهها است.
۶. خارج از کوره (2013)، [Out of the Furnace (2013)]
رودنی بیز (Rodney Baze) یک سرباز جنگی پرسابقه عراقی است که به نظر میرسد نمیتواند خودش را با زندگی شهروندی وفق دهد. او بدهیهای عظیمی از بعضی از قمارها دارد و سعی میکند با انجام مبارزات سخت، آنها را پرداخت کند. وقتی او ناپدید میشود، بر عهده عمو و برادرش راسل (Russell)، (Christian Bale)، است که دریابند چه اتفاقی افتاده است.
فیلمهای اسکات کوپر (Scott Cooper) قابلیت خاصی در پیشبینی دارند. فیلمنامه، هنرپیشگان جذاب را مایوس کرده است و افلک نقشی اصلی ندارد؛ اما وقتی در صحنهای هست، همه چیز کمی جالبتر میشود. او نقش یک برادر کوچک را بازی میکند که نمیتواند از دردسر به دور باشد و سهم خود را از اسرار و اوهام دارد.
۵. قاتل درون من (2010)، [The Killer Inside Me (2010)]
لو فورد (Lou Ford) معاون کلانتر یک شهر کوچک است که تمام عمرش را در آنجا زندگی کرده است. او بسیار محبوب و قابلاحترام است تا اینکه با دختری جدید در شهر آشنا میشود که یک فاحشه است. وقتی از دختر میخواهد که شهر را ترک کند، او چیزی را به لو فورد میگوید که فکر میکرده تمام شده؛ اما درحقیقت در درون دفن شده بود. قطعا فیلم، هدف خودش را دارد؛ اما چیزی که شما را به تماشای آن ترغیب میکند، بازی افلک است. شما نمیتوانید بفهمید که او دقیقا میخواهد چه کاری انجام دهد. این فیلمی خشونتآمیز است که بازیهای سوالبرانگیز جسیکا آلبا (Jessica Alba) و کیت هاتسون (Kate Hudson) در آن، موردپسند همگان نیست. در این فیلم خوبی از بدی پیشی میگیرد و بیشتر به خاطر بازی اسرارآمیز افلک است.
۴. هیچکدامشان بیگناه نیستند (2013)، [Ain’t TheBodies Saints (2013)]
افلک در نقش Bob Muldoon، در فیلم دیوید لاوری (David Lowery) با سبک درام، جنایی و عاشقانه میدرخشد. بعد از اینکه همسرش (Rooney Mara) به یک پلیس شلیک میکند، باب جرم را به گردن میگیرد تا همسرش شانس بزرگ کردن بچه زودرسشان را داشته باشد؛ سپس باب، از زندان فرار میکند تا خانوادهاش را پیدا کند؛ درحالیکه آدمهای بیمروت این زوج را احاطه کردهاند.
بازیهای فیلم عالی هستند و فیلم دارای یک تم آرام است. افلک در اینجا استاد نمایش عملکردهای زیرکانه است و این بهخوبی قابلمشاهده است. متاسفانه بازیهای فیلم به خاطر فیلمنامه لاوری بیشازحد تحتالشعاع قرار گرفتهاند؛ با اینحال، «هیچکدامشان بیگناه نیستند» فیلمی است که ارزش دیدن دارد.
۳. رفته عزیزم رفته (2007)، [Gone Baby Gone (2007)]
افلک در این فیلم که برادر بزرگش کارگردان آن است و فیلمنامهای درام، جنایی و نئونوآر دارد، نقش یک کاراگاه (Patrick Kenzie) را بازی میکند. هنگامی که یک دختر کوچک در بوستون گم میشود، پاتریک و همدستش/دوستدخترش (Angie) موردبازجویی قرار میگیرند. در این شهر که به خاطر جرم و پلیسهای فاسدش مشهور است، این تحقیق و بازجویی از پاتریک و انجی، زندگی آنها و همه همدستانشان را برای همیشه عوض میکند. نقش افلک در این فیلم فهمیدن حقایق بهوسیله هوش و اطمینان خود است. سال 2007، سالی شگفت برای افلک بود که در دو فیلم جذاب بازی کرد و در بین مردم معروف شد.
۲. ترور جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل (2007)، [The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford (2007)]
فیلمی بر اساس داستان واقعی است و افلک نقش رابرت فورد بزدل را در آن بازی میکند که فرصت ملاقات با معبود خود را بهدست آورده است تا زمانی که بدخو و ترشروی شد، او را بکشد. افلک در این فیلم در کنار برد پیت (Brad Pitt) ایفای نقش میکند. بازی افلک در این فیلم موفقیتآمیز بود؛ از اینکه میخواهد شبیه جسی و در اطراف او باشد تا مردی تندخوتر و با اعتمادبهنفس بیشتر که تلاش میکند کارهایی را انجام دهد که سایرین از انجام آن میترسند. در قسمت انتهایی فیلم، افلک احساس تماشاچیان را در دست گرفته است و احساس «رابرت» در زندگیای شناور در استهزا و پشیمانی را به آنها منتقل میکند. او جایزه اسکار بازیگری را بهخاطر بهترین بازی قرن 21 کسب کرد.
۱. منچستر کنار دریا (2016)، [Manchester by the Sea (2016)]
لی چندلر (Lee Chandler) بهعنوان یک سرایدار آپارتمانی، زندگی آرامی دارد که برادر بزرگش فوت شده است. او بعد از طلاقش تنها زندگی میکند و با اکراه از برادرزادهاش، پاتریک، نگهداری میکند.
فیلمنامه، لوکیشن و بازیهای فیلم کنت لونرگان (Kenneth Lonergan)، نویسنده و کارگردان کار، پر از زیبایی است. بار کلی فیلم در بازی افلک متمرکز شده است؛ بازیای که موجب کسب جایزه بهترین بازیگر برای او شد. ما چنین داستانی را میلیونها بار دیدهایم؛ اما نه با این نوع زیبایی و رشادت. تماشای صحنههای شکستن قلبها بسیار سخت است و صحنههای کمدی آن بدون حضور افلک بهخوبی نمایان نمیشدند.
همانطور که حرفه افلک رو به گسترش میرود، مطمئنا میتوانیم انتظار چیزهای عالیتری را از او داشته باشیم.
منبع:
http://www.tasteofcinema.com/2017/the-10-best-casey-affleck-movie-performances/
مترجم: فرشته اخوان