چهرهای میان جمعیت (A Face In The Crowd) ۱۹۵۷
فیلم به کارگردانی الیا کازان که داستان آن اینگونه است: "مارشا جفریز" (نیل) و دستیارش "مل میلر" (ماتا)، خوانندهای محلی بهنام "لونسام رودز" (گریفیث) را کشف و به برنامهای تلویزیونی دعوت میکنند. بهزودی "لونسام" با اجرای چندین برنامه، به شهرت فراوانی میرسد و طرفداران بسیاری پیدا میکند. با این همه کمکم، تمایلات خود بزرگبینی و سودجویانهاش را آشکار میکند. در اینجا "جفریز" و "میلر" سعی میکنند چهره پنهان او را رسوا کنند...
اینجا، الیا کازان و شولبرگ، پس از موفقیت در بارانداز (۱۹۵۴)، بار دیگر کنار یکدیگر قرار میگیرند و تصویر هولناک دیگری را از جامعه آمریکا به دست میدهند. گریفیث در نخستین نقش سینمائی خود میدرخشد. نیل نیز در نقش تهیهکنندهای خشن، اما در عین حال آسیبپذیر، که گرفتار "فیلسوف دهاتی" میشود، عالی است. رمیک نیز در نقش همسر "رودز" برای نخستین بار جلوی دوربین میآید.
منشی همهکارهٔ او (His Girl Friday) ۱۹۴۰
فیلمی به کارگردانی هاوارد هاکس با بازی کری گرانت، که در فیلم والتر برنز یک روزنامهنگار حرفهای است و زن سابق او که همکار او بودهاست تصمیم میگیرد پیش او برگردد تا خبر نامزدی اش را با مردی به نام بروس به او بدهد ولی این برگشت مصادف میشود با زمانی که روزنامه درگیر یک خبر داغ میشود و والتر از این موضوع استفاده میکند تا ازدواج را به هم بزند و همین قضیه ماجراهای خنده دار فراوانی در فیلم به وجود میآورد.
نمایش ترومن (The Truman Show) ۱۹۹۸
فیلمی طنز و علمی تخیلی به کارگرداین پیتر ویر که جیم کری نقش مردی را بازی میکند که بدون آن که بداند، از همان زمان تولد در یک نمایش تلویزیونی شبیهسازی شده در دنیایی که توسط شرکتی ساخته شده، زندگی میکند. او از این موضوع آگاه میشود و تصمیم میگیرد فرار کند. از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به لورا لینی، نوآ امریک، ناتاشا مکالهون، هالند تیلور، اد هریس و برایان دلات اشاره کرد.
فیلم زندگی مردی را نمایش میدهد که زندگیاش، بدون اطلاع وی، به صورت ۲۴ ساعته از شبکهٔ تلویزیونی برای میلیونها نفر در سراسر جهان در حال پخش است. ترومن، به واقعیت زندگی خویش شک میکند و جهت رسیدن به حقیقت زندگیاش شروع به کاوش میکند.
همهٔ مردان رئیسجمهور (All the President’s Men) ۱۹۷۶
فیلمی از آلن جی پاکولا دربارهٔ تقلب انتخاباتی در زمان ریچارد نیکسون که به رسوایی واترگیت مشهور شد و استعفای نیکسون را از ریاست جمهوری آمریکا در پی داشت. این فیلم نامزد هشت جایزه اسکار بود که چهار جایزه را دریافت کرد.
پس از رسوایی واترگیت که دو روزنامهنگار جوان واشینگتن پست به نام باب وودوارد و کارل برنشتاین در افشای تخلفات انتخاباتی ریاست جمهور وقت آمریکا ریچارد نیکسون نقش به سزای ایفا کردند رابرت ردفورد علاقهمند شد فیلمی با محوریت این دو روزنامهنگار جوان تهیه کند. نخست به الیا کازان مراجعه میکند که او نمیپذیرد و سپس با ویلیام فریدکین وارد مذاکره میشود که او هم نمیپذیرد و سرانجام دوستش آلن جی پاکولا میپذیرد که کارگردانی فیلم را به عهده بگیرد خود ردفورد بازی در نقش باب وودوارد را میپذیرد و داستین هافمن نیز نقش خبرنگار دیگر کارل برنشتاین را بازی میکند.
داستان این فیلم بر اساس ماجرای واقعی نوشته شدهاست. ماجرایی که در ۱۷ ژوئن ۱۹۷۲ در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون از ستاد فرماندهی دموکراتها در واشینگتن با دستگیری پنج سارق با وسائل مدرن استراق سمع آغاز میشود و با ورود باب وودوارد (رابرت ردفورد) گزارشگر تازهکار واشینگتن پست و کارل برنستاین (داستین هافمن) گزارشگر پرانرژی و پیگیر روزنامه وارد مرحلهٔ تازهای میشود.
شبگرد (Nightcrawler) ۲۰۱۴
فیلمی جنایی به کارگردانی دان گیلروی که ستاره فیلم جیک جیلنهال در نقش یک خبرنگار بازی می کند که از صحنههای تصادف و جرم و جنایت در لس آنجلس فیلمبرداری میکند و آنها را به شبکههای اخبار تلویزیونی میفروشد. ریز احمد، رنه روسو و بیل پاکستون، از دیگر بازیگران این فیلم هستند.
لوئیس بلوم یک دزد خرده پاست که از ساختمانهای نیمه کاره در لس آنجلس آهن آلات میدزدد و آنها را میفروشد. اما یک شب که در خیابان قدم میزد بهطور اتفاقی با گروهی از فیلمبرداران موسوم به «شبگرد» که در حال فیلمبرداری از یک صحنه دلخراش تصادف بودند آشنا میشود. لوئیس تصمیم میگیرد که اینکار را دنبال کند. او یک دوچرخه مسابقه میدزدد و آنرا در مغازهای با یک دوربین فیلمبرداری و یک بیسیم پلیس عوض میکند و مشغول فیلمبرداری از صحنههای تصادف میشود. او روز به روز در این راه پیشرفت میکند.
تکخال در حفره (Ace in the Hole) ۱۹۵۱
فیلمی به کارگردانی بیلی وایلدر و بازی کرک داگلاس در نقش روزنامهنگاری بدبین که همه چیزش را از دست دادهاست و قصد دارد دوباره به شغل پیشینش در روزنامهای بزرگ بازگردد.
در این فیلم برای نخستین بار بیلی وایلدر نقش نویسنده، تهیهکننده و کارگردان را با هم بر عهده داشت. همچنین این نخستین فیلمی بود که وی با دوست دیرینش «چارلز برکت» نویسنده «تعطیلات از دست رفته» و «سانست بولوار» کار نمیکرد و نخستین فیلمش بود که هم از نظر فروش و هم از نظر منتقدان با اقبال روبرو نشد.
داستان فیلم طعنهای به پیوند میان خبر، مطبوعات و چگونگی گزارش خبر توسط خبرنگاران است. مدیر شرکت پارامونت بدون مشورت با وایلدر پیش از آغاز پخش فیلم نام آن را به «کارناوال بزرگ» تغییر داد. فیلم با همین نام در تلویزیون هم نمایش داده شد اما شرکت «گلچین منتقدان» دیویدی آن را با نام «تک خال در آستین» منتشر کرد.
داستان فیلم از دو حادثه واقعی الهام گرفته شدهاست. اولی داستان گیرافتادن «فلوید کالینز» در معدن ماسه بر اثر زمینلرزه در سال ۱۹۲۵ است. روزنامه «کوریرژورنال» خبرنگارش «ویلیام برک میلر» را به آنجا فرستاد او هم آن را تبدیل به داستانی غمانگیز در ابعاد ملی کرد و برای آن جایزه پولیتزر گرفت. نام فلوید در فیلم از همین رویداد گرفته شدهاست. رویداد دوم در سال ۱۹۴۵ در کالیفورنیا اتفاق افتاد. مردی ۳۰ ساله در چاهی افتاد و در طول عملیات نجاتش که چند روز طول کشید هزاران نفر به تماشای آن آمدند. در هر دو حادثه قربانیان پیش از نجات درگذشتند.
شبکه (Network) ۱۹۷۶
فیلمی کمدی-درام به نویسندگی پدی چایفسکی و کارگردانی سیدنی لومت که نامزد ۱۰ جایزهٔ اسکار بود که ۴ جایزهٔ را در بخشهای بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، و بهترین نویسندگی را ازآن خود کرد.
شبکه با توجه بههمین موفقیت چشمگیر و وسوسهکننده، زمینهی مناسبی بود برای پرداختن سیدنی لومت به نوع متفاوتی از سینما، که در نهایت نشانههائی از جبههگیری سینما در برابر سینما تلویزیون، این رقیب دیرین را نیز در بر داشت.
شبکه میکوشد تا تأثیرگزاری سهمناک عامل تلویزیون را در ساختمان فرهنگی و انسان نسل حاضر، آشکار نماید. و تغییرات سیستماتیک و غیرقابل گریزی که تحت سلطهی این جعبهی جادوئی در بنیاد فردیتها حادث میگردد، انگیزه موجودیت یافتن چنین فیلمی است. در عین حال این واقعیت را باید در نظر گرفت که تلویزیون بهعنوان یک رقیب سرسخت و عاملی بازدارنده که بسهولت مرزهای پیشروی و گسترش سینما را محدود ساخته استف دستاویز مناسبی برای پرداختن به چنین سوژهای میتوانست باشد. با یان وجود شق دوم انگیزه شکلگیری و موجودیت یافتن فیلم شبکه را میتوان نادیده گرفت و فیلم را صرفاً پیام هشدار گونهای دانست که میخواهد فریاد عصیانگرانهای باشد در رودرروئی با عواملی که ارزشهای معنوی و انسانی نسل کنونی را به مخاطره انداختهاند. «هاوارد بیل» در موقعیت یک گوینده تلویزیونی در قالب پیغمبری پرخاشگر و ععصیانی فرو میرود و با سودگرفتن از تأثیرگزاری عاملی اهریمنی چون تلویزیون به جنگ پلیدیها برمیخیزد!
نفوذی (The Insider) ۱۹۹۹
فیلمی درام به کارگردانی مایکل مان و بازی آل پاچینو، راسل کرو، کریستوفر پلامر، بروس مکگیل، دایان ونورا و مایکل گمبون که بر اساس داستان ساخت یکی از قسمتهای برنامهٔ گفتگو محور ۶۰ دقیقه (پخش شده/در حال پخش از شبکه سیبیاس آمریکا) ساخته شدهاست. این قسمت شصت دقیقه مربوط به افشاگری جفری ویگاند است که اطلاعات و افشاگریهای مهمی دربارهٔ پشت پردهٔ صنعت تنباکو و دخانیات در ایالات متحده را برملا میکرد. این قسمت از برنامهٔ ۶۰ دقیقه ابتدا با حذف بخشهایی از آن در نوامبر سال ۱۹۹۵ میلادی بر روی آنتن رفت اما در فوریهٔ سال بعد به صورت کامل و بدون سانسور پخش شد.
اخبار تلویزیون (Broadcast News) ۱۹۸۷
خبرگزاری یا اخبار تلویزیون فیلمی ۱۳۳ دقیقهای به کارگردانی جیمز ال. بروکس با بازی ویلیام هرت است. از نخستین فیلمهائی که در سینمای «بدنه» هالیوود به دنیای پُر جاذبه تلویزیون در آمریکا میپردازد. اما بهنظر میرسد که اینجا اهل تلویزیون چندان تفاوتی با اهل مطبوعات در دهههای 1930 و 1940 در سینمای آمریکا ندارند. مشکلات آنان در برقراری ارتباط میان بیرون (حرفه خبرنگاری) دورن (رابطههای شخصی) زندگیشان مضمون اصلی کار است. خود جیمزل. بروکس از اواخر دهه 1960 تا اوایل دهه 1980 در تلویزیون (بهعنوان نویسنده خبر، مستندساز، ... و کارگردان مجموعههای تلویزیون) فعالیت داشته است. او میگوید در دهه 1980، تغییرات در دنیای تلویزیون (مثل دنیای سینما) آنچنان عمده بوده که برای خود او نیز تازگی داشته است. بنابراین فیلم او بیشتر درباره این تغییرات است تا یک وضعیت ثابت و همگون. میان بازیگران، هرت از بقیه موفقتر است.
قاتلین بالفطره (Natural Born Killers) ۱۹۹۴
فیلمی در ژانر جنایی/کمدی سیاه به کارگردانی الیور استون و نقش آفرینان اصلی آن وودی هارلسون (در نقش میکی ناکس) و جولیت لوئیس (در نقش ملری ناکس) هستند. فیلمنامه قاتلین بالفطره بر اساس داستانی از کوئنتین تارانتینو نگاشته شده است.
این فیلم داستان دو قربانی ناملایمات روانی دوران کودکی را روایت میکند که در بزرگسالی عاشق یکدیگر میشوند و مرتکب یکسری قتلهای زنجیرهای میشوند و رسانههای جمعی با بیمسئولیتی از آنها تجلیل میکنند.
استون با دستمایه قرار دادن موضوع قاتلان زنجیرهای، بر مبنای فیلمنامهای از تارانتینو، تیغ تیز شمشیر انتقاد اجتماعی خود را به سوی رسانههای گروهی، به خصوص تلویزیون نشانه میرود (در واقع ̎وین گیل̎ قربانی دوربین تلویزیون میشود.) او حتی قهرمانان خود را شخصیتهائی تلویزیون زده معرفی میکند (نمونهٔ شاخص آن رجعت به گذشتهٔ آشنائی دو قهرمان در برنامهٔ تلویزیونی ̎من مالوری را دوست دارم̎). فیلمنامهٔ تارانتینو کاملاً جرج و تعدیل میشود (نام او تنها به عنوان نویسندهٔ داستان در عنوانبندی میآید)، صحنههای خشن جای خود را به رابطههای عاطفی ̎میکی̎ و ̎مالوری̎ میدهند و دور و بر آنان چنان از آدمهای نفرتانگیز و سوء استفادهجو (پدر، پلیس، زندانبان و خبرنگار) پر میشود که عمل آنان کاملاً موجه و باورپذیر جلوه میکند. با این جال فیلم با حذف تعداد زیادی صحنه، اجازهٔ نمایش میگیرد که برخی از این صحنهها، به نسخهٔ ویژه کارگردان (۱۹۹۵) اضافه شدهاند. موسیقی متن و ترانههای فوقالعادهٔ فیلم، به خوبی با فضای داستان همآهنگ هستند.