نمایش موارد بر اساس برچسب: هما گویا

هما گویا(سی و یک نما) – تا دو دهه پیش درایران و حتی در بیشتر کشورهای جهان ارتباط میان ورزشکاران حرفه ای و سلبریتی های هنری در حد یک رفاقت و سلام و علیک بود که کم کم شکل و رنگ دیگری به خود گرفت. بازیکن های تیم های ورزش گروهی به خصوص فوتبال که معمولا از زمین خاکی و گل کوچیک شروع می کنند، افراد معمولی و عمدتا از قشر پایین و یا متوسط جامعه بودند که ارتباط با ستاره های سینما را یک رویا می دانستند که بعد ازمعروف شدن این رویا به حقیقت نزدیک میشد.

منتشرشده در سینمای ایران


هما گویا(سی و یک نما) - بهمن فرمان آرا بیست سال پیش بعد از بیست سال به ایران آمد و فیلمی ساخت به نام" بوی کافور عطر یاس" که انقدر ذوق زده بودیم از بازگشت کارگردان "شازده احتجاب" که دربست فیلمش را پذیرفتیم.


 


اگر حتی جایی از فیلم را نمی فهمیدیم و یا از آن لذت هم نمی بردیم فکر می کردیم که ایراد از ماست که درک درستی از فیلم و فیلمسازی نوین از کارگردانی که دو دهه در ینگه دنیا سینما را رصد می کند نداریم
اما فیلم بعدی "خانه ی روی آب" چیز دیگری بود .قصه ای تازه با چاشنی فانتزی که به واقع قصه گو بود و میشد با آن ارتباط برقرار کرد. ارتباطی که با ساخته های بعدی او ، از آن فاصله گرفتیم و این فاصله همچنان ادامه داشت و با "دلم می خواد "به اوج  رسید.
دغدغه فرمان آرا در تمام فیلم هایش مرگ است.ترس از مرگ و در کنارش ترس از زندگی که این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.همانطور که در دیالوگی از من دلم می خواد به آن اشاره می کند.
دغدغه مرگ برای فیلم های فرمان آرا نیاز به بستری برای پیش بردن قصه هم می خواهد که می تواند معضلات اجتماعی،اقتصادی و سیاسی باشد که قرارست به آن دل ببندیم و دنبالش کنیم و البته وجود کودکانی که انگار ضمیر ناخودآگاه فیلمساز هستند که در گوشه و کنار فیلم هایش خودنمایی می کنند.

 

 

31namafarmanara2.jpg

 


 فیلم در ارشیو مانده اما تازه اکران شده فرمان آرا این بار زندگی و مرگ را به شکل تازه ای تصور می کند و حالا کودک درون او  با یک آهنگ ریتمیک قردار که دخترک کودک کار به بهرام فرزانه نویسنده افسرده و کارآکتر اصلی فیلم می دهد شکل دیگری می گیرد.
قهرمان فیلم اخیر فرمان ارا باز هم یک نویسنده است . کیانیان قهرمان همیشگی فیلم های فرمان آرا  اما این بار با گریمی شبیه انیشتن و بازی قابل قبولی که یقینا در تمام زندگی انقدر به سازی نرقصیده که در این فیلم می رقصد. به گونه ای که گر چه از توان بازیگری  و تلاش او لذت می بریم اما از آن رضایت نداریم و دلمان را به درد می آورد تا جایی که حتما کارآکتر "دکتر" را در فیلم "خانه ای روی آب" برای او ترجیح می دهیم.البته این را می شود به حساب تعصبمان به بازیگری بدانیم که با نقش های فوق العاده ای تحسینش کردیم و در ششمین دهه زندگی اش از او بازی هایی می طلبیم که باز هم به وجدمان بیاورد و نه اینکه قر کمرش را بشماریم حتی اگر لازمه پیشبرد روند فیلم باشد.چیزی که کاملا مشخص است "محمدرضا گلزار" زیر بار آن نرفته و این در مورد او قابل تحسین است.

 

 

55.jpg

 


فرمان آرا در "خانه ای روی آب" کلی کلاف کاموای به هم گوریده دارد،رنگ و وارنگ که پیرزنی به صورت نمادین در حال بافتن آنها است اما از کلاف های سردر گم کم نمیشد و این گوریدگی و امتداد نخ های رنگی مدام با تعلیق قصه بیشتر میشد و پیرزن بافنده هم از آن جا می ماند. اما در فیلم "دلم می خواد" انگار نخ های کاموا و کلاف سر ذر گم زندگی به مقصد رسیده  و رسالتشان را به دست آورده اند و لباس و شال و ژاکت هایی دستباف شده اند با طرح هایی زیبا بر تن تک تک شخصیت ها.
یکی از زیر و یکی از رو....
در حالی که کلاف زندگی در قصه آشفته فیلم هم چنان سر در گم است و با شنیدن آهنگی در ضمیر نا خودآگاه و رقص بابا کرم هم تنیده نمی شود.
فرمان آرا انگار یک حرفی دارد که هنوز نتوانسته در قالب فیلم هایش بزند و به همین دلیل در تمام آن ها  تلنگری به کارهای قبلی میزند.(که این می تواند شگرد او باشد مثل طراحی صحنه و لباسی که می پسندد و مختص اوست).
زندگی و مرگ،تابوت و عزاداری عضو لاینفک تمام این نمادهای شبیه به هم است
و اما فیلم « من دلم می خواد » در چند سطر:
پیام های تلفنی که هر کدام خبر از مرگ یک رفیق می دهد،اجتناب از رفتن به مجالس ختم که انگار انتظاری برای مجلس ختم خود اوست و ...
بهرام فرزانه نویسنده ای که در شصت سالگی دیگر نمی تواند رمان تازه ای بنویسد . او آشفته و افسرده است مثل ظاهرش و مثل خانه ای که آشفتگی و کهنگی از آن می بارد و مثل پرنده در قفس مادام ، زن همسایه که دیگر نمی خواند.
زن های بارور نماد چه چیز هستند؟
زاییدن و زاده شدن...
منشی روانپزشک که حامله است
زن همسایه که حامله است
کارگر خانه که سنی بالاتر از بارداری دارد (با بازی مریم بوبانی) حامله است, عروسش حامله است اما بچه اش تکان نمی خورد و حتی کابوس های شبانه مرد افسرده بیماری (صابر ابر) که حامله است و زایمان می کند که این دیگر اوج کلافگی مخاطب است از قصه های روایت نشده و رها شده فیلم تازه فرمان آرا.

 

 

31namadelammikhad3.png

 


حاملگی انگار بستری است برای اینکه جامعه آبستن حوادثی است که به جز مرگ،نوزادو کودک در فیلم های فرمان آرا حایگاه خاصی دارند که بی رحمانه و تلخ و گزنده است جرا که حتی بچه ها و نوزادان هم بوی مرگ می دهند
وام گرفتن از بازی بازیگران بزرگ در تک سکانسی که گاه تک سکانس-پلان است،و زوم کردن روی یک شخصیت و هدر دادن موقعیت شخصیت هایی که جا دارند تا از آنها بیشتر بهره بگیرند هم در کارهای فرمان آرا تکراری و نخ نما شده است. مثل  کارآکتر پسر بهرام فرزانه؛نیما با بازی محمدرضا گلزار که می توانست تعلیق خاصی به قصه بدهد و فرصت بیشتری برای تجربه نقشی تازه برای این سوپر استار باشد که شاید یکبار دیگر "بوتیک" را به یادمان بیاورد و نقش نیما واقعا این پتانسیل را داشت.
در این میان تنها دلخوشی دیدن فیلم، بازی درخشان و شخصیت پردازی  خوب  و دلچسب مهناز افشار است که به خوبی در نقش یک زن  خیابانی درامده است البته باز هم با نوزادی قلابی در آغوش که مبادا بیرحمانه ترین شکل حضور نوزادان را مثل "بوی کافور عطر یاس" فراموش کنیم. یک زن خیابانی که چادری را گوله کرده و به شکل نوزاد در آغوش کشیده است.انگار اینطوری مشتری های هوسران نیمه شب بیشتر می شوند و طالب تر و مزاحمت نیروی انتظامی کمتر.

 

 

 

31namadelammikhad4.png

 


 و چه نگاه تلخ و بیرحمی است از شهر دود زده ی تهران.
داستان من دلم می خواد با نام قبلی "من دلم می خواد برقصم" قصه نویسنده افسرده ای به نام بهرام فرزانه است که دیگر نمی تواند با ماشین تایپ قدیمی اش داستان تازه ای خلق کند. روزی که با ماشین عتیقه ی کلاسیک (شورولت ایمپالا) دهه شصت میلادی اش در خیابان رانندگی می کند ،دختر کوچکی، پشت چراغ قرمز اصرار دارد در هیاهوی شهر به او سی دی بفروشد ، نویسنده امتناع می کند و دختر سی دی را به او هدیه می دهد و ناپدید می شود.بهرام کنجکاو می شود و سی دی را گوش می دهد که یک آهنگ رقص ریتمیک قردار است. حواس او به آهنگ پرت میشود و با ماشین زیر کامیون میرود ولی وقتی به خود می آید هیچ اثری از تصادف نیست اما صدای موسیقی در گوشش مرتب شنیده می شود و او را به رقص وا می دارد...
در راه خانه با زنی خیابانی آشنا می شود و حالا اتفاق هایی که برایش افتاده به او این انگیزه را می دهد که بعد از مدت ها قصه ای بنویسد در حالی که همه فکر می کنند که او دیوانه شده است..
 در انتها  لازم است به بازی خوب "پیام دهکردی" در نقش روانپزشک هم اشاره کرد که خوشبختانه بخت یارش بوده و کارگردان به او فرصت داده تا دقایقی در فیلم حضور بیشتر و درخشانتری داشته باشد.
البته رضا بهبودی در نقش همسایه ارگانی بهرام فرزانه که کل سکانس های او در آسانسور است (به جز یک پلان)با شخصیتی کاملا اضافه و تکراری در قصه هم مثل همیشه بازی خوبی دارد اما حیف که از قصه فیلم بیرون میزند
به هر حال بهمن فرمان آرا سبک خودش را دارد و لابد کسانی که این سبک را می پسندند (بخصوص قشر اپوزوسیون و روشنفکر سینما) می توانند با آن ارتباط برقرار کنند اما من به خصوص با سکانس آخر فیلم و رقصیدن نوزادان که بسیار هم تروکاژ و اسپشیال افکت بد و پیش پا افتاده ای داشت نتوانستم ارتباط بگیرم و با ذهنی آشفته سالن سینما را ترک کردم و از اینکه فیلم مدتی در صف تایید اکران بود افسوس نخوردم ولی به هر حال سینما یک مدیوم کاملا سلیقه ای است.

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا(سی و یک نما )- یه سکانس در سریال سلطان صاحبقران رو در ذهنم به خاطر می آورم. در حمام فین کاشان. دارن رگش رو می زنند که با اون میمیک همیشگی چهره اش، ابرویی بالا می اندازه و میگه:"مرگ حقه اما نه به دست شما" 

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا(سی و یک نما ) – داش آکل داستان عاشقانه و مثل دیگرقصه های صادق هدایت ، تلخ و گزنده اما خواندنی و ماندگاررا هیچکس نمی تواند بهتر از مسعودکیمیایی در قاب تصویر بکشد و هیچکس نمی تواند چون بهروز وثوقی، داش آکل باشد و هیچکس نمی تواند چون اسفندیار منفردزاده موسیقی آن را بسازد. این واقعیتی است که خوشبختانه محمد عرب نیز در اولین ساخته اش می داند و به درستی در نظر می گیرد.

 

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا(سی و یک نما ) - شوکه شدم یانه نمی دانم. اما این دومین بار بود که دلم به شدت برای بهرام افشار که نمی دانستم نام اصلی او قاسم است به شدت گرفت.ما نسل نوجوان دهه شصت هیچوقت نمی فهمیدیم که گوینده اخبار خوشحال است یا غمگین چرا که از چارچوب های زنده رو به روی مخاطب نشستن و خبر خواندن این بود که مثل مجسمه بی روح و بی احساس باشی

منتشرشده در تلویزیون

هما گویا (سی و یک نما) سومین روز از هفتاد و یکمین دوره فستیوال کن آغاز شده است. در دوران پر التهاب برای ایران زخم خورده از مردی که از سیاست چیزی نمی داند و مصداق آن مثال معروف است که می گوید: "دیوانه ای ، سنگی به چاه می اندازد که هیچ عاقلی نمی تواند بیرون بیاورد" .


ترامپ یک آرتیست است. آرتیستی ناشی که استعدادی در بازی ندارد و به همین دلیل برای دیده شدن شکلک در می آورد.او ثبات شخصیت ندارد و از جانب عربستانی ساپورت می شود که برای وجهه سیاسی خود، این روزها حقوق شهروندی به مردم و بخصوص زن ها می دهد که در تاریخ کشورش بی سابقه بوده است.

اما ما چه می کنیم؟ در حساس ترین زمان بعد از دوره چنگ تحمیلی. حالا هر اتفاق کوچکی پس از خروج آمریکا از برجام می تواند برای این بدمن صحنه سیاسی دنیا دست آویزی شود تا از عمل خلاف تعهدات بشری و جهانی اش دفاع کند.

سال ها پیش از این مقاله ای در روزنامه مردم سالاری نوشته بودم با تیتر "سینما یک فیلم بلند سیاسی است" و تاریخچه ای از اتفاق های حتی کوچک سینمایی که تاثیر بزرگی در نگاه سیاسی جهان داشته است وحالا نمونه دیگری از آن را می بینیم. امسال در فستیوال کن2018 نیز چنین است.

شاید چندان تصادفی هم نباشد که امضای تاریخی ترامپ و خروج او از برجام دقیقا تایمی موازی با نمایش فیلم اصغر فرهادی به عنوان افتتاحیه معتبر ترین جشنواره جهانی داشت. کاملا موازی بی کسری از ثانیه.

این روزها ، در دو هفته پیش رو ترامپ و دولتش نیاز دارند تا به اروپا با هر اتفاق کوچکی ثابت کنند که ایران کشور همراهی نیست و یقینا عدم حضور جعفر پناهی در کن می تواند روی اذهان عمومی دنیا تاثیر بگذارد . اتفاقی که پیش از این فقط در مورد کشورهای بلوک شرق در قرن بیستم میلادی افتاده است.

اما برعکس ، حضور جعفر پناهی در هنگام اکران و رقابت فیلم تازه اش "سه رخ" نقطه مقابل این تبلیغ منفی قرار خواهد گرفت.نشان می دهد که ما یک کشور مستبد نیستیم و هیچ قانونی نداریم که تبصره نداشته باشد.ما از جعفر پناهی ، بوریس باسترناک نمی سازیم و سه رخ را در اشل کوچک تر کنار دکتر ژیواگو در تاریخ سیاسی سینما نمی گذاریم.

امسال ایران تریبون مهمی در شهر کوچک جنوب فرانسه دارد با چند نماینده که هر کدام می توانند صدای ایران باشند. مسلم اینکه از اصغرفرهادی باهوش توقع داشتیم تا در نشست خبری فیلم "همه می دانند" دفاع جانانه ای از کشورش داشته باشد. انتظار داشتیم فقط به این نپردازد که تحریم ها روی مردم ایران تاثیر می گذارد ، انتظار داشتیم تا قدرتمندانه تر از شرافت ایرانی اش دفاع کند و از حقانیت کشورش حتی اگر نقدهایی بر سیاست های آن داشته باشد که همه داریم.

همگی دیروز و زمان آتش زدن پرچم آمریکا در خانه مردم خجالت کشیدیم و چشمانمان را بستیم تا این خودزنی را نبینیم اما اصغر فرهادی یک برند بین المللی است که هنوز هم تابع کشورش هست و نقش یک مهاجر تغییر ملیت داده را بازی نمی کند و هنوز منتظریم که پرچمدار دفاع از مملکت خود در این فرصت چند روزه باشد.

شمارش معکوس برای اکران فیلم "سه رخ" شروع شده. هنوز هم امیدواریم که جعفر پناهی را در اکران فیلمش ببینیم.گر چه شنیده شده که "بهناز جعفری" بازیگر این فیلم به نمایندگی از او در فستیوال حاضر خواهد شد اما نباید جمله ی رییس فستیوال کن در نامه اش به روحانی و تقاضای او برای حضور جعفر پناهی را فراموش کنیم که می گوید : " این اتفاق موجب نزدیکی و اعتماد بیشتر کشورهای اروپایی به ایران می شود".

ما این روزها نیاز داریم به جلب اعتماد. ما بی نیاز نیستیم. دنیا یک دهکده جهانی است و ما نمی خواهیم در این دهکده منزوی بمانیم. می خواهیم در این دهکده زندگی کنیم و به ایرانی بودن خودمان ببالیم.

شاید هنوز دیر نشده. میدانیم که این اتفاق از دست دولت خارج است. این را ما می دانیم اما رئیس و مدیر فستیوال کن نمی دانست وگرنه به جای رییس جمهور برای رییس مجلس یا رییس قوه قضاییه نامه اش را ارسال می کرد، اما هنوز هم دیر نشده.

شاید هواپیمایی در فرانسه به زمین بنشیند . جعفر پناهی از روی پله های خروجی هواپیما برای تمام کسانی که آرزو می کردند تا او در این جا حاضر نشود دست تکان دهد.

منتشرشده در سینمای ایران

 سی و یک نما - مستند «باج» به کارگردانی و نویسندگی محمد پایدار مدتی پیش با محوریت بررسی لایحه افزایش تعداد مناطق آزاد در شرایط فعلی و دوراهی محرومیت و واردات، اواخر سال گذشته تولید شد.

 

 به گزارش روابط عمومی این مستند، باج که محصولی از موسسه سفیرفیلم است، به صورت عینی به واکاوی عواقب اضافه شدن مناطق آزاد بدون وجود زیر ساخت های لازم در صورت تصويب لايحه آن می پردازد.

مراسم رونمایی از «باج» به تهیه کنندگی علیرضا خاکدامن با حضور برخی از چهره های فرهنگی، سياسى و ...، 17 اردیبهشت ماه از ساعت 14 تا 15:30 در آمفی تئاتر دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار می شود.
گفتنی است این مستند بعد از دانشگاه تهران به زودی در مراکز مختلف فرهنگی به نمایش در می آید.
 
 
 
 
 
 

 

 
منتشرشده در گوناگون

هما گویا(سی و یک نما) – فکر کنم من اونو کشتم!! باور نمی کنید؟چند روز پیش بود که درمورد ادمین سایت با خانمی برای همکاری صحبت می کردم.ایشان یکی از شرایطی که داشتند این بود که روزهای تعطیل کار نمی کند واگر لازم باشد به مدیریت سایت تایم می دهد تا فلان خبر را در فلان ساعت ازروز تعطیل روی خروجی بگذارد.

 


من توضیح دادم که بله در روزهای تعطیل که خوشبختانه یک سوم تقویم را قرمز می کند قاعدتا خبرهای معمولی و مطالب تولیدی و تحلیلی کار نمی کنیم اما همیشه در یک رسانه  آنلاین در روزهای تعطیل هم به نوعی استندبای هستیم که استثناست.اگر اتفاق خاصی بیقتد برای مثال اگر خدایی نکرده هنرمندی روز جمعه از دنیا رفت که امکانش نیست پنجشنبه این خبربد رو به حافظه مدیریت سایت بسپاریم. خندیدم و گفتم که از پیش خدا که نیامدیم. و امروز در اولین جمعه بعد از کلام سیاهم یکی از سرمایه های هنری کشور، ناباورانه درگذشت. ناصر چشم آذر نسل جدیدی از موسیقی قبل از انقلاب که بعد از انقلاب هم در کنارمان ماند و تا آخرین روز حیاتش ساخت و نواخت و برای خود برنامه های زیادی داشت. "فکر کنم ، من اونو کشتم!!"

و...ناصر چشم‌آذر موزیسین،‌ آهنگساز،نوازنده و تنظیم‌کننده ایرانی امروز صبح (جمعه ۱۴ اردبیهشت) در اثر سکته قلبی در بیمارستان باهنر تهران درگذشت.

وی که یکی از پیشروان موسیقی الکترونیک در ایران بود ۱۰ دیماه ۱۳۲۹ در اردبیل زاده شد. آموزش‌های ابتدایی موسیقی را نزد پدر خود اسماعیل چشم‌آذر فراگرفت و نوازندگی را در خردسالی با ساز آکاردئون شروع کرد.

ناصر چشم‌آذر در جوانی به آمریکا رفت  تا در دوره موسیقی جاز را بگذراند و در سال۱۳۶۳ به ایران بازگشت.  در همان‌ سال با ساخت موسیقی متن فیلم تاراج به کارگردانی ایرج قادری پا به عرصه ساخت موسیقی فیلم گذارد.

ساخت موسیقی برای فیلم تا سال‌ها بعد ادامه یافت و  با فیلم های ماندگار کارگردانان بزرگ ایرانی از جمله هامون و اجاره نشین ها ی داریوش مهرجویی، آتش بس تهمینه میلانی، قصه های مجید و خواهران قریب  کیومرث پور احمد همکاری کرد و برای بیش از ۲۰ فیلم، موسیقی متن ساخت، مثل  فیلم های سیروس الوند ، پوران درخشنده ، مرحوم رسول ملاقلی پور و... 

او دو بار هم برنده سیمرغ بلورین بهترین آهنگسازی فیلم از جشنواره فیلم فجر ‌شد.

برادر بزرگتر وی، منوچهر چشم‌آذر نیز بزرگان موسیفی پاپ است و سازنده و تنظیم‌کننده بسیاری از آثار برتر موسیقی پاپ ایران در چند دهه اخیر است. اما ناصر چشم‌آذر نیز چند تک آهنگ را برای خوانندگان معروف پاپ ایران نظیر ابی و گوگوش  ساخته و تنظیم کرده است.یکی از بهترین آنها موسیقی "هجرت" گوگوش است.

موسیقی ماندگار آلبوم "باران عشق" را هم همیشه در گوشه و کنار خاطراتمان می شنویم و با آن عشق می کنیم.

سی و یک نما این مصیبت را به همه ما تسلیت می گوید.

روحت شاد. راحت آکاردئونت را روی دوشت بنداز که دیگر سازها سانسور نمی شود.

مراسم تشییع وی روز یکشنبه شانزدهم اردیبهشت از تالار وحدت برگزار می شود.

منتشرشده در گوناگون

هما گویا(سی و یک نما )  عصبانی نیستم قصه ی "نوید " جوان کورد شهرستانی، دانشجوی موفق یکی از معتبرترین دانشگاه های پایتخت (دانشگاه تهران)، است که عاشق همکلاسی اش "ستاره" می شود. نوید هم مثل بیشتر دانشجوهای هم سن و سالش برای خود دغدغه ها و باورهای سیاسی دارد.

 


باورهایی که در یک کنفرانس در حضور استاد و هم شاگردی هایش مطرح می کند و در آن از دکتر شریعتی، دکتر مصدق  کد می آورد. او دنبال جنجال نیست اما وقتی ستاره از جایش بلند می شود و اعتراض می کند که چرا از دیگران "فکت" می آوری و نگاه خودت را بیان نمی کنی، انگار برای اولین بار ستاره را می بیند و در همان لحظه عاشق او می شود. بازی نوید محمدزاده در این سکانس و در دقایق اول فیلم به اندازه ای فوق العاده است که حتی نمی شود گفت که او از میمیک چهره و زبان بدنش بهره گرفته و انگار یک مثنوی کلام عاشقانه در نگاه و چهره او مخاطب را به تحسین وامیدارد. مخاطبی که از همین لحظه می فهمد که نوید برای این عشق بهای سنگینی می پردازد.

او در دانشگاه برای به دست اوردن ستاره، یک دانشجوی ستاره دار اخراجی می شود، اما ستاره مشکلی ندارد و در دانشگاه می ماند. شاید اینجا باید از ستاره می پرسیدیم که "فکت" او چیست که تا این اندازه باورهایش متزلزل است.

عصبانی نیستم بعد از چهار سال با سانسور به نمایش درآمد و بیم آن می رفت که شاید مثل بیشتر فیلم های دیر اکران شده، تاریخ مصرفش گذشته باشد و سانسور رمق آن را بگیرد که چنین نیست.اگر به گفته نوید "هشت " سال از عمر او تلف شده اما "چهار سال" جنجال و کشمکش این فیلم عاقبت به هدر نرفت.

 

 

به نظر من بخشی از سانسور فیلم نه تنها به آن صدمه نزده، بلکه عصبانی نیستم را به یک فیلم عاشقانه و جذاب نزدیک کرده که به موقع اعتراض های خود را به معضلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیز عیان کرده اما بدون سیاه نمایی و شعارها و اتفاق های گلدرشت دور از ذهن.

 

 

.jpg

 

 

پایان باز فیلم به مراتب از سرنوشت و سکانس های پایانی که درمیشیان برای فیلم به تصویر کشیده بود، منطقی تر و دیدنی تر است و حذف سکانس های مربوط به فروش کلیه و مردی که اصرار دارد، کلیه دومش را هم بفروشد و دیالیز شود و خودزنی این مرد فلک زده چهره بی رحمانه فیلم را حتی اگر توجیهش از طرف درمیشیان یک تلنگر سخت به مخاطب باشد هم در سلیقه من نیست.

نوید در این شهر بزرگ بی در و پیکر گم شده است و کنترل حرکاتش را ندارد. دکتر روانپزشکی که چهره اش را نمی بینیم اما به راحتی می توانیم از صدا و لحن کلامش، چهره او را تجسم کنیم (از نقاط قوت فیلم) به نوید می گوید که برای کنترل خود در هنگام عصبانی شدن با خود تکرار کند: "عصبانی نیستم". تصویری که به نظر می رسد اگر میشد صدای درون هر کس را شنید، لابد زمزمه "عصبانی نیستم" تمام شهر را پر می کرد. شهری پر از جوان های عصبانی که چند کارآکتر از آنها را در فیلم می بینیم.

بیست و هفت سال پیش در فیلم "عروس" بهروز افخمی هم همین زمزمه را می شنیدیم و تاریخ مصرف فیلم عصبانی نیستم نگذشته چرا که هنوز هم صداها همان صداست.

جوان فیلم عروس حاضر شد از وجدانش بگذرد، باورهایش را زیر پا بگذارد و شرایط پدر دختر مورد علاقه اش را فراهم کند و بعد به نوعی پوچی برسد و طغیان کند اما نوید نمی تواند از چارچوب هایش بگذرد، از باورهایش و از غیرتش. چیزی که در فیلم به آن اشاره می کند: "من کوردم".

 

 

.jpg

 

 

 

چقدر خوب که در این فیلم درمیشیان از اسم  او، از اصالت  بومی، سرزمین آبا و اجدادی و زبان مادری خود نوید محمدزاده  وام گرفته تا این نوید همیشه برایمان باورپذیر باشد.

نوید محمدزاده بازیگر فوق العاده ای است اما یقینا تا این لحظه در کارنامه بازیگری اش درخششی چون حضور در « عصبانی نیستم» نداشته و مسلم اینکه این فیلم بیشتر از هر چیز مدیون بازی خوب اوبعد از آن  تدوین فوق العاده هایده صفی یاری است و اگر این دو پارامتر از فیلم رضا درمیشیان حذف میشد، نمره متوسط هم با اغماض به آن می دادیم.

البته بی انصافی است اگر در کنار بازی محمدزاده به درخشش رضا بهبودی در نقش پدر ستاره و بازیگر نقش هم اتاقی جنوبی نوید اشاره نکنیم.

در پایان دلیل انتخاب تیتر این یادداشت را هم توضیح بدهم که در چند قاب پوسترمعروفی در خانه نوید می بینیم از جان لنون که روی آن نوشته شده:War Is Over

که هر بار انگار این جمله مثل پتک بر پیکر روایت فیلم فرود می آید تا جایی که در انتها دنبال یک پوستر در ذهنمان می گردیم که رویش نوشته شده باشد: Game Is Over

منتشرشده در سینمای ایران

 

هما گویا(سی و یک نما) –  فیلم «هت تریک» از فیلم های حاضر در « سی و ششمین جشنواره بین المللی فیلم فجر» بود که به چند دلیل تماشاچی مشتاق دیدن آن است. اول: عدم حضورش در بخش سودای سیمرغ جشنواره ملی فجر، دوم :اسم فیلم که جذاب و کنجکاو کننده است (گرچه در این فیلم سه گل به رئال مادرید زدند اما هت تریک محسوب نمی شد همانطور که ماجرای زندگی این چهار شخصیت اصلی هم هیچ هت تریکی نداشت و بیشتر گل به خودی بود) و سوم: انتخاب هوشمندانه بازیگرانی که خوب بازی می کنند.

منتشرشده در سینمای ایران
صفحه15 از35