هما گويا -بهروز افخمي از آن چهرههائي است که گاه لج آدم را در ميآورد از اعتماد به نفسي که به خودش دارد. او زماني خود را کانديداي نمايندگي مجلس کرد که کسي باور نداشت، يک فيلمسازايراني چنين جراتي به خود بدهد.اما کانديدا شد و راي هم آورد. حالا اينکه به عنوان نماينده اصلاحطلب در خانهملت تا چه اندازه موفق بود و با حفظ جايگاه خود چقدر توانست حيات سينماي ايران را در آن دوره به حياط مجلس هم بکشاند در حوصله اين نوشته نيست اما راه را باز کرد براي اين باور که اهالي هنر و ورزش نيز ميتوانند در صحن علني و غير علني مجلس کرسي داشته باشند. ميدانستم که بهروز افخمي نويسنده و کارگردان خوبي است و ميدانستم که در چارچوب عقايد خودش، سياستمدار بدي هم نيست اما باور نميکردم که در بازيگري هم تا اين اندازه موفق باشد. اجرا در حقيقت نوعي بازيگري است و او چه خوب بازي ميکند.
هما گویا (سی و یک نما)- علی اصغری خودش هم می داند با نوشتن فیلمنامه "دهلیز" تا چه حد مرا نمک گیر فیلمنامه هایش کرده است . نویسنده ی مردی که حس زنانه را خوب درک و مجسم می کند در حالی که دغدغه های مردانه را هم می شناسد. "شیفت شب" اما مرا متعجب کرد و نه در آن با شخصیت زن قصه اش ارتباط گرفتم و نه اصلا کارآکتر مرد را شناختم و در آخر چیزی که به من القاء شد اینکه نویسنده این اثرخود نیکی کریمی به تنهائی است و می شود گفت راوی "فصل فراموشی فریبا" فقط همراه شیفت شبی بوده که کارگردان ، آن را به سلیقه خودش نوشته است.
هما گویا (سی و یک نما) –یک خانه ی قدیمی در محله پامنار، آخرین باری بود که حسن فتحی را دیدم. سکانس آخر سریال "در مسیر زاینده رود" و حواشی به نظر من کاملا مغرضانه ، تا رقیب های قدرتمند از میدان به در شوند وآنتن تلویزیون بشود سه پایه ای برای ثابت نگه داشتن دیش ماهواره تا به جای "میوه ممنوعه"یکی از شاخص ترین سریال های ایرانی، "عشق ممنوع" ترک را دنبال کنیم.
هما گویا (سی و یک نما) - جامه دران یکی ازمعدود فیلم هائی بود که در جشنواره فجرسال گذشته از آن لذت بردم و برای من که سالهاست در مورد بی توجهی به پتانسیل ادبیات معاصر وقصه گو که می تواند بستر مناسبی برای جبران کم بضاعتی در فیلمنامه های سینمای ما باشد، دل می سوزانم، دلگرمی خوبی بود. بخصوص که نسخه ی وفادارانه تری از اقتباس قبلی ناهید طباطبائی یعنی "چهل سالگی" به نظر می رسید.
هما گویا (سی و یک نما)- چهارشنبه اما نه 19 اردیبهشت در آخرین سانس نمایش فیلم، به سالن "متروپل" مجتمع سینمائی کورش آمده ام. بیشتر صندلی های سالن پرشده و در این وانفسای گیشه سینماها جای خوشحالی دارد. دوست ندارم تقویم را ورق بزنم. دوست ندارم فکر کنم که جلیلوند با چه نگاهی این تاریخ و این عنوان را انتخاب کرده است. آمده ام که یک فیلم را ببینم که شنیده ام به دیدنش می ارزد. بیشتر صندلی های سالن پر است و در این وانفسای گیشه سینماها و دادن آمارهای غلط، استقبال از فیلمی که یکی از اصلی ترین ارکان جلب مخاطب عام یعنی سرگرمی و تفریح را ندارد برایم خوشحال کننده است. فیلمی که اشکت را در نمی آورد اما فکرت را به شدت مشغول می کند و رگ غیرتت را به جوش می آورد.خوشحالم چرا که بعد از مدت ها فیلمی می بینیم که ذهنم را به عنوان یک انسان درگیر می کند. فیلمی که قصه گو نیست اما روایت می کند ، پیچیده نیست اما به پیچیده ترین شکل تو را به چالش می کشد، روایتش خطی نیست اما از این شاخه به آن شاخه نمی پرد، شروع و پایان دارد و با صفت جعلی "پایان باز" قیچی نمی شود.
هما گویا (سی و یک نما)- اوج این پیشنهادها در دهه 80 و بیشتر دامنگیر بازیگران زن تلویزیونی بود. البته قبل و بعد از این دوران هم بوده و همچنان هم هست. اتفاقی که در دوران پیش از انقلاب شاید عادی می نمود اما پس از انقلاب و در رسانه ملی جمهوری اسلامی چیزی نیست که بشود به راحتی از آن گذشت. البته نه اینکه ندانیم حرکت این بازیگر ناآشنا بهانه ای برای جلب توجه بوده اما ای کاش مسئولان و مدیران پاسخگو باشند که امنیت شغلی و شرافتی زنان بازیگربه عهده کیست؟ چرا نباید به این مهم که یقینا خط قرمزی مهمتر از چند تار موست رسیدگی شود.
هما گویا (سی و یک نما)- قیصر امین پور برای من شاعری است که شعرهایش و نوشته هایش را می فهمیدم، فقط با یک بار خواندن و بی مکس و روان. ساده شعر می گفت و ساده تر می نوشت. شیفته ی تشبیهاتش بودم. شعر او را میشد برای هر قشری خواند، نوشته هایش سواد ادبی چندانی نمی خواست. او یک شاعر و نویسنده مردمی بود که مجبور نبودی برای ابراز فرهیختگی بی آنکه از کلام و قلمش لذت ببری، تحسینش کنی. من با شعرهای او زندگی کردم و از او یاد گرفتم بی بال پریدن را.
هما گویا (سی و یک نما)- سال 84 بود. روزنامه شرق... جردن، خیابان گلشن...، من به دعوت "احمد غلامی" برای اولین بار به آنجا رفته بودم. به دفتر کوچک احمد غلامی که آن زمان دبیر فرهنگی شرق بود و حالا سردبیر همین روزنامه اما با همکارانی دیگر...