نمایش موارد بر اساس برچسب: هما گویا

هما گویا / سی و یک نما - سریال "افرا" که در شبهای اخیر از شبکه یک تلویزیون پخش می شود، به رغم آنکه هنوز داستان اصلی آن شکل نگرفته اما توانسته تا نگاه مخاطب مایوس از رسانه ی ملی را به خود جلب کند.

منتشرشده در تلویزیون

هما گویا / سی و یک نما - به نظر میرسد، موردی که وجه تمایز بین فیلم و سریال در روایت محسوب می شود، ریتم است. یک فیلم در روزگار نو می تواند در دکوپاژ، ریتم و حتی نوع میزانسن نگاهی از سازنده اثر باشد که حتی در سناریو دست ببرد. دیگر معنای خاصی به عنوان سه بخشی که قرار است اوج و فرود فیلم های کلاسیک را بسازد وجود ندارد و پایان های باز، گاه محکم و به جا و گاه بی معنا نیز به این نوع نگاه و سلیقه اضافه شده که پرداختن به آن مبحث دیگری است.

منتشرشده در تلویزیون

سی و یک نما - در زندگی بعضی نگاه ها در قاب، ماندگار میشوند.

منتشرشده در گوناگون

هما گویا | سی و یک نما - اوایل دهه‌ی پنجاه بود و همه‌ی خانه‌ها تلویزیون نداشت. این کالای لوکس داشت سری توی سرها باز می‌کرد اما بعضی‌ها یا ضرورت و توان خریدنش را نداشتند و بعصی‌های دیگر (به خصوص در شهرستان‌ها) داشتن این جعبه جادویی را معصیت می‌دانستند و برخی دیگر حرام و ضد دین و شریعت.

 در همان سال‌ها بود که یک نویسنده، کارگردان و بازیگر شخصیتی خلق کرد که نه ریخت و قیافه‌ ای داشت و نه کار و کاسبی درست و درمانی اما عاشق دختر کوچک یک خانواده با هفت دختر دم بخت شده بود. دخترهایی که باید به ترتیب سن به خانه‌ی بخت می‌رفتند تا (مرادبرقی) در سریال خانه به دوش به محبوبه خانوم برسد.

این سریال شد محبوب همه تا جایی که پزی می‌دادند خانه‌های آنتن دار و دوشنبه شب‌ها چایی می‌گذاشتند و همسایه‌ها و فامیل نزدیک دور هم جمع می‌شدند و خانه به دوش می‌دیدند.

بعضی‌ها هم یواشکی می‌رفتند خانه همسایه که آقای خانه نفهمد. یک بار یکی از خبرهای جالب صفحه‌ی حوادث مجله جوانان این بود که دزدی یکی از همین دوشنبه‌ها، زاغ سیاه مرادبرقی را چوب زد و خانه‌ای را خالی کرد و یه یادداشت هم به جا گذاشت: " ما به مرادمان رسیدیم، ایشالا تو هم به محبوبه برسی".

هر چه بود دوشنبه شب‌ها خیابان‌ها خلوت خلوت م‌یشد و بعضی از خانه‌ها هم خلوت.

منتشرشده در تلویزیون

هماگویا | سی و یک نما - شانزده سالی از آن زمان می گذرد. روزنامه ی شرق توقیف شده بود و ما کوچ کرده بودیم به روزنامه اعتماد و من با وجود اینکه می دانستم گفتگو با مرضیه برومند نکته سنج بسیار دشوار است اما از او دعوت به هم کلامی کردم و بعد از مدتی پدیرفت و چه ساعات خوشی بود گپ زدن با او در خانه اش.

منتشرشده در سینمای ایران

هما گویا / سی و یک نما - پرداختن به سوژه ی ملتهبی چون تجاوز و تعارض جنسی در سینمای بعد از انقلاب بستر مناسبی برای پرداختن نداشت و تنها در سال های اخیر برخی فیلمسازان توانسته اند در لفافه گریزی به آن بزنند که در بیشتر اوقات هم برای اکران با مشکلاتی رو به رو شده و کم کم با احتیاط از کنارش گذشته اند. (فیلم هایی چون "عصر جمعه" مونا زندی)

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - فیلم درام - جنایی «تعقیب کننده آفتاب» (Sunchaser) به کارگردانی مایکل چیمینو محصول سال ۱۹۹۶ است که با نقدهای منفی از سوی منتقدین رو به رو شد و در زمان اکران خود شکست خورده است. اما حالا و پس از گذشت ۲۵ سال گفته می شود این نقدها چه در مورد این فیلم و چه فیلم دیگر چیمینو یعنی "دروازه بهشت" (۱۹۸۰) منصفانه نبوده و ریشه ای نژادپرستانه داشته است.

منتشرشده در سینمای جهان

هما گویا / سی و یک نما – پروانه (طناز طباطبایی)، پریشان از کوچه و خیابان می گذرد، از لا به لای ماشین ها عبور می کند و هراسان به مردم و گوشی های موبایلشان می نگرد. انگار همه دارند یک فیلم را می بینند و به اشتراک می گذارند. او از آدم ها می ترسد و از گوشی هایشان بیشتر.

منتشرشده در سینمای ایران

می خوام برم دماوند / خوش اومده میناوند

مهرداد میناوند یکی از ۲۲ بازیکن تکرار نشدنی تیم ملی "آن سال ها" امشب درگذشت. میناوندی که زندگی پر فراز و نشیبی داشت و سرنوشت با او هم، کم بازی نکرده بود. میناوند دوست داشتنی که هنوز هم بلد بود برای زندگی "کری" بخواند. هنوز کودک درونش می توانست رفقا را به نشاط بیاورد و هنوز و همین امشب "در سر شوری داشت" اما... 

خاطره ها آزارم می دهد. اتوبوسی که بچه های تیم ملی را به ورزشگاه می آورد و میناوندی که آواز می خواند. بچه هایی که دست می زدند بی تکلف.

و ...طرفدارهایی می خواندند: " می خوایم بریم دماوند/ خوش اومده میناوند

مهرداد جان! تو حتی فوتبال دستی هم خوب بازی می کردی، یادمه. تو مبارزه را بلد بودی. دویدن را، اما این لعنتی حریف نامردی بود 

دویدن بس است که دیگر رسیدی

آرام بخواب رفیق

هما گویا / سی و یک نما

منتشرشده در گوناگون

هما گویا /سی و یک نما – هومن سیدی به یقین یک نابغه است. البته بیشتر در کارگردانی تا فیلمنامه نویسی. با دیدن قسمت چهارم از سریال قورباغه با خودم فکر می‌کردم که ما هم در سینمای ایران نیاز به تارانتینو یا اسکورسیزی در اشل کوچکتر داریم و شاید هومن سیدی همانی باشد که دنبالش بودیم. اما کم کم حسم این بود که سیدی شوخی شوخی به قورباغه‌ها سنگ می‌زند و قورباغه‌ها جدی جدی می‌میرند.

منتشرشده در سینمای ایران
صفحه7 از35