نمایش موارد بر اساس برچسب: نگاهی به آثار این روزهای سینما و تلویزیون

هما گویا - وقتی بازیگران فیلم "شهرک" اعتراف می کنند که خودشان هم تا پایان فیلمبرداری نمی دانستند که شهرک چه می خواهد بگوید، باید بگوییم که باور کنید، خودِ کارگردان هم دقیقا نمی دانست که چه فیلمی ساخته خواهد شد. نه اینکه نداند چه فیلمی می خواهد بسازد اما طرحی که داشت آنقدر پیچیده و بازی بزرگان بود که می خواست در مسیر، مقصد را پیدا کند.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - مادر (مریم سعادت) خودش را برای یک مهمانی خانوادگی آماده می کند و سنجاق سینه ی زیبایش را به لباس خود می زند تا آراسته تر باشد. نما نزدیک است و صداها نامفهوم. دختر (یکتا ناصر) وارد می شود و سمعک مادر را در گوشش می گذارد. صداها واضح می شود و یوسف حاتمی کیا از همین اول سنگش را با ما وا می کند. قرار است که مخاطب "شب طلایی"، تا انتها همراه مادر باشد، از دریچه چشم و گوش او.

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا / سی و یک نما - کاظم می خواهد "آتابای" باشد اما این خواسته نه در تهران و نه در دانشکده معماری برای او ممکن نبود و آنچه کوچ از روستایش به زندگی او بخشیده، فقط دور شدن از خودش بوده و خشم و در نهایت یک شکست عشقی و بس.

منتشرشده در سینمای ایران

الهه عبداللهی*/سی و یک نما_ بررسی انتقادی آثار هنری در عرصه سینما و تلویزیون اين طور نشان مي‌دهد كه عموم فعالان اين حوزه بيشتر به ساخت آثار تلخ تمايل دارند. دليل اين امر را مي‌توان در عوامل متعددي جست‌و‌جو كرد. اول اينكه شايد به زعم بسياري از سينماگران، تراژدی بيشتر تواناییِ نمايش مهارت عوامل مختلف فيلم(از فيلنامه‌نويس و كارگردان گرفته تا بازيگر) را داراست. دوم اينكه مخاطب با توجه به شرايط اقتصادي و اجتماعي، در چنين آثاري همزاد‌پنداري عميق‌تري با قهرمان‌هاي داستان خواهد داشت. سوم اينكه بسياري از سينماگران مايل هستند با پرداختن به موضوعات اجتماعي و با به تصويركشيدن معضلات کنونی، افراد متخصص و یا تأثیرگذار در تصمیمات روز کشور را تشویق کنند تا چاره‌اي براي حل مشكلات بينديشند. چهارم اينكه تجربه نشان داده است که چنين فیلم‌هایی(به واسطه حرفه‌ای بودن جزئیات مختلف اثر) بيش از ديگر موضوعات، برگزيده منتقدان بوده و در رویدادهای سينمايي بيشتر مورد تشويق قرار گرفته است.

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا(سی و یک نما ) - شوکه شدم یانه نمی دانم. اما این دومین بار بود که دلم به شدت برای بهرام افشار که نمی دانستم نام اصلی او قاسم است به شدت گرفت.ما نسل نوجوان دهه شصت هیچوقت نمی فهمیدیم که گوینده اخبار خوشحال است یا غمگین چرا که از چارچوب های زنده رو به روی مخاطب نشستن و خبر خواندن این بود که مثل مجسمه بی روح و بی احساس باشی

منتشرشده در تلویزیون