هما گویا / سی و یک نما_فیلم با سکانس آغازینش ما را شوکه می کند. تعقیب و گریز یک پلیس مواد مخدر(هومن کیایی) و یک فروشنده خرده پای مواد که، موادفروش در حال فرار، داخل گودالی که مشغول خاکبرداری هستتد می افتد و لودر بدون آنکه سقوط او را دیده باشد، چاله را با خاک پر و بعد هم غلطک زمین را صاف می کند و مرد در زیر خاک زنده به گور می شود و هیچکس از سرنوشت او با خبر نیست حتی پلیسی که در تعقیب اواست.
هما گویا/ سی و یک نما – تیتراژ طولانی«روما»، اولین موردی است که توجه مخاطب را به ساخته ی جدید "آلفونسو کوارون" جلب می کند. نمای نزدیک از موزاییک های نا همگون و صدای ریختن آب و سوق دادن آب های کف آلود و کثیفی که یک جا جمع می شوند. انگار کسی دارد راهرویی را می شوید و کثیفی ها را با آب یک سطل به طرف پاشویه هدایت می کند.شاید توقع داشته باشیم این صحنه، دو یا سه یا چهار بار تکرار شود، اما بارها و بارها ادامه دارد، از یک زاویه وبا یک اندازه و تا پایان تیتراژ، چرا که کارگردان می خواهد تا حس همذات پنداری مخاطب با شخصیت اول داستانش را از همین ابتدا شروع کند وما هم به اندازه ی "کلوئه" از کار خسته شویم و یا به عبارت دیگر خستگی او را از کارهای روزانه اش حس کنیم.
هما گویا / سی و یک نما- سال 1386 بود که با سریال «راه بی پایان» همایون اسعدیان مشتری شب های شبکه سه ی تلویزیون شده بودیم. سریالی که بیش از 90% بیننده داشت و در کنار ستاره های شناخته شده مارا با بازیگران جوانی آشنا کرد که به واسطه ی همین سریال مشهور و محبوب شدند. بازیگران جوانی چون "هومن سیدی" ، "آزاده صمدی" و "بیتا سحرخیز" که در کنار آتیلا پسیانی ، فرهاد اصلانی ، مهرداد ضیائی، محبوبه بیات و البته "مهران رجبی" که خوش درخشیدند و اسعدیان این فرصت را به آنها داد تا به عنوان بازیگران اصلی در مجموعه ای جوانگرا هنرنمایی کنند.
هما گویا/ سی و یک نما – مرد در نمایی دور وارد یکی از اتاق های هتل می شود و ساک قرمز رنگ را در زیر کف پوش اتاق جاسازی می کند. معلوم است که منتظر کسی است. چهره اش را از نزدیک نمی بینیم. مرد دیگری از راه می رسد (چهره ی این مرد هم واضح نیست) و بی درنگ از پشت سر با گلوله ای او را از پا درمی آورد. زمان ده سال جلو می رود و دوباره همان هتل مرزی بین دو ایالت آمریکا یعنی کالیفرنیا و نوادا، که رونق چندانی ندارد. هتلی به نام «ال رویال».
هما گویا / سی و یک نما – بیشترین ضربه ای که این روزها ژانر کمدی در سینمای ایران( با وجود گیشه پر برکت اما محتوای بی کیفیت ) از آن متضرر می شود، جدی نگرفتن کمدی است، در حالی که یکی از سخت ترین ژانرهای سینمایی همین است که بتوان قصه ای ساده رابا ضرب آهنگی درست در« کلام و موقعیت»، طوری به چالش کشید که بدون دلزدگی مخاطب را جذب خود کند و به ورطه ی لودگی سوق داده نشود.
«قانون مورفی» به کارگردانی رامبد جوان بعد ازساخت فیلم « خوب، بد، جلف» پیمان قاسم خانی و«نهنگ عنبر2» سامان مقدماولین فیلمی است که در چند سال اخیربه این نکته توجه داشته، با این تفاوت که ساخته های پیمان قاسمخانی و سامان مقدم از یک فیلمنامه بسیار خوب برخوردار بودند اما قانون مورفی به سختی گلیمش را از این فیلمنامه متزلزل بیرون کشیده است، اما با کارگردانی رامبد جوان از این نقطه ضعف جان سالم به در برده.
اصل قانون مورفی بی آنکه مطرح و با نام «ادوارد مورفی» ثبت شود، در حقیقت قانون نانوشته ای برای هر اثر کمدی است که از آن وام می گیرد، قانونی که اوج آن را در کمدی های کلاسیک شاهد بوده ایم .
فیلم با تیتراژی انیمیشن و جذاب (بر خلاف پوستر و تیزرهایش که انتظارها را از این فیلم کم کرده بود و به نظر می رسید قرار است به دیدن یک بازی کامپیوتری بنشینیم)شروع می شود و در همان سکانس های ابتدای ما را با خود همراه می کند. سکانس هایی بسیار خوب و در حد استانداردهای روز دنیا ، که توقع مان را از فیلم بالا می برد اما تا انتها، دیگر به وجد نیم ساعت اول فیلم بر نمی گردیم. در قانون مورفی ما شاهد بازی های خوب و گاه بسیار خوب از بازیگرانی هستیم که شش دانگ در اختیار فیلم و کارگردان هستند یعنی دقیقا برخلاف اتفاقی که در فیلم قبلی رامبد جوان « نگار»، نقطه ضعف به نظر می رسید و بعضی از بازیگران ساز خودشان را میزدند.
"هادی کاظمی " یکی از بهترین های قانون مورفی است، آنقدر که افسوس می خوریم، چرا قصه ی بیشتری برای او نوشته نشده است و" سروش صحت" در یک تک سکانس به خوبی می درخشد و معلوم است که « امیر جدیدی» به عنوان نقش اول فیلم، برای ایفای شخصیت کمدی خود، بسیارجدی است.آنقدر جدی که هر بار یادآوری می کند که گرسنه است، دل مخاطب به درد می آید و تصمیم می گیرد بی توهم، از بوفه ی سینما یک ساندویج زبان با مغز همراه یک پرس سیب زمینی سرخ کرده مهمانش کند.(اشاره ای به دیالوگی از فیلم).
نکته ای هم که باید به آن اشاره شود تدوین، ریتم و قاب است که در دو ژانر کاملا متضاد کمدی و وحشت، تاثیری مضاعف دارد و می تواند یک اثر را در جایگاهش، بالا و پایین کند که در این مورد قانون مورفی موفق بوده است و اصولا از نظر فنی به هیچ عنوان کم نمی آورد.
"امیر جعفری" همان امیر جعفری است که در شخصیت های کمدی از او سراغ داریم و از بازیش لذت می بریم، نه بیشتر و نه کمتر. با این تفاوت که نویسنده به او مجال نداده تا بهتر ازاین توانایی هایش را ابراز کند. کما اینکه در طول کار حسی از مردی که فرزندش را به گروگان گرفته اند از او نمی بینیم. انگار که یک شی قیمتی را گم کرده و این می تواند دکوپاژ کارگردان هم باشد و یا سلیقه ی او که دلش نمی خواسته کوچکترین فاصله ای از لحظات نشاط بگیرد.
نگاه به آثار سینمایی مطرح دنیا و رویدادهای اجتماعی و سیاسی در کمدی مدرن دنیا، یکی از رایج ترین بستر سازی در این ژانراست که رامبد جوان هم در قانون مورفی از آن غافل نیست. از دلقکی که به شدت ما را یاد شخصیت معروف فیلم ترسناک " IT " محصول 2016 آمریکا می اندازد تا تعقیب و گریز های دنباله دار "سریع و خشن"و یا گریم رامبد جوان با نگاهی به یکی ازنقش های "جیم کری"
حضور چهره هایی که در خندوانه دیده ایم از نکاتی است که من با سلیقه ی شخصی، به هیچ عنوان دوست نداشتم و ترجیح می دادم که کاملا از فضای "خندوانه" در قانون مورفی دور باشم و به نظرم همان امضای واژگونی بار هندوانه ها در اتوبان کافی و جذاب بود و بعد از آن ضرورتی نداشت و از طرفی، هیچیک، بازیگران قابل قبولی در فیلم نبودند به خصوص "دانیال غفارزاده" که به تجربه ی بیشتری برای بازیگری نیاز دارد.
به هر حال قانون مورفی کمدی بود که صرف نظر از بعضی شوخی ها( که بادیدن "هزار پا،ی کارگردان بزرگی چون "ابوالحسن داوودی" متوجه شدم لازمه کار کمدی این روزهاست و من درک نمی کنم)فیلمی است که از آن لذت بردم و از شاد بودن کودکان و نوجوانانی که با اشتیاق و علاقه نگاه می کردند، لذتم دو چندان شد.
فرخ (امیر جدیدی) پلیس جوانی است که به دلیل بی دست و پایی، مرتب دردسر درست می کند و در زندگی شخصی نیز چندان اقبالی ندارد و همه را به گردن قانون مورفی می اندازد که می گوید" "فردا روز بدتری است."
همسرش (آناهیتا درگاهی) از او جدا شده و به دنبال قسط های عقب افتاده مهریه است، خواهرش می خواهد ازدواج کند اما جهیزیه ندارد و حالا دردسر تازه ای موجب شده تا او را منتظر خدمت کنند. در همین موقع یکی از همکار های قدیمی (امیر جعفری) و پولداری که او هم کارش را مدتی پیش از دست داده، با او تماس میگیرد تا هر چه زودتر به شمال برود. فرخ به امید آنکه بتواند از دوستش کمک مالی بگیرد می پذیرد در حالی که دختر دوستش را یک خلافکارفراری به نام منوچهر(رامبد جوان) و دار و دسته اش گروگان گرفته و....
هما گویا/سی و یک نما- وقتی خوانندهی تیتراژ یک سریال یا فیلم سینمایی میشود "محسن چاووشی"، که آن را "فردین خلعتبری" ساخته باشد؛ خیال مخاطب تا اندازهای راحت میشود که این خواننده، پایان هر کاری را با صدایش نمیپذیرد. وقتی "پانتهآ پناهیها "میشود بازیگر نقش اول سریال بانوی عمارت به حرمت بزرگی و کارکشتگی و نه اینکه داستان حول محور او بچرخد، مخاطب میداند که بانوی عمارت شایستگی دیدن دارد.
هما گویا/سی و یک نما- این دو سه روز هر وقت خواستیم برای تولدش مطلبی بنویسیم و یا نقل قولی کنیم ، تصویری از یک اتفاق ذهنمان را درگیر می کرد. دو سال پیش بود و کانون پرورش فکری و جشن خانه سینما. چه نحیف شده بود اما با غرور آمده بود چرا که می دانست قرار است کلیپی به بهانه تجلیل بزرگان و تاثیرگزاران سینما پخش شود. کلیپ پخش شد. بیش از ده ها بار زنده یاد بازیگر بزرگ سینمای ایران عزت الله انتظامی آمد و رفت اما حتی یک تصویر از او نبود. لب هایش کبود شده بود و می لرزید. روی سن رفت و حرف هایی زد که ای کاش نمیزد و بعد محفل سینمایی ها را ترک کرد. با خودم فکر می کردم به حیاط مجموعه نرسیده، قلبش می ایستد. اما قلبش شکسته بود ولی نایستاد.
بعد از رفتنش، سوپر استار این روزهای سینما روی سن آمد تا باز هم تندیسی برای درخشش در فیلمی دیگر بگیرد. نمی دانم چرا گفت که این آقا اصلا هنرپیشه نیست و فقط بلده در نقش پیرمرد ها گریه کنه.