هما گویا - وقتی بازیگران فیلم "شهرک" اعتراف می کنند که خودشان هم تا پایان فیلمبرداری نمی دانستند که شهرک چه می خواهد بگوید، باید بگوییم که باور کنید، خودِ کارگردان هم دقیقا نمی دانست که چه فیلمی ساخته خواهد شد. نه اینکه نداند چه فیلمی می خواهد بسازد اما طرحی که داشت آنقدر پیچیده و بازی بزرگان بود که می خواست در مسیر، مقصد را پیدا کند.
سی و یک نما - مادر (مریم سعادت) خودش را برای یک مهمانی خانوادگی آماده می کند و سنجاق سینه ی زیبایش را به لباس خود می زند تا آراسته تر باشد. نما نزدیک است و صداها نامفهوم. دختر (یکتا ناصر) وارد می شود و سمعک مادر را در گوشش می گذارد. صداها واضح می شود و یوسف حاتمی کیا از همین اول سنگش را با ما وا می کند. قرار است که مخاطب "شب طلایی"، تا انتها همراه مادر باشد، از دریچه چشم و گوش او.
هما گویا - زندگی حرفه ای جیک جیلنهال بی شباهت به دوران بازیگری لئونارد دی کاپریو نیست . او هم صبورانه ایستاده تا به حقش به عنوان یک بازیگر شش دانگ برسد و مسلما بازی فوق العاده او در فیلم "گناهکار" زمان مناسبی برای این اتفاق است.
عادل متکلمی آذر / سی و یک نما – در درام ژاپنی «ماشین مرا بران» (Drive My Car) به کارگردانی ریوسوکی هاماگوچی، شخصیتی که دوست داشتنی و قابل اعتماد نیست، مستقیماً به دوربین نگاه میکند. او در صندلی عقب ماشینی کم نور نشسته و چشمان پر از احساسش می درخشد، و با کسی صحبت می کند که تماشاگر به او بسیار اهمیت می دهد. اما دوربین این مرد را در مرکز نگه داشته و تماشاگر را مجبور می کند به او خیره شده و صدای او را بشنود. هنگامی که شخصیت ها پرده چهارم حواس را می شکنند، اثر می تواند کمیک، انحرافی یا توطئه آمیز به نظر برسد. با این حال، این سکانس ما را به یک شوک همدلانه دعوت می کند، و اینچنین است که تماشاگر، حسی که پرده نازک حایل بین ما و دیگران را بر می اندازد و انسانیت شخصیت ها را بر ملا می کند را احساس میکند.
هما گویا - پیشنهاد می کنم فیلم "کودا" را حتما ببینید. یک تراپی کامل است در دورانی که بدبین و ناامیدیم از انسانیت. پیشنهادم حتی سر سوزن به دلیل ارتباطم و حرفه ام یا حتی علاقه ام به سینما مربوط نمی شود. کودا می توانست یک کتاب خوب باشد برای معرفی به شما و یا یک مکان زیبا برای اینکه نفس عمیقی بکشید.
سی و یک نما - در زمانه ای که تعهد نسبت به والدین و خانواده ای متعارف هم برای فرزندان چندان ضروری به نظر نمی رسد، دیدن فیلمی با محوریت دختری هفده ساله و تنها عضو شنوا از خانواده ی ناشنوایش که وقتی با موقعیت مناسب برای آینده ای رویایی قرار میگیرد، دچار تردید در انتخاب می شود، اتفاق خوبی است تا در یک فیلم با انسانیت و تعهد و عاطفه آشنا شویم و فضایی متفاوت از عمده ی فیلم های مملو از خشونت و بی بهره از لطافت را حس کنیم و لذت ببریم . فیلم "کودا"چنین فیلمی است.
هما گویا / سی و یک نما - کاظم می خواهد "آتابای" باشد اما این خواسته نه در تهران و نه در دانشکده معماری برای او ممکن نبود و آنچه کوچ از روستایش به زندگی او بخشیده، فقط دور شدن از خودش بوده و خشم و در نهایت یک شکست عشقی و بس.
مسعود کمایی - "شک" نمایش نامه ای است نوشته ی "جان پاتریک شَنلی" درباره ی اتهام کودک آزاری در محیط مقدسِ کلیسا. همین ایده نشانه ی هوشیاری نویسنده در انتخابِ موضوعی حساس و چالش برانگیز است.
الهام چنانی - نمايش نامه ی "چه كسي از ويرجينيا وولف مي ترسد؟" يكي از آثار مطرحِ ادوارد فرانکلین آلبي، درام نويسِ شهیر آمريكایی است که با تاثیر از تئاتر ابزورد به نقد روابط انسانی در جامعه ی خودش می پرداخت.
هما گویا / سی و یک نما – فضای سرد و یخزده، ماشینی که باید مثل زندگی شان هول دهند تا روشن شود، رنگ ها و... همه چیز سرد و بی روح است، حتی تلنگر رسیدن به یک زندگی بهتر با پرورش "قارچ". نه بذری که به نهالی برسد، بلکه قارچ.
بوتاکس فیلمی است با قصه ای جنایی که نه ترسناک است و نه مهیج. همه چیز در کمال خونسردی، اما کنجکاوی برانگیز با پایان بندی درست و قابل تامل.