سی و یک نما – در سال های اخیر مرگ چهره ها بستری شده تا در فضای مجازی توانایی های قلممان را به رخ بکشیم. گاه خودمان را مطرح کنیم، گاه قصه ها و خاطراتی تعریف کنیم که خود آن عزیز از دست رفته به یاد ندارد و گاه عکس های دو نفره و چند نفره. شاید هیچکدام بد نبود اگر موقع تشییع و خاکسپاری او را تنها نمی یافتیم.
اما معمولا در وداع آخر جای خیلی ها خالی بود. جای آنها که باید می آمدند و البته جای بعضی که وظیفه داشتند که بیایند. مسیر بدرقه کوتاه شده بود تا فضای مجازی و این زنگ خطری بود برای عاطفه ها. اما امین تارخ و مرگ تاسف بارش انگار تلنگری شد که یکبار دیگر با خود بیاندیشیم که این آخرین انتظاریست که از ما دارد. قدردانی با حضور در مراسم آخر. یقینا اگر حس درونی خاصی نسبت به امین تارخ نبود، شاید این اتفاق باز هم نمی افتاد اما ای کاش ارتباطمان با هم، این روزها به واسطه قطع اینترنت مختل نمیشد و میدیدیم که هر که آمده گویی خود صاحب عزا است. یک مراسم دلی و آه های از ته دل. انگار که واقعا معصومیت از دست رفته است.
سی و یک نما - مادر (مریم سعادت) خودش را برای یک مهمانی خانوادگی آماده می کند و سنجاق سینه ی زیبایش را به لباس خود می زند تا آراسته تر باشد. نما نزدیک است و صداها نامفهوم. دختر (یکتا ناصر) وارد می شود و سمعک مادر را در گوشش می گذارد. صداها واضح می شود و یوسف حاتمی کیا از همین اول سنگش را با ما وا می کند. قرار است که مخاطب "شب طلایی"، تا انتها همراه مادر باشد، از دریچه چشم و گوش او.
سی و یک نما - با کارگردانی زندهیاد نصرتالله کریمی فیلمتئاتر «مهمان ناخوانده»، همزمان با شب یلدا اکران می شود.
سی و یک نما - در سینمای ایران عروسکهای مختلفی بوده که همانند یک "سوپراستار" در سینما و تلویزیون درخشیدهاند ولی فقط تعداد کمی از آنها همچنان ستاره هستند و مابقی در حد خاطرهای دور برای متولدین دهه 60 و 70 باقیماندهاند.