پیش از این هم در جائی نوشته بودم که دوبله معجزه صداست و گرچه صدای خوب شرط لازم برای دوبله است اما شرط کافی نیست.
اجازه دهید با بهانه این یادداشت استاد پرویز بهرام شروع کنیم . چقدر جذابیت و ماندگاری مستند "جاده ابریشم مرهون و مدیون نریشن هائی بود که با صدای وی شنیده ایم ؟
پرویز بهرام متولد 1312 در بابل از پیشکسوتان دوبله ایران است که کار دوبله را از سال ۱۳۲۸با حضور در دوبلهی فیلم ایتالیایی هنرپیشه شروعکرد. صدای او از جمله صداهای ماندگار دوبلهی ایران است و بیگمان یکی از ماندگارترین کارهای او در مستند «جادهی ابریشم» آشنای گوشهای ایرانیان است.
برخی نقشهای بهیادماندنی وی که چند پله بالاتر از صدای کارآگاه درک قرار دارند و از شاهکار های دوبله محسوب می شوند عبارتند از حضور صدایش در بهترین آثار ویلیام شکسپیر مثل سرگئی بوندارچک (اتللو )ساخته سرگئی یوتکویچ ، لورنس اولیویه (هنری هشتم، اتللو)، آنتونی هاپکینز (تله تئاتر اتللو)، جیمز میسون (آنتونی کلوئپاترا، ژولیوس سزار ساخته جوزف ال منکیه ویچ و یا صداهای فراموش نشدنی چون اورسون ولز (مرد سوم)، هربرت لوم (جنگ و صلح ساخته کینگ ویدور)، ریچارد جوردن (سریال بینوایان) و ناصر ملک مطیعی (سریال سلطان صاحبقران (علی حاتمی) به نقش امیر کبیر.
پرویز بهرام این روزها با بیماری سرطان خون دست و پنجه نرم می کند از بی توجهی مسئولان بسیار گله مند است تا جائی که می گوید: "به رغم اینکه مشکلی از نظر صدا ندارد اما می خواهد از حرفه اش کناره گیری کند و جلال مقامی صدای ماندگار برنامه دیدنی ها هم با تائید حرف های همکارش گله می کند که حتا کسی یک زنگ هم نمیزند تا حالش را بپرسد.
بسياري از واژههاي جايگزين شده در فرهنگستان زبان فارسي به اندازه اي نامانوس هستند که هرگز در زبانمان نمي گردند و در ذهنمان هم ثبت نميشوند و از آن مهمتر اينکه مفهوم کلام را نميرسانند. اما در اين ميان «صدا پيشگي» گرچه هنوز براي «دوبله» جا نيفتاده است اما از نظر مفهومي ترکيب مناسبي است که ميتواند تعهد يک دوبلور را هم بيشتر به چالش بکشد. دوبله يک حرفه منحصر به فرد با معناي خاص است. معنائي که کيلومترها با تقليد صدا فاصله دارد. صداهائي که قرار است هويت داشته باشند و مهم تر از آن هويت ببخشد. دوبله، تقليد صدا و یا لوندي صدا نیست.
يک دوبلور بايد تمام اقتدار صدايش را با سينگ کردن کلمات روي دهان شخصيتها به اثبات برساند و به بازيگر کمک کند تا مخاطب، نقش را باور داشته باشد. يک دوبله بد ميتواند بهترين آثار را نابود کند و يک دوبلور نامتجانس هم ميتواند، لطمه غير قابل جبراني به يک کارآکتر بزند و از يک قهرمان، يک بازنده بسازد. صدا بايد در وجود نقش حل شود. بايد باور کنيم يا بهتر بگويم بايد صميمانه گول بخوريم که اين صدا از حنجره همين شخصيت بيرون آمده است.
براي مثال، مارلون براندو، بدون «چنگيزجليلوند» براي ما مفهوم ندارد. حتي «بهروز وثوقي» هم خيلي از به رخ کشيدن توانائيهايش را مديون صداي جليلوند و منوچهر اسماعيلي است.
متاسفانه، ما اين روزها صداهائي را ميشنويم که تقليد صداي «ديگري» است. «ديگري» که صدايش در ذهن و حس مخاطب تثبيت شده است. گوينده جديد، باور ندارد که صرفا شباهت دو صدا به هم، براي موفق بودن کافي نيست. يک پختگي و افکتي در هر صدا وجود دارد، که مختص «خود» فرد و نشئت گرفته از ذات و شخصيت و البته تجربه اوست. مورد ديگر اينکه ما گاه در دوبلهها لوندي صدا ميبينيم که آن هم هيچ شباهتي به دوبلههاي گذشته ما ندارد و هنوز هم سر پا ايستادن دوبله در ايران را که يقينا، مهارت بي رقيب ماست، مديون نسل قديم اين «هنر هشتم» هستيم. البته بی انصافی است اگر اشاره نکنیم که چند سال اخیر جوان های با استعدادی نیز به این حرفه اضافه شده اندبايد باور کنيم که ما بعد از انقلاب انگشت شمار دوبلههائي داشتيم که به ياد ماندني شدهاند. سريال «ناوارو»، سالهاي دور از خانه، «ارتش سري»، داستانهاي جزيره و فيلمهاي «مادر» علي حاتمي از اين نمونهها هستند (البته سريال پرستاران با ويژگي خاص و دقت نظري که روي ترجمه تخصصي، اصطلاحات پزشکي و تلفظ درست دارد هم ازدو بلههائي است که ميتوان به آن توجه کرد) وهمچنين شخصيتهائي چون جودي آبوت، آن شرلي، اوشين، عمه هتي، الک رمزي، لوک خوش شانس، ناوارو و پوآرو که به يمن حضور دوبلورهائي چون "زهره شکوفنده"، "مريم شيرزاد"، "رفعت هاشم پور"، "افشين ذي نوري"، "منوچهر والي زاده"، "بهرام زند" و "اکبر مناني" ماندگار شدهاند. ما ديگر دوبلههائي چون «اشکها و لبخندها» و «بانوي زيباي من»، استادعلي کسمائي را تجربه نکرديم. دوبلههائي که، حتي اگر تصوير را ميبستيم، به خودي، خود، يک فيلم بودند. ديگر "سعيد شرافتها" برايمان از «کازابلانکا» خاطره نساختند و...
ما نباید فراموش کنیم که چطور می توانینم صداي اصلي «آنتوني کوئين» را گوش بدهيم و بفهميم که او کمي لکنت دارد و چه ماهرانه "احمد رسول زاده" با لکنت به جاي او حرف ميزند. آنقدر مثل او، که خود آنتوني کوئين باور ميکند، فارسي، زبان دوم اوست و جري لو ئيس در شگفت بماند از "حميد قنبري"، وقتي به جاي او حرف ميزند و آلن دلون آرزو کند که صدائي چون "خسرو خسروشاهي" داشته باشد تا به چهره اش بيشتر بيايد. (وقتي ميخواستم از اين بزرگان ياد کنم، تصميم داشتم تا آنهائي را که ديگر در کنارمان نيستند، با زنده ياد يا مرحوم بنويسم اما....آنقدر متاسفانه تعداد اين رفتگان زياد بود و همچنين بازيگران اسطوره اي که براي ما، با آنها يکي شده بودند که تصميم گرفتم تا همه را زنده فرض کنم چرا که هنر و صدا هرگز نميميرد.)
آیا این صدا ها فراموش می شوند:
تاجي احمدي (سامانتا با بازي اليزابت منتگمري در سريال افسونگر و ناتالي وود در شکوه علفزار)
ژاله کاظمي (ماريا با بازي جولي اندروز در اشکها و لبخندها)
رفعتهاشمپور (اسکارلت با بازي ويويان لي در بر باد رفته) و ( پرستار راچت در ديوانه از قفس پريد)
منوچهر نوذري (جک لمون) ايرج دوستدار ( جان وين) عطاالله کاملي (کرک داگلاس)
ناصر طهماسب (مک مورفي با بازي جک نيکلسون در ديوانه از قفس پريد)
کنعان کياني و مرتضي احمدي (گربه نره و روباه مکار) نادره سالار پور ( پينوکيو)
مهين کسمائي (اليزا با بازي آدري هيپورن در بانوي زيباي من)
منوچهر والي زاده (جيم وست) حسين عرفاني (دي دي) مهدي آژير (تنسي تاکسيدو)
محمد علي زرندي (نورمن ويزدام) حميد قنبري ( جري لوئيس)
چنگيز جليلوند (پل نيومن، مارلون براندو، فردين و بهروز وثوقي)
منوچهر اسماعيلي (ستوان کلمبو با بازي پيتر فالک ) که اين صدا و نوع کلام به اندازه اي مورد توجه قرار گرفت که از آن به عنوان يک «تيپ» روي شخصيت بيشتر نقشهاي رضا بيک ايمانوردي استفاده شده و تبديل به يک «کاراکتر» شد.
حسين عرفاني (همفري بوگارت، بخصوص نقش ريک در کازابلانکا)
و... حسن عباسي، عزت الله مقبلي در نقش (لورل وهاردي) که بعدها دوبله جديد کارهاي اين دو کمدين بزرگ و کلاسيک توسط ديگران ميزان تاثيرگزاري صداي اين دو استاد قدیمی را بيشتر به اثبات رساند.
با مرور این اسامی و واقعیت تلخی که رفته گان آنها بیشتر از آنهائی هستند که هنوز از وجودشان بهره می گیریم تلنگر دیگری است برای قدر دانستن آنها که علاوه بر صدایشان می توانند شاگردان خوبی در این عرصه تعلیم دهند و تجربه هایشان را به این جوانان مستعد منتقل کنند.
اینجا پرانتزی باز می کنم به دهه هشتاد و بی رحمی به هنر دوبلاژ (صداپیشگی) که آن سالها اوج زمان دوبله هاى فله اى و سرهم بندى شده بود كه نه تنها از جذابيت فيلم مى كاست بلكه حرمت دوبله بى بديل سينماى ايران را نيز خدشه دار مى كرد. گرچه بيشتر صداها همان صداهاى ماندگار و حرفه اى هميشگى بود اما انتخاب نابجا و ناهماهنگ با چهره و سن بازيگر، تاثير صداى دوبلورها را كمرنگ و گاه ناخوشايند مى كرد (حتى اگر كمبود زمان كافى براى دوبلاژ اولين توجيه این اتفاق باشد باز هم قابل قبول نبود و اين سئوال را به ذهن مى رساند كه: "چه چيزى و به چه قيمت؟" که خوشبختانه این روزها مرتفع شده است. اما چطور مرتفع شد؟ با کوشش و همت و تجربه همین قدیمی های صدا که بیشترین زمانشان را با کمترین دستمزد صرف کردند و دلسوزانه به داد دوبله رسیدند.
در گذشته نه تنها به ميميك چهره بازيگر، نوع رفتار سواى گفتارش توجه مى شد حتى لكنت زبان (آنتونى كوئين)، تودماغى بودن (جرى لوئيس)، گرفتگى صدا (آلن دلون) و غيره و غيره در نظر گرفته مى شد اما براى مثال هم اكنون از صداى "منوچهر والى زاده" براى بازيگران كاملاً متفاوت با چهره ها و سن هاى مختلف استفاده مى شود و "مريم شيرزادى" با صداى لطيفى كه ويژگى خود ايشان است و با ظرافت و مشكل پسندى بر روى چهره هاى خاصى مى نشست حالا بدون وسواس از گلوى هر بازيگرى بيرون مى آيد و دوبله فيلم هاى دهه هشتاد سرآمد تمامى اين كاستى ها بود. زمانى كه فيلم سينمايى "دور دنيا در هشتاد روز" پخش مى شد، وقتى صداى "كتى بيتس" را شنيدم با خود فكر كردم اگر اين خانم برنده جايزه اسكار، با آن هيكل فربه و سن بالا اين صداى بچگانه را مى شنيد كه به جاى او سخن مى گويد چه عكس العملى نشان مى داد و خدا را شكر كردم كه ما از شرايط حقوقى هماهنگى صدا و تصوير در دوبله مستثنى هستيم. حال اگر جدى تر بنگريم بايد باور كنيم اين هنر در قبال يك فيلم خارجى مسئول است چرا كه نمونه صحيح ارائه يك كار خارجى به زبان مادرى يكى از عوامل پيشرفت سينماى ما خواهد بود و حال كه به دليل ديدگاه هاى ملى و مذهبى امكان پخش يك فيلم خارجى به صورت كامل و بدون سانسور ميسر نيست لااقل با ترجمه و دوبله خوب به آن وفادار باشيم تا بتوانيم سينماى ملى خود را با سينماى روز دنيا محك بزنيم.
و سخن آخر اینکه، برخلاف سينماى ايران كه به راحتى مى توان آن را به دو دوره قبل و بعد از انقلاب تقسيم كرد، از ويژگى هاى دوبله ما اين است كه بيشتر صداها از دوران قبل از انقلاب به دوران بعد از انقلاب كوچ كرده و ماندگار شده است، اما به دلايل متعددى كه از زبان خود اين عزيزان شنيده ايم از جمله عدم امنيت شغلى، نداشتن چشم انداز روشن از آينده كارى، عدم تعادل بين تعداد فيلم هاى خارجى با استوديوها، دوبله شرایط چندان رضایت بخشی ندارد اما اولین و مهمترین چیزی که باید مسئولان به آن اعتنا کنند این است که لااقل در زمان کسالت و بیماری دلگرم باشند تا دلگرمی آنها، صدا پیشگان را از حرفه و آینده شان دلسرد نکند.