سی و یک نما - محمدجواد محبت شاعر برجسته کرمانشاهی که شعر "دو کاج" وی یکی از برترین شعرهای ادبیات معاصر ایران است، روز سهشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ براثر عارضه قلبی در سن ۸۰ سالگی درگذشت.
سی و یک نما - مسلما ماندگارترین ترانهی او "سلطان قلبها" با صدای عارف است و هنوز هم یک دل میگه برو برو و یک دل میگه نرو نرو، اما مسلما ترانهی "شکار" با صدای ابی از ترانههای تاثیرگذاری است که هرگز فراموش نخواهیم کرد:
"دل تنگم از این صیاد" و یا ترانهی سیاسی زندونی با صدای داریوش: "دنیای زندونی دیواره، زندونی از دیوار بیزاره"
البته که او ترانههای شاد ماندگاری هم سروده، مثل "چرا نمیرقصی؟" زنده یاد ویگن که هنوز هم در عروسیها بزممان را شاد میکند: "تو که با عشوهگری از همه دل میبری، منو رسوا میکنی، چرا نمیرقصی؟"
او محمدعلی شیرازی بود شاعر خاطرههای ما که روز گذشته درگذشت.
سی و یک نما - پیکر استاد ابتهاج چهارشنبه به ایران منتقل و پنجشنبه از کنار درخت ارغوان واقع در میدان فردوسی تشییع و سپس به رشت انتقال داده شده و جمعه صبح در باغ محتشم این شهر بخاک سپرده میشود.
سی و یک نما – رضا براهنی از نوادر زمان ما بود که به آنچه می گفت و می نوشت اعتقاد داشت. براهنی شاعر و ادیب و رمان نویسی بود که نقد ادبی را در ایران بنیان گذاشت و تعین و تشخص خاصی بخشید.
سی و یک نما - محمدسرور رجایی پژوهشگر، شاعر و نویسنده فارسی زبان افغانستانی، صبح امروز امروز، پنجشنبه ۷ مردادماه بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.
◀️ فروغ فرخزاد آنقدر عزیز است که درگذشت پسرش ، اندوهگین مان کند ؛ انگار وجود کامیار شاپور ، دست بیرون مانده فروغ از گور بود در میان ما ، دستی که فروغ عقیده داشت که سبز خواهد شد ، اما نشد !
نبوغ بی نظیر فروغ در کامیار تکرار نشد و او حتی نتوانست مثل پرویز شاپور ، هنری در خور نام و خانواده اش داشته باشد ، اما کامیار یا به قول فروغ «کامی» ای که خوانندگان شعر می شناسند ، کامیاری نبود که همراه پدرش زندگی می کرد و نهایتا در این تیرماه گرم ، درسن 66 سالگی درگذشت ؛ کامی ِ فروغ ، پسرک کوچکی است که فروغ درشعر «دیو شب» برایش لالایی می خواند و انگار که مقهور دیو شب شده ، از پسرش می خواهد که سر از دامان گناه آلودش بردارد .
این شعر فروغ ، اگر چه متعلق به دوران پیش از «تولدی دیگر» است و جزو شعرهای درخشان و بی نظیر او نیست ؛ اما بن مایه های آن شعرهای درخشان را دارد ؛ گویی روایتی دیگر از شعر «وهم سبز» است : « مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش ، ای نعلهای خوشبختی / و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ / و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی / و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها ...» . فروغ در دیو شب ، در قالب لالایی برای پسرکش ، به او می گوید که دیو شب ، برای بردن بچه ها می آید اما وقتی که من می گویم که از تو مادرانه ، حمایت می کنم ، آن دیو می گوید که دامن من از گناه سیاه است و برای همین واهمه ای از من ندارد . دیوِ شب در این شعر ، می تواند نمادی باشد از جامعه ای که می خواست کامیار کوچک را از فروغ بگیرد ، جامعه ای که سیاهکاری اش بسیار است اما در مواجهه با زنی همچون فروغ ، همه بدی هایش را فراموش می کند و چنان انگی به زنانی چون فروغ می زند ، که او ناچار می شود سر کودک دلبندش را از دامانش جدا کند تا لااقل او را از سرزنش جامعه نجات بخشد .
فروغ در زندگی خانوادگی چنین کرد ، پس از طلاق از پرویز شاپور ، گاهی دورادور به دیدن پسرش می رفت که از مدرسه به خانه می رود ؛ اما در کنار این داغ و حسرت همیشگی ، شعرهایش روز به روز درخشانتر می شد و نام فروغ ، نامی ماندگار در قله ادبیات فارسی شد .
درگذشت کامیار شاپور می تواند بهانه ای باشد برای بازخوانی شعر «دیو شب» فروغ فرخزاد ؛ شعری که با آن «کامیار فروغ» ( و نه کامیار شاپور ) هم در ادبیات ایران جاودانه شد :
لای لای، ای پسر کوچک من
دیده بربند، که شب آمده است
دیده بربند، که این دیو سیاه
خون به کف، خنده به لب آمده است
سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدمهایش را
کمر نارون پیر شکست
تا که بگذاشت بر آن پایش را
آه بگذار که بر پنجره ها
پرده ها را بکشم سرتاسر
با دو صد چشم پرازآتش وخون
می کشد دم به دم از پنجره سر
از شرار نفسش بود که سوخت
مرد چوپان به دل دشت خموش
وای، آرام که این زنگی مست
پشت در داده به آوای تو گوش
یادم آید که چو طفلی شیطان
مادر خسته خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمدوطفلک را برد
شیشه پنجره ها می لرزد
تا که اونعره زنان می آید
بانگ سر داده که کو آن کودک؟
گوش کن، پنجه به در می ساید
نه برو،دور شو ای بد سیرت
دور شو، از رخ تو بیزارم
کی توانی برباییش از من
تا که من در بر او بیدارم
ناگهان خامشی خانه شکست
دیو شب بانگ برآورد که آه
بس کن ای زن که نترسم از تو
دامنت رنگ گناه است، گناه
دیوم اما تو زمن دیوتری
مادرو دامن ننگ آلوده!
آه، بردار سرش ازدامن
طفلک پاک کجا آسوده؟
بانگ می میردو در آتش درد
می گدازد دل چون آهن من
می کنم ناله که کامی، کامی
وای بردار سر از دامن من......
*روزنامه نگار و طنزپرداز
سی و یک نما- جمعی از هنرمندان،مسوولان و دوستداران افشین یداللهی در مقابل تالار وحدت گرد هم آمدند تا پیکر این ترانهسرا را که در سانحه تصادف از دنیا رفت به خانه ابدی بدرقه کنند.
سی و یک نما- احمد عزیزی که ۹ سال پیش در چنین روزهایی به کما رفته بود، امروز دوشنبه (۱۶ اسفندماه) از دنیا رفت.
سی و یک نما- شایعه درگذشت علی معلم دامغانی تکذیب شد. وی که رئیس فرهنگستان هنر نیز هست، هم اکنون در محل کارش حضور دارد.