هما گویا (سی و یک نما)- غروب جمعه و نیمه ی اولین ماه پائیز هر کدام به تنهائی هم می توانند بهانه ای باشند تا دلتنگ شویم، اما من در چنین زمانی مهمان جوانانی بودم که می خواهند دستمان را دوباره در دست یار مهربان بگذارند. حیران شدم از این همه انگیزه و دانشی که داشتند و من چیزها یاد گرفتم در همان دو ساعت که به دقیقه ای سپری شد. من که خود این روزها با کتاب بیگانه شده ام. می خواستم بنویسم که کتابخانه نارنجی چیست، بانیانش که هستند و چه هدفی دارند. می خواستم بنویسم در این دو ساعت چه گفتیم و چه شنیدیم اما شاید اینطور گویاتر باشد. آشنائی با کتابخانه نارنجی و بعضی از کتاب هائی که دیشب با هم مرور کردیم در غروبی که تک تک شما را کم داشت.
هما گويا- ابراهيم خان حاتميکيا! در دهمين جشن انجمن منتقدين و نويسندگان سينماي ايران ديدمت که روي صحنه آمدي تا از تو براي کارگرداني فيلم «باديگارد» تقدير شود. کت و شلوار پوشيده بودي بر عکس هميشه و گر چه معلوم بود که به اين نوع لباس رسمي پوشيدن چندان عادت نداري اما همين کت وشلوار هم نشان ميداد که آمدهاي تا بگوئي جدا نيستي از عدهاي سينماگر و مردم واز طرفي به عدهاي ديگر تعلق يا تعلق خاطر خاصي نداري. سوز داشتي و نه دود.
هما گویا (سی و یک نما) – آخرین روزهای شهریور سال 91 بود، درست مثل این روزها. روزهائی که ابوالفضل پورعرب با همه قهر کرده بود حتی با خودش. با بیماری دست و پنجه نرم می کرد و شاید در خوش بینانه ترین حالت هم فکر نمی کردیم چندان مقاومت کند، او که گفته می شد به دلیل اعتیاد به بیماری ایدز مبتلا شده و البته سرطان هم دارد. با او کوتاه صحبت کردم و گفت یک روز حرف خواهم زد. گفت که شاید رو به روی مردم بنشینم و ناگفته هایم را بگویم. من که فکر می کردم فرصت زیادی ندارد، پرسیدم: کی؟ گفت: بعد. پرسیدم بعد یعنی کی؟ گفت: بعد یعنی بعد. و انگار حالا همان بعدی است که قولش را داده بود و رو به روی فریدون جیرانی با مردم حرف زد که این یکی دو روز بازخورد های حرف هایش را می بینیم. بی مناسبت نیست تا حرف های چهار سال پیش او را هم مرور کنیم. حرف هائی به اندازه یک سلام و احوالپرسی .مطلبی با تیتر : "حکایت مرد ناتمام".
هما گویا (سی و یک نما) – در سی چهارمین جشنواره فیلم فجر، "برادرم خسرو" در عین کم لطفی هیئت داوران بی آنکه حتی نامش در بین اسامی رقابت کننده ی بخش سودای سیمرغ بیاید ، همه ی نظر ها را به خود جلب کرد. حتی مسعود فراستی هم نتوانست نسبت به آن بی تفاوت باشد.فیلمی با درخشش استثنائی از "ناصر هاشمی" و "شهاب حسینی" در نقش هائی کاملا متفاوت و در درامی که با هر مخاطبی در داخل و خارج از ایران ارتباط برقرار می کند. آقای وزیر! آقای معاونت سینمائی! ممکن است لطفا "برادرم خسرو " را ببینید؟!
هما گویا (سی و یک نما) - سینمای اصغر فرهادی سینمای خاصی است که یقینا در آینده به عنوان یک مکتب در ایران به آن پرداخته خواهد شد و حال نیز خیلی از سینماگران ایرانی بخصوص سینماگران جوان سعی می کنند تا از او الگو بگیرند و گاه موفقند وعمدتا ناموفق. نگاه فرهادی شبیه به نگاه هیچ سینماگر دیگری نیست و سبک و امضای خودش را دارد.روی بردار می توان امتیاز فیلم های او را بالا و پائین کرد اما نمی شود نمودار جدیدی برای مقیاس کارهایش رسم نمود.تعلیق خاص او ومعجزه ای که موجب می شود در فیلم های فرهادی مواظب گاه پلک زدنمان باشیم و مشتاقانه هر دیالوگی را به جای شنیدن ببلعیم به گونه ای است که اگر سلطان دلهره آلفرد هیچکاک زنده بود از طرفدارن پر و پا قرص سینمای فرهادی می شد و گاه در دل حسرت می خورد که میتوان بدون گزارش یک قتل هم دنیائی پر از رمز و راز مردی بود که زیاد می دانست و هیجان را به مخاطب تقدیم کرد.تمام این باورها را تا زمانی داشتم که فیلم فروشنده را ندیده بودم اما....
هما گویا (سی و یک نما) – امروز صبح هم از آن صبح هائی بود که با خبر درگذشت یک هنرمند تکرار نشدنی، یک روز تعطیل را به تلخی آغاز کردیم. داود رشیدی درگذشت. مردی که در این دو سه سال اخیر از نگاه متفاوتش در عکس ها و از لبخندش که با لبخند های یک عمری که از او دیده بودیم فرق می کرد. مردی که ما او را می شناختیم و او ما را نمی شناخت.
هما گویا (سی و یک نما) – "لانتوری" سومین ساخته ی بلند "رضا درمیشیان" روی یکی از بحث برانگیزترین و جنجالی ترین معضل های اجتماعی یعنی اسیدپاشی در حالی دست گذاشته که نگاه مستتر آن فراتر از اسیدپاشی و قصاص به کالبدشکافی زندگی تباه شده ی قشری از جوانان سرخورده ی اجتماع می پردازد که در عین مجرم بودن،قربانی شرایط خود هستند.
هما گویا (سی و یک نما ) – هفدهم مرداد ماه است و روز خبرنگار.آخرین بار که این روز را دیدم که برای خود جایگاهی به معنای واقعی داشت و جشنی بود و تقدیری، سال هشتاد و چهار بود در تالار وحدت. بعد از آن این روز را در تقویم گم می کنم چرا که نه به مراسمی دعوت می شوم و نه از مراسمی یاد می کنم. روزی که باید قبل از تبریک به عزیزان خبرنگاران همدردی کنم با خانواده ی محترم "صارمی" که برایشان این روز یادآور سال هائی است که این عزیز، خبرنگارشریف و متعهد را از دست دادند و حالا روز شهادتش بهانه ای شده برای بزرگداشت روز خبرنگار
هما گویا (سی و یک نما) – سریال های بی کشش و عمدتا ضعیف سال های اخیر تلویزیون به اندازه ای مخاطب را از این مدیوم تاثیرگزاردر رسانه ی ملی دور کرده که مسلما نقش به سزائی هم در نقد و پرداختن به سریال ها در حوزه رسانه داشته است تا جائی که بر خلاف گذشته که یک سریال سوژه داغی میشد برای گزارش ها و مصاحبه ها و تحلیل ها ، دیگراشتیاقی در پیگیری رسانه ای هم دیده نمی شود.به تازگی در این میان "چرخ فلک " با نام سه کارگردان که برای حضور در یک پروژه ،وسواس و چارچوب های خاصی دارند موجب شد تا کنجکاو شویم و ببینیم آیا این سه نفردر "چرخ فلک" جانی در کالبد سریال سازی بی رمق این سالها خواهند دمید یا خود نیست در این سیکل معیوب افتاده اند.