سی و یک نما - ماتیلدای فیلم لئون شخصیتی تکرار نشدنی است که میشد صرفا یک اتفاق باشد اما اتفاق نبود.فقط شروعی اعجاب انگیز بود. او همچنان میدرخشد.
پانید اسمعیللو(سی و یک نما) - هفتاد و پنجمین دوره فستیوال ونیز2018 ، یکی از قدیمی ترین, معتبرترین و البته سیاسی ترین گردهمایی سینمایی جهان در میانهی راه درحالی به بخش های اصلی نزدیک تر می شود که در این چند روزهم روزهای پرهیاهویی را پشت سر گذاشته است.در این مطلب نگاهی کوتاه به فیلمها و حاشیههای این فستیوال مطرح میاندازیم.
اولین انسان (FIRST MAN)
افتتاحیه جشنواره ونیز 2018:موضوع ساخت فیلمی با محوریت زندگی نیل آرمسترانگ، نخستین بار در سال ۲۰۰۳ بهطور جدی مطرح شد. در آن زمان کلینت ایستوود به ساخت این فیلم علاقه نشان داد و حتی با کمپانی برادران وارنر به نتیجه هم رسید. آنها موفق شدند حق ساخت رمان اولین انسان: زندگی نیل آرمسترانگ نوشته جیمز آر. هانسن را خریداری کنند اما ساخت فیلم به دلایل مختلف لغو شد.
در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۵ خبر رسید، فیلم نامه نویس برنده اسکار، جاش سینگر به همراه نیکول پرلمن فیلم نامه اقتباسی را نوشتهاند و دیمین شزل کارگردان فیلم موفق لالالند هم به عنوان کارگردان و رایان گاسلینگ برای بازی در نقش اصلی انتخاب شدهاست. بدین ترتیب بعد از لالا لند، این دومین همکاری شزل و گاسلینگ است.
این فیلم با استقبال منتقدین در ونیز رو به رو شد.
اتفاق جنجالی :یکی از مشهورترین اتفاقاتی که گفته می شود در سفر نیل آرمسترانگ به ماه به وقوع پیوسته، نصب پرچم ایالات متحده آمریکا بر روی کره ماه بوده است که عکس های متعددی نیز از آن منتشر شده است.علیرغم اهمیت این موضوع برای تماشاگران آمریکایی، دیمین شزل، کارگردان فیلم از نمایش این صحنه در فیلم خود اجتناب کرد که این موضوع حواشی بسیار زیادی را به همراه داشت.در ۳۱ اوت ۲۰۱۸ و بعد از نمایش موفق فیلم در هفتاد و پنجمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم ونیز، عدم نمایش صحنه نصب پرچم بر روی ماه، با واکنش های گسترده ای همراه شد.رایان گاسلینگ، بازیگر نقش اصلی فیلم در این باره گفته است:«دستاوردهای فضانوردی و علمی خیلی مهم تر از آن هستند که به مرزها محدودش کنیم.»
سوسپیریا(Suspiria)
یک فیلم" نسبتا ترسناک" به کارگردانی لوکا گوادانینو و نویسندگی دیوید کاجگانیچ است که به عنوان نسخه بازسازی شده فیلمی به همین نام محصول سال ۱۹۷۷ بهشمار میرود. از بازیگران آن میتوان به داکوتا جانسون، کلویی گریس مورتس، میا گاث و تیلدا سوئینتن اشاره کرد. جسیکا هارپر هنرپیشه نسخه اصلی فیلم نیز در نقش شخصیتی متفاوت ظاهر خواهد شد .
تا اینجا این فیلم ترسناک موفق ترین فیلم فستیوال ونیز 2018 بوده است تا جایی که تماشاگران فیلم دقایقی طولانی آن را تشویق می کردند
جنجال روی فرش قرمز
مردی با تی شرت مشکی که روی آن عکسی از هاروی وینستاین تهیه کننده جنجالی که به رسوایی جنسی متهم و از فعالیت در هالیوود برکنار و محاکمه شده است که زیر آن نوشته شده : وینستاین بی گناه است.
(The Ballad of Buster Scruggs)«تصنیف باستر اسکراگز» که دیروز برای اولین بار در جشنواره ونیز اکران شد. این وسترن در شش اپیزود روایتگر شش داستان است وکه لیام نیسون، جیمز فرانکو، برندن گلیسن و تام ویتس در آن بازی می کنند..
اتان و جوئل کوئن در ژانر وسترن تجربههای موفقی دارند و فیلمهای «جایی برای پیرمردها نیست» و «شهامت واقعی» برای آنها با استقبال رو به رو شده اما به نظر می رسد فیلم جدید آن ها همه سلیقه ها را راضی نمی کند . آنها در فیلم جدیدشان داستان بازیگران دورهگرد، دزدان بانک، جستجوگران طلا و زنان روسپی را در قالب ژانروسترن به تصویر می کشد.
شب گذشته هم فیلم متفاوت برادران سیسترز به خصوص با حرکات و ژست های عجیب روی فرش قرمز شروع شد اما این فیلم توانست منتقدین را متقاعد کند که دارند فیلمی متفاوت می بینند.
امسال کیت بلانشت
در حالی که همچنان خوش پوشترین سلبریتی روی فرش قرمز ها محسوب می شود، با لباس هایش عکاسان را خیره کرد. او امسال هم یک کارگردان است و هم یک بازیگر.
در این چند روز تفاهم نامه و مانیفستی برای برابری حقوق زنان و مردان در سینما نیز امضا شد و برادلی کوپر هم با لیدی گاگا روی فرش قرمز آمد. کوپر فیلمی به نام "ستاره ای متولد شده است" با بازی لیدی گاگا ساخته و علت انتخابش را اینطور گفته که دنبال بازیگری مهربان برای این نقش می گشتم و در چشمان او مهربانی را دیدم.
درخشش لیدی گاگا در این فیلم که در بخش خارج از مسابقه قرار دارد به اندازه ای بود که منتقدین پس از دیدن فیلم او را از بخت های بهترین بازیگر زن در اسکار 2019 دانستند
در این دوره از ونسارد گریو بازیگر برجسته سینما تقدیر شد.
ریحانه محمودی(سی و یک نما) - فرش قرمز و مراسم فوتوکالِ فستیوالهای جهانی را میتوان محلی برای نمایش بخشی از هویت فرهنگی و سبک پوشش ملیتهای مختلف دانست؛ این موضوع برای ایرانیان، به خصوص در دههی گذشته از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و توجه مضاعفی را نیز به خود معطوف کردهاست. این روزها که فستیوال ونیز با حضور رنگارنگ هنرمندان مطرح در حال برگزاریست؛ بهانهای به دست آوردیم تا نگاهی به ده پوشش برتر چهرههای ایرانی روی فرش قرمز جشنوارههای جهانی داشته باشیم. با ادامهی مطلب همراهمان باشید.
سی و یک نما– فیلم سینمایی «آسیاییهای خرپول Crazy Rich Asians» فیلمی آمریکایی و درامی رمانتیک و عاشقانه در فضایی کمدی است که تمام بازیگران آن چشم بادامی های خاور دور و آمریکایی های آسیایی تبار به خصوص چینی هستند. بازیگرانی که درخشش فوق العاده آن ها در این فیلم اینطور تداعی می کند که انگار چینی ها می خواهند به بازارسوپر استارهای هالیوود هم راهی پیدا کنند و در این عرصه هم رقابتی جدی داشته باشند. مثل همه ی بازارها در سراسر دنیا که بازنده میدان چین شده اند.
پانیذ اسماعیل لو (سی و یک نما) - هفتادویکمین دوره از جشنواره سینمایی «لوکارنو» شب گذشته شنبه ۱۱ اگوست برابر با ۲۰ مرداد با اعلام برندگان خود به این دوره پایان داد.
سی و یک نما – با نزدیک شدن به زمان اکران فیلم "داش آکل"، سازندگان این پروژه از اولین پوستر رسمی آن رونمایی کردند.طراحی این پوستر بر عهده طاها عرب بوده است.
سی و یک نما- آیین نکوداشت داریوش اسدزاده پنجشنبه ۱۱ مرداد ساعت ۱۸ در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار میشود.
فرشته اخوان (سی و یک نما ) – در سال 2008 اگر قرار بود طرح داستان فیلم موزیکال Mama mia را در یک خط بخوانیم شاید به نظر داستانی کم ارزش و سبک جلوه میکرد و به همین دلیل خیلی از منتقدین هم در ابتدا به آن روی خوش نشان ندادند، اما کم کم طرفدار آن هم شدند تا جایی که در گلدن گلوب آن سال مطرح شد. البته کاملا مشخص بود که بازیگرانی چون مریل استریپ ، کارلین فرث یا پیرس برازنان به سادگی تن به یک فیلم تجاری صرف نمی دهند. فیلمی با حضور شگفت انگیز مریل استریپ که در آن به زیبایی می خواند ، می رقصد و در میانسالی نشان می داد که چرا وی"مریل استریپ تکرار نشدنی" است. فیلمی که با ترانه های یکی از پرفروش ترین و ماندگار ترین آلبوم های تاریخ موسیقی جلوه ای ویژه گرفته بود، آلبوم استثنایی گروه ABBA در سال 1979.
داستان فیلم در مورد زنی میانسال به نام "دونا" است که همراه با دوستانش در جزیره ای با عشق به سرزندگی و موسیقی و رقص آماده شده تا عروسی دخترش "سوفی" را جشن بگیرد. دختری که نام پدرش در شناسنامه اش نیست و حالا مادر از سه مرد دعوت کرده تا در شب عروسی، یکی از آنها را که پدر واقعی دختر هستند معرفی کند.
داستان به شیرینی آغار می شود و با همان شیرینی به پایان می رسد اما کاملا مشخص است که هنوز مخاطب را راضی نکرده. مخاطبی که می خواهد بداند در سال 1979 بر این دختر جوان چه گذشته؟ چرا او هرگز حاضر نشده پدر دخترش را معرفی کند و پشت این فیلم مفرح، چه درام عاشقانه ای نهفته است.
و حالا کمدی موزیکال Mamma Mia! Here We Go Again ، عاشقانهی موزیکال، محصول 2018 و به کارگردانی و نویسندگی اوول پارکر برگرفته از داستانی به قلم پارکر، کاترین جانسون و ریچارد کورتیس در حقیقت پاسخی به همین سوال است.
همانطور که در مقدمه آمده است،این فیلم ادامه موزیکالی با همین نام محصول 2008 پس از یک دهه است. فیلمی با بن مایه ای برگرفته از یک آلبوم موسیقی بسیار موفق، ماندگار و پرتیراژ دنیا تا به امروز که گروه سوئدی ABBA را در چهار دهه همچنان در صدر قرار داده است. و به نوعی ادای دینی است به این گروه تکرار نشدنی.در قسمت دوم این فیلم فلاش بکی به سال های دور می خورد تا مخاطب داستان زندگی این زن عاشق موسیقی و عاشق پدر دخترش را بهتر بشناسیم و با رازهای زندگیش آشنا شویم.
ستارگان فیلم عبارتند از لیلی جیمز که نقش جوانی مریل استریپ را بازی می کند و توانسته در این نقش موفق باشد چرا که وقتی سنگینی نام ابر ستاره ای چون مریل استریپ روی بازی کسی است، یقینا کار سخت می شود. (مریل استریپ در قسمت دوم این فیلم حضور کمی دارد).
آماندا سایفرد، کریستین برنسکی، جولی والترز، پیرس برازنان،کارلین فرث، دومنیک کوپر، اندی گارسیا، استلان اسکارشگورد و با حضور شر و مریل استریپ.
اسپانسر این فیلم نیز به عهده چهار عضو گروه ABBA است که حساسیت و نظارت خاصی روی این فیلم دارند. یقینا به همان اندازه که ده سال پیش با قسمت اول این فیلم دوباره از موسیقی خود دفاع کردند و این البوم هیـ سال 1979 بار دیگر به آلبوم روز دنیا بدل شد.بخصوص ترانه : "من یک رویا دارم".
پیشدرآمد و دنباله Mammamia2 Here we go agane بعد از اتفاقات فیلم اول طراحی شده است و نیز فلشبکی به سال 1979 دارد که قصه رسیدن دونا شرایدن به جزیره کالوکایری و اولین ملاقات دخترش با پدرهای احتمالیاش را روایت میکند.
به خاطر موفقیت مالی اولین قسمت فیلم، شرکت یونیورسال پیکچرز مدتها مشتاق دنباله آن بود. (اصولا فیلم به گونه ای ساخته شده بود که راه برای ادامه باز بود و بستگی به ری اکشن ها نسبت به آن داشت).شروع ضبط Mammamia2«باز شروع شد» به کارگردانی و نویسندگی پارکر به صورت رسمی در میِ 2017 آغاز شد. در ژوئن 2017 اکثر گروه فیلمبرداری مشارکت خود را تایید کردند و جیمز برای ایفای نقش دونای جوان در نظر گرفته شد. فیلمبرداری از آگوست تا دسامبر 2017 در کرواسی و نیز استودیوهای شپرتون در ساری، انگلستان انجام شد.
«خدای من! باز شروع شد» بعد از گذشت 10 سال از فیلم اولیه، در 20جولای2018 در انگلستان و آمریکا منتشر شد. این فیلم، نظرات مساعدی را از جانب منتقدینی دریافت کرد که فیلم را فیلمی "رمانتیک-کمدی" دانسته و بازیگران و موسیقی فیلم را موردتحسین قرار دادند و نظری بسیار مثبت تر نسبت به قسمت اول آن دارند .
خلاصه داستان چنین است: پنج سال بعد از اتفاقات اولین فیلم، سوفی شرایدن، با درگذشت مادرش "دونا" در سال قبل، برای بازگشایی مجدد هتل مادرش اقدام می کند. او به خاطر اینکه پدرهایش، هری و بیل، قادر به بازگشایی مجدد هتل پدرش نیستند ناراحت است و در ازدواجش با اسکای، که در نیویورک است، دچار مشکل شده است و احساس می کند که او بیش از اندازه به یادآوری زندگی مادرش پرداخته و زندگی خودش را فراموش کرده است.
با فلاش بک به زندگی دونا می رویم در حالی که دو دوست باوفای دونا هم ما را در این خاطرات همراهی می کنند:
در سال 1979، دونای جوان فارغالتحصیل شده و تصمیم می گیرد به دور دنیا سفر کند. او در پاریس با هری آشنا می شود و با او اولین تجربه جنسی را دارد. او سپس قایقش را برای بازگشت به کالوکایری گم می کند؛ اما با پیشنهاد بیل برای رساندن با سواری خودش مواجه شد و در طول مسیر آنها به یک ماهیگیر کمک می کنند که به خاطر شکست عشقی از زندگی دست کشیده بود. هری، به دنبال دونا، او را تا یونان تعقیب کرد؛ اما دیر رسید و متاسفانه قایق رفته است.
اکنون، تانیا و رزی برای حمایت از سوفی و بازگشایی مجدد هتل به او کمک میکنند و معلوم میشود که رزی و بیل به خاطر چشمچرانیهایش از هم جدا شدهاند. سوفی با پدر احتمالیاش هری و ناپدریاش، سم، که هنوز غصهدار مرگ دونا است، ملاقات میکند.
به گذشته بر می گردیم:
در گذشته، هنگامی که دونا به جزیره میرسد و به دنبال پیدا کردن مزرعه است، یک طوفان ناگهانی باعث میشود که او یک اسبی را که در گودال گیر کرده ببیند. او به دنبال کمک میرود و سم جوان درحالیکه سوار بر موتورسیکلت است به او کمک میکند که اسب را نجات دهد. اکنون هم در زمان حال، یک طوفان باعث آسیب جدی به گیاهان سوفی که برای بازگشایی هتل بود میشود که مانع از حمایت سرمایهگذاران و استقبال رسانه ها که قرار است بازگشایی هتل را زنده پخش کنند میشود.
با فلش بکی به عقب، دونا و سم از یک گردباد عاشقانه لذت میبرند که در پایان دونا عکس نامزد سم را در کشوی او پیدا میکند. دونای داغون به سم میگوید که جزیره را ترک کند و او هم چنین میکند. در زمان حال، سم این داستان را به سوفی میگوید تا به او بفهماند که نباید بگذارد مادرش ناامید شود. در همین حین، هری، معاملات تجاریاش را در توکیو رها میکند تا به کمک سوفی برود، بیل، از سم ایده میگیرد و برادر دوقولویش را به جای خودش برای دریافت جایزهای که قرار بوده بگیرد میگمارد. بیل و هری، در اسکله همدیگر را میبینند؛ اما به آنها میگویند که قایقی برای رفتن به کالوکایری نیست. بیل یک ماهیگیر به نام الکسیس را میبیند که با دونا سالها پیش به او کمک کرده بودند .بیل همه مهمانان حاضر در بار را به «مهمانی بزرگ » در کالوکایری دعوت میکند و بنابراین امنیت عبور قایق را برای خودش فراهم کرده و هری هم خودش را می رساند.
در زمان گذشته، قلب دونا به خاطر سم شکسته بود اما قادر بود که با آهنگ و با کمک تانیا و رزی، بر خشمش غلبه کند. او مجددا بیل را میبیند و با هم با قایقش بیرون میروند و با رفتن آنها، سم مجددا برمیگردد که به خاطر دونا با نامزد قبلیاش به هم زده است؛ اما هنگامی که میشنود دونا با مرد دیگری جزیره را ترک کرده ناراحت میشود. دونا متوجه میشود که باردار است اما نمیداند کدامیک از سه عشق قبلیاش پدر فرزندش است. سوفیا، مادر صاحب بار، از آرزوی دونا برای ماندن در جزیره باخبر میشود و به او میگوید که مزرعهای دارد که دونا میتواند در آن بماند. او میگوید که دونا میتواند برای همیشه آنجا بماند و دونا شادمان قبول میکند و سرانجام سوفی را در آنجا به دنیا میآورد.
در زمان حال، مهمانها به مهمانی میرسند و سوفی دوباره با دو پدر دیگرش و اسکای متحد میشود. سوفی به اسکای میگوید که باردار است و هیچوقت مادرش را درک نکرده تا اکنون که دارد مادر می شود و میفهمد مادرش چه کشیده است. بیل و رزی به خاطر دونا غم و اندوه را کنار میگذارند.
مادربزرگ مرموز سوفی، رابی؛ مادر دونا،{با بازی شر) برخلاف اینکه سوفی دعوتش نکرده بود از راه میرسد. سوفی با تانیا و رزی در مدح مادرش یک آهنگ میخوانند و مادربزرگش با چشمانی اشکبار میگوید که چقدر به او افتخار میکند. سپس معلوم میشود که مدیر هتل، فرناندو، عاشق سابق رابی در سال 1959 در مکزیک است و هر دو با خوشحالی دوباره به هم میپیوندند.
9 ماه بعد، سوفی پسرش را به دنیا میآورد و همه برای مراسم تعمید او جمع میشوند. مراسم درحالی برگزار میشود که روح دونا از بالا با افتخار شاهد دخترش است. فیلم با همه بازیگرانش از جمله دونا و بازیگر نقش جوانش، تمام میشود درحالی که آهنگ «Super Trouper» توسط جمعیت کثیری که در هتل دونابلا جمع شده اند به یاد دونا خوانده میشود.
فیلم Mamma Mia Here we go agine پس از دو هفته اکران با استقبال خوبی رو به رو شده و در رتبه دوم Box Office قرار دارد
سی و یک نما - فیلم «مکان» ساخته سید مهدی احمدپناه به تهیه کنندگی امیرشهاب رضویان یکشنبه هفتم مرداد ماه ساعت 17:00 در خانه هنرمندان ایران نقد و بررسی می شود.
هما گویا (سی و یک نما) – بیست و ششمین روز از ماه مرداد بود. سال گذشته در یک پنجشنبه گرم و یازدهمین جشن انجمن منتقدین و نویسندگان.کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مملو بود از عکاسانی که امروز تعدادشان از منتقدین وخبرنگاران بیشتر شده و هر که دوربینی دارد و لنزی و فلاشی یقینا این روزها یک عکاس هنری در حوزه سینما محسوب می شود. عکاس هایی که هنرشان بیشتر نمای بسته گرفتن از چهره بازیگران است تا پوشش تصویری از یک اتفاق که قرار است ثبت شود/
سلبریتی ها یک به یک می آمدند و عکاسان به دنبالشان. سلبریتی ژست می گرفتند و عکاسان عکس. فکر می کنم بیشتر شات را برای طناز طباطبایی و نوید محمد زاده زدند.جمشید مشایخی هم آمد.مثل سال های اخیر تکیده اما سر پا. عکاسان چند فریم هم خرج او کردند و این بار دنبال ویدا جوان دویدند و کورش تهامی و همسرش.
آن شب حال و روز خوبی نداشتم. سرگیجه ادواری باز هم بی امانم کرده بود و دنبال آلفرد هیچکاک دیگری می گشتم تا در همان لحظه، مرا سوژه کند و فیلمی بسازد چرا که قرار بود شاهد مرگ باورهایی باشم که از کودکی اسمش را کرامت گذاشته بودند.
جایی برای نشستن نبود.درها بسته و کسی را به سالن راه نمی دادند.مدتی روی پله های حیاط نشستم اما انگار سوژه ی عکاس ها را ماسکه می کردم.از آمدن پشیمان بودم. منی که معمولا زیاد دراینگونه مراسم شرکت نمی کنم.یعنی در حقیقت نه کسی چشم به راه من است و نه من چشم به راه کسی. اما این یکی به نام صنف ما بود. شاید...باید می آمدم.
بالاخره درها باز شد و من به سختی روی یکی از صندلی ها ولو شدم و با خود فکر می کردم، جای من در این محفل کجاست و اصلا این جشن مال من هم هست که انگاری قلمی در حوزه سینما میزنم و یا جای یک عده روشنفکر دهه اخیر که کمر بستند تا ثابت کنند، دوره، دوره آنهاست.
جمشید مشایخی ردیف اول نشسته بود.فرزاد حسنی برنامه را اجرا می کرد. عده ای اپوزوسیون دیرتر از همه با غرور وارد شدند و طنازی هایشان خریدار داشت حتی اگر انقدر در هپروت بودند که به در و دیوار می خوردند.
جمشید مشایخی چقدر زود آمده بود!!!حتی زودتر از زمان اعلام شده در کارت دعوت.شنیده بود لابد که کلیپی ساخته شده برای تقدیر از بزرگان سینمای ایران. معلوم بود که در انتظار اتفاقی است. اتفاقی که در این سال های بیماری شاید آخرین اتفاق باشد.
برنامه شروع شد، زمان گذشت و موقع پخش کلیپ یادشده رسید. کلیپ آمد اما جمشیدی در آن نبود. بیش از ده بار چهره ی" آقای بازیگر" در این کلیپ تکرار و تکرار شد ، عزت اله انتظامی در فیلم های بیاد ماندنی اش و همچنین دیگر بزرگان سینما اما جمشید مشایخی نبود.
حسش را شاید اندکی می فهمیدم.حس تحقیر در سال هایی از عمر که جوانی وخود زندگی دارد آدم را تحقیر می کند. دلش شکسته بود.روی صحنه رفت و حرف هایی زد که نباید میزد. حرف هایی جبران نشدنی.اینکه گفت:"مگه آقای بازیگر فقط یک نفره؟!" را قبول داشتم اما بقیه کلامش خودزنی بود.آخر دیگر چیزی نداشت که از دست بدهد.
از صحنه پایین آمد، رنگش مثل گچ. داشت سالن را ترک می کرد و من بعید می دانستم که بتواند تا انتهای سالن بیاید و زمین نخورد.هیچکس جرات نداشت بدرقه اش کند چرا که دوراهی بدی بود. مبادا جلوی پایش ایستادن و یا دستش را گرفتن نشانه ی تاییدی بر توهین هایش باشد. به جایی که من نشسته بودم رسید.اصولا به چهره مهمان ها نگاه می کرد، انگار که در این تنهایی دنبال کسی می گشت. لبخند زدم. انگار تشنه لبخند بود. شروع کرد به قربان صدقه ی من. نمی دانم مرا با کسی اشتباه گرفته بود یا اینکه تا به این حد نیاز به لبخند داشت و او رفت....
اسامی برگزیدگان اعلام می شد و بهترین بازیگر نقش اول مرد روی سن آمد و همه خودشان را برایش قیمه قیمه کردیم. او به اتفاقی که افتاده بود اشاره کرد که به نظرم چندان ربطی به من و او نداشت و گفت که مشایخی اصلا بازیگر نیست و این سال ها به جز بازی های تکراری در نقش چند پیرمرد چه چیز برای گفتن داشته.(نمی دانم پنجاه سال دیگر او برای گفتن چه خواهد داشت که امیدوارم داشته باشد چرا که اصولا دوستش دارم.)
یکی دیگر روی سن آمد . گفت که اصلا ما قرار نبود ایشان را دعوت کنیم و یکی دیگر و توهینی دیگر.
بازی جمشید مشایخی را مرور می کردم. نه در سوته دلان ، نه در کمال الملک ، نه قیصر، نه در سلطان صاحبقران و نه در فیلم "گاو" کنار عزت الله انتظامی.داشتم بازی اش را در فیلمی از بدنه سینما که خیلی دوستش دارم مرور می کردم. آخرین فیلمی که زوج بهروز وثوقی و گوگوش بعد از همسفر و ممل آمریکایی بازی کردند و به هیج عنوان بخت و اقبال آن دو فیلم را نداشت. شاید به دلیل فاصله گرفتن مردم و نزدیک شدن به دوران تفکرات انقلابی. اما من این فیلم را بسیار دوست دارم. فیلم "ماه عسل" فریدون گله.
در این فیلم جمشید مشایخی در نقش یک پدر شکست خورده یکی از بهترین بازی های زندگی اش را ایفا می کند . برای مثال بخشی ازبازیش در فیلم را که دوست دارم خیلی ساده تعریف می کنم.
خان بابا (جمشید مشایخی) شمال است که می فهمد رضا (بهروز وثوقی)رفته تهران پیش نی نی(گوگوش). او عشق رضا به نی نی را باور ندارد و فکر می کند که رضا می خواهد انتقام یک عمر زندگی بی هویتش را از خان بابا بگیرد. رضایی که پسر خانه زاد و تحقیر شده قلمرو اوست اما در حقیقت فرزند نامشروع دایی(رضا کرم رضایی) است. رضایی که به قول دایه خانم، مادرش (نادره خیرآبادی) همه چیز هست و هیچ کس نیست.
خان بابا فکر می کند رضا رفته تهران تا با هم آغوشی با نی نی، او را در هم بشکند.به سرعت راهی تهران می شود.(یادم رفت بگویم که خان بابا گل هایی در گلخانه دارد که به جانش بسته است). به خانه می رسد. دخترش را می بیند که گریه می کند و به آغوش پدر می خزد، پشتش می لرزد. نی نی می گوید: "خان بابا! من دیشب یه کار بدی کرد". خان بابا در هم می شکند، خرد می شود. تمام مچاله شدن یک مرد را می شود در این لحظه و در بازی جمشید مشایخی دید و بعد دختر ادامه می دهد: "من دیشب تمام گل های گلخونه ات رو چیدم". خان بابا انگار جان می گیرد ، نفس بند آمده اش بالا می آید و با همه وجود می گوید: "فدای سرت. تو که منو کشتی".
بله جمشید مشایخی بازیگری را بلد است و این سال ها از نظر جسمی هم توان بازی هایی جز در نقش پیرمردهای تکراری نداشته و ای کاش اصلا در این سال های اخیر بازی نمی کرد. اما شکی نیست که او هم آقایی برای بازیگری است.
به هر حال در این روزهای سلفی گرفتن با شمعی که دارد آب می شود ، تمام نگاهم به دنبال بهترین بازیگر نقش اول مرد یازدهمین جشن انجمن منتقدین و نویسندگان است که بی عکس و سلفی، سری به او بزند و رخصتی بخواهد و دلی به دست بیاورد تا مبادا دوباره مثل همه ی عمر دیر برسیم.
پ.ن : *از کلمه و لقب استاد استفاده نمی کنم که دیگر این روزها همه اگر عکاس نباشیم یقینا استادیم
*عکسی که می بینید مربوط به همان روز است