سی و یک نما- روزی یونگ نوشته بود: "انسان در خودش معماست." این را می توان در شخصیت های فیلم های دیوید فینچر، و روابط بین آنها یافت و به خود تعمیم داد. غبار و سایه ای که بر داستان های اسرارآمیز او نشسته به مدد جادوی سینما دروغ و اشتباه های ما را مخفی می کند.
پویه حسینی (سی و یک نما) -بهشت زهرا، محله ها و خانه های زیادی دارد. یک محله را من می نامم، محله ی هنرمندان، نه قطعه ی هنرمندان! خانه های زیادی آن جاست. خانه ی های ابدی هنرمندان سرزمینم. گرچه ما عادت داریم به تفکیک اما شاید این تفکیک خانه ها در آن دیار بد هم نباشد. شاید آرزو باشد بودنِ چنین محله ای در این دیار هم. شاید اصلن معنی اش تفکیک نیست و برعکس، معنی اش اتحاد است. اتحادی که رنگ باخته وقتی زنده ایم. نمی دانم آدم باید دلش بسوزد از اتحاد در زمان پس مرگش یا خوشحال باشد آرزویی ای را که در زمان زندگی اش کم می بیند لااقل پس از مرگش می بیند. البته آن اتحاد هم فقط بین ساکنان محله اش در دیار باقی می بیند! یکی از ساکنان آن دیار باقی یک خاطره ساز بزرگ است.
عادل متکلمی آذر (سی و یک نما)- پس از حضور ناموفق فیلم های "شبکه اجتماعی" و "دختری با خالکوبی اژدها"، دیوید فینچر فیلمی را ساخته است که به شدت کمیاب است.
هما گویا (سی و یک نما)همین که بازیگر اصلی فیلم محمدرضا شریفی نیا است ودر عین حال کارگردان فیلم هم مسعود دهنمکی نیست، کافیه تا موضوع فیلم را حدس بزنم. نیاز به هیچ زمینه ذهنی و کنجکاوی هم نیست چراکه این نوع سناریوها شده امضاء آقای شریفی نیا. البته هیچ چیزغیر ممکن نیست. شاید اتفاق فوق العاده ای افتاده و بار دیگر این هنرمند در مرز شصت سالگی به خودش آمده و توانائی هایش را محک زده است. فقط کافی است که نگاهی به بازی های دهه هفتاد خود داشته باشد تا بداند چقدر به خودش ظلم کرده است در این سالهای اخیر. در دهه هفتاد ما برای حضور این بازیگر در یک فیلم ارزش خاصی قائل بودیم وبودن او به فیلم رونق مضاعفی میداد. چقدر لذت می بردیم از بازی های درخشانش در "شیدا" ی کمال تبریزی و یا "لیلا" ی داریوش مهر جوئی، "برج مینو" ابراهیم حاتمی کیا و یا آدم برفی داوود میر باقری.
سی و یک نما --شاید سوپر استارهائی چون محمدرضا گلزار، مصطفی زمانی و یا مهناز افشارو طناز طباطبائی را بیشتر با چهره های زیبایشان به خاطر بیاوریم اما هر چهار بازیگری که از آنها نام برده شد در کارنامه کاری خود بازی درخشانی دارند که در حق آن ظلم شده است و منتقدین و داوران زمانی به این کیفیت خلق شخصیت آنها اعتراف کردند که دیر شده بود(گفتنی است که این چهار مورد به عنوان نمونه انتخاب شده است.
پویه حسینی- کاش همانقدر که بیننده می شنود هنرمند قشر حساس جامعه است و خودش و کارش حرمت دارد، هنرمند هم بشنود هر انسانی از هر قشری حساس است و کارش و خودش حرمت دارد. حرمت متقابل، قابل است. حفظ حرمت فقط در کلام نیست بلکه در کارهایمان هم نمود دارد. کلام هنرمند هم اثر اوست. حرمت ها را حفظ کنیم. بینندگان آثار شما حرمت دارند. نقد هم حرمت دارد و خیلی آثار، قدرِ آن نیستند.
فهیمه دباغی - ساکن طبقه وسط فیلمی شلوغ و سردرگم مثل اندیشه های شخصیت اصلی که موفق می شود با بهره گیری از ساختاری متفاوت و لحظاتی طنزگونه، تماشاگر را با خود همراه کند. دغدغه های نمونه وار یک جوان ایرانی در میان انبوهی از فکرهای رنگارنگ در آغاز هزاره سوم همانطور که از نام فیلم پیداست، بیانگر انگیزه های فکری نسلی از جوانان طبقه وسط است. خصوصیت اصلی این طبقه گرایش به اندیشه ورزی و جستجو برای پیدا کردن پرسش های فلسفی، اجتماعی و انسانی در جامعه و جهان هستی است.
هما گویا (سی و یک نما) – سال 1362 بود و من یه دختر دبیرستانی. مهمون بودم خونه ی یکی از بستگان تو خیابون میرعماد ، رو به روی بیمارستان مهراد.
سی و یک نما- با پدید آمدن فیلمسازان جدیدی در فرانسه گروهی از فیلمسازان فرانسوی رو به ساخت فیلم هایی مدرن در ژانر وحشت کردند و فیلم های ترسناکی را ساختند.
عادل متکلمی آذر (سی و یک نما)- فیلم جو روایت قطع و وصل، بریدن و کاشتن درخت زندگی ای است که با مرگ و فداکردن جان، برای دیگری آینده بهتری را نوید می دهد.