سی و یک نما - پس از حادثه ی دلخراش سقوط هواپیمای اوکراینی و کشته شدن سرنشینان آن که اکثریت این جان باختگان ایرانی بودند (البته که فرقی ندارد )، هنرمندان نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند
نزهت بادی*سی و یک نما- واکین فینیکس از آن سودایی های مساله دار و وسواسی است که از بحرانی حل ناشدنی درون خویش رنج می برد و مدام به شکل مازوخیستی با زخمی عمیق در وجودش کلنجار می رود و از این رو بیشتر و بیشتر در خود مچاله می شود و هراس ها و سرخوردگی ها و کابوس های حاصل از تک افتادگی و درک ناشدگی اش را در خود تلنبار می کند تا بالاخره یک جایی عنان از کف دهد و با خشونتی مهارناشدنی فوران کند و هر بار در این برون ریزی عصیانگرانه و دردآلود بخشی از وجودش به زوال برود.
*مستند "توران خانم" به شخصیت منحصر به فرد توران میرهادی و کار بزرگش در زمینه تعلیم و تربیت نوین و شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودکان و نوجوانان می پردازد که در ادامه مستندهای کارستان با موضوع کارآفرینی به همت رخشان بنی اعتماد و مجتبی میرتهماسب ساخته شده و در قالب اکران اینترنتی در سایت هاشور برای زمان کوتاهی در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
فیلم با تصویری از بالا رفتن توران میرهادی 85 ساله از پلههای ساختمان شورای کتاب آغاز میشود که یکدفعه در میانه راه میایستد و به پوستری با عنوان "روزگاری که کودک بودیم" نگاه میکند و با آن لحن شیرین و مادرانهاش میگوید که "چه قشنگه" و این صحنه را میتوان چکیده زندگی زنی دانست که در تمام عمرش جهان را با دیدی کودکانه نگریسته است تا آن را برای بچهها به جای بهتری بدل بسازد و همین عشق و اشتیاق اوست که نمیگذارد با وجود پیری و دردها و بیماریهایش لحظهای از حرکت بایستد و کاری نکند. انگار در تمام این سالها که برای کودکان کار کرده، به منبع لایزال انرژی آنها وصل شده که خستگی به آن چهره نازنینش راه ندارد و هر کسی که توران خانم را دیده، او را با آن لبخند دلنشینش به یاد میآورد.
او در جایی از فیلم میگوید که مادرش به او یاد داد تا غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کند و او از ماجراهای تلخ زندگیش، قدرت بیپایانی میگیرد تا برای تحقق رؤیاهای بزرگ بجنگد و به قول پسرش با کارش هاله شکستناپذیری دور خودش ایجاد میکند تا چیزهای منفی را نبیند و دلسرد نشود و به هیئت زن رویین تنی درمیآید که هیچ رنج و درد و خلأئی نمیتواند او را از پا بیندازد.
در انتهای فیلم دوربین به تنهایی از پلهها بالا میرود و وارد ساختمان میشود و در آنجا میچرخد و بعد صدای نفسهای توران خانم روی تصویر محو میآید که پلهها را برای بالا رفتن میشمارد و این مسیر دشواری که هر روز پشت سر میگذارد، به ما به ازایی از سختکوشی و مقاومت او در طول زندگیاش درمیآید و مفهوم تبدیل خواستن به توانستن را بازتولید میکند. در تیتراژ پایانی عکسهای توران خانم را میبینیم که از پیری میآغازد و جوانی را پشت سر میگذارد و به کودکیاش میرسد و با عکس بچگی زنی تمام میشود که تمام عمرش را "به عشق کودکان این سرزمین" کار کرده است، همان جمله همیشگیاش که در آغاز کتابهایش مینویسد.
توران میرهادی در میان حرفهایش آرزو میکند که "بچهها، سرزمینشان و بزرگانشان را بشناسند" و حالا به همت رخشان بنی اعتماد و مجتبی میرتهماسب، آرزوی او در حال تحقق است و ما توران میرهادی و زنان و مردان بزرگی را میشناسیم که اهمیت و ارزش آنها فقط در کارهای مهمشان نیست، بلکه در الهام بخشی شان برای همه ماست که در روزگار دویدنها و نرسیدنها به سر میبریم و محتاج امیدی هستیم که آنها به ما میبخشند و از این جهت میتوان بنی اعتماد و میرتهماسب و همراهانشان را نیز در تداوم راه همان بزرگانی دانست که با کارشان، کاری کردهاند کارستان.
پی نوشت: تا فرصت هست، مستند "توران خانم" را ببینید. حیف است تماشایش را از دست بدهید
*نزهت بادی /نویسنده و منتقد سینما
منبع: هنر آنلاین
سی و یک نما - "این فیلمی خانوادگی نیست" به عنوان آخرین فیلم آکرمن مستندی درباره مادر ناتوان و سالخورده اش است که حالا بعد از مرگ ناگهانی شانتال آکرمن، دیگر فقط با اثری روبرو نیستیم که در آن آکرمن ترس از مرگ مادر و فراموشی خاطراتش را با ثبت ساده ترین و کوچک ترین رفتارهای روزمره او به نمایش می گذارد، بلکه به نظر می رسد آکرمن به واسطه نزدیک شدن به مادری در آستانه مرگ، کلنجارهای شخصی اش پیرامون مرگ خود را نیز بیان می کند. ظاهرا آکرمن بعد از مرگ مادرش دچار افسردگی شدید بوده است.
نزهت بادی * - نمایش "دیور" نوشته هاله مشتاقی نیا و کارگردانی آریان رضایی درباره دشواریهای برقراری تعامل میان انسانهای معاصر است که هرچند راههای ارتباطی روزبهروز گستردهتر و متنوعتر میشود، اما افراد همچنان ناتوان از درک متقابل یکدیگر هستند و نمیتوانند با هم گفتوگو کنند و برای مشکلاتشان راه حلی پیدا کنند. از این رو انتخاب رویکرد تعاملی برای چنین تئاتری کاملاً هوشمندانه بهحساب میآید و چنین ایده جسورانهای به مخاطب این فرصت را میدهد تا آنچه را که در صحنه در حال دیدن است، خود نیز تجربه کند و داستان از قالب نمایشی صرف خارج شود و کارکرد واقعی برای زندگی به دست آورد.
نزهت بادی* - آدری هپبورن با اندامی لاغر، چهرهای معصوم، چشمانی درشت و موهای اغلب کوتاهش شمایلی ماندگار از یک شاهزاده خانم زیبا و دوستداشتنی می سازد که حتی در آن لباسهای پر زرق و برق هم مثل یک دختربچه بازیگوش به نظر میرسد که مثل همه بچهها قلبش برای محبت پر می زند. در نگاه، صدا و بازی او همواره نوعی شگفتزدگی، شور و هیجان در مواجهه با مسایل پیرامونش دیده می شود که او را در مرز میان یک کودک و یک زن قرار میدهد.
بیشتر فیلمهایی که او بازی کرده، به قصهها و افسانههای پریان میماند که هنوز بعد از این همه سال طلسم فریبندگی بازی هپبورن در آنها باطل نشده است. به قول دیوید تامسون او یک پرنسس کامل برای کهنهشوالیه هایی چون گریگوری پک (تعطیلی رمی)، کری گرانت (معما)، گری کوپر (عشق در بعدازظهر)، رکس هریسن (بانوی زیبای من) و همفری بوگارت (سابرینا) است.
درواقع او سادگی و معصومیت یک کودک و دلربایی و وقار یک زن را توامان دارد و هرچند همین ویژگیاش باعث شیفتگی و درنهایت تحول مردان بیاعتنای مقابلش میشود ولی او را نیز برای ورود به دنیای پیچیده یک زن بالغ به دردسر میاندازد. شاید بهترین تعریف از او را مالی هسکل ارائه داده که او را همتای مونث جیمز دین دانسته است، یک یاغی آرامتر ولی به همان اندازه سازشناپذیر که در برابر تظاهرها و خودداریهای زندگی بزرگسالان برافروخته می شد.
بیلی وایلدر در خاطراتش گفته هپبورن در پشت صحنه یک زن عادی به نظر میرسید، اما به محض اینکه جلوی دوربین قرار می گرفت، مثل یک ستاره میدرخشید. در تمام این سالها خیلیها سعی کردهاند افسون او را در بازیشان تکرار کنند ولی هنوز کسی نتوانسته واقعا به جادوی بازی او دست یابد. بیجهت نبود که وایلدر دوران پس از مرگ بازیگرانی چون هپبورن را عصر بیستارهها میدانست و پیتر باگدانویچ او را آخرین معصوم سینما مینامید.
نویسنده و منتقد سینما*
منبع: هنر آنلاین
سی و یک نما* - مارلون براندو دو بار اسکار بهترین بازیگری را به دست آورد. یک بار برای فیلم «در بارانداز» و دیگری برای فیلم «پدرخوانده». شاید هیچ کس فکرش را هم نمیکرد که روزی تری مالوی به عنوان جوان شورشی و کله شق به دون کورلئونه در جایگاه یک رئیس مافیای آرام و خونسرد تبدیل شود. همفری بوگارت به درستی گفته بود که "من با کت و شلوار وارد سینما شدم و به عنوان یک گنگستر لات جا افتادم و براندو با تیشرت و جین به سینما آمد و بجای یک جنتلمن در آن شناخته شد"
سی و یک نما* - فیلم روایتی از گذراندن تعطیلات تابستانی یک دختربچه شش ساله همراه با مادر لاقید و بی ثباتش در متلی ارزان قیمت مخصوص قشر حاشیه نشین در کنار دیزنی ورلد است. همین جمله طولانی کمک می کند که بدانیم از فیلم چه انتظاری باید داشته باشیم.
سی و یک نما – سید وحید حسینی دوران پر تلاطمی که در روزهای جنگ ، موسیقی نیز دنبال هویت خود می گشت را در قالب مستندی تحسین شده و با حضور بزرگان موسیقی چون حسین علیزاده ، علی اکبر شکارچی ، کامبیز روشن روان ،بیژن کامکار و... به تصویر کشیده که در ادامه یکی از نقد های خوب در رابطه با این مستند را می خوانید.