سی و یک نما - «باربی» گرتا گرویگ و «اوپنهایمر» کریستوفر نولان عجیبترین و جسورانهترین فیلمهای تابستانی بزرگ استودیویی امسال هستند که با استقبال بینظیری از سوی تماشاگران و فیلمسازان روبهرو شدهاند. «باربی» نکتههای منفی و مثبت زیادی دارد و سعی شده تا نکتههای مثبت آن بیشتر منعکس یابد. «اوپنهایمر» نیز جسورانهترین و متراکمترین فیلم نولان است که تماشاگر با یکبار دیدن سر از کارش در نمیآورد و باید در تماشاهای بعدی تمرکز بیشتری به خرج بدهد.
سی و یک نما - بو در حمام، تصویر کوچکی از یک زن میبیند که کودک شیرخوارش را رو در رو در آغوش گرفته است. آری آستر، نویسنده و کارگردان، به این موتیف در «بو میترسد» (Beau Is Afraid) بارها و بارها بازمیگردد، تلنگر کوچکی که بیو در نوشتهای به مادرش میزند: «متشکرم، متاسفم که دوستت دارم»، یا با مجسمه برجکهایی که در کنار خانه مادرش است. اما اگر به تصویر حمام دقت کنید، به نظر میرسد که تصویر فرشتهسان زن، دارای ناخنهای تیز و هیولایی است که سر کودک را در دستانش نگه داشته است. این منظره، تنها یکی از جزئیات بیشمار سورئال و فرویدی فیلم است که مطمئناً از ناخودآگاه قهرمان داستان بیرون میآید و بسیار خندهدار و نگرانکننده است. بیشتر لحظات فیلم آستر همینطور است. شما نمیدانید که باید از این سفر کافکایی بو به هویت یهودی تیزبینانهاش بخندید یا احساس وحشت کنید. هر کدام از این دو احساس را داشته باشید درست است و احتمالاً آنها را همزمان احساس خواهید کرد. به هر حال خنده و ترس از ذات ما سرچشمه میگیرد و مرز بین کمدی و ترسناک بسیار نازک است. شما یا چیزی سرگرمکننده یا ترسناک میبینید یا نمیبینید. فیلم آستر شاید در برخی لحظات، شما را به وحشت بیاندازد، و شاید در برخی لحظات شاهد عجیبترین و خندهدارترین تراژدیهای یونانی باشید که تا به حال دیدهاید. با این حال، پس از زنده ماندن از دیدن اودیسه وجودی سه ساعتهی آری استر، احتمالاً سؤالاتی برایتان پیش خواهد آمد. مثلاً این چی بود تماشا کردم؟
سی و یک نما – مارتین مکدونا گفته: «تمام کارهای من تعادلی بین کمدی سیاه، غمانگیز و ناامیدکننده هستند.»
مارتین مکدونا نمایشنامهنویس و فیلمساز ایرلندی لندنی، کارش را در اواسط دهه ۹۰ با نمایشنامهنویسی آغاز کرد. درامهای پر از خون او، مانند ملکهٔ زیبایی لینین، عمدتاً در سواحل غربی ایرلند (محل تولد والدینش) یا در نزدیکی آن میگذرد. اگرچه مکدونا به عنوان یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان زنده ایرلند و بریتانیا شناخته میشود، اما طبق گفتهاش به کل تاریخ فیلمها احترام قائل است و به تئاتر کمی بدبین است. اجراهای او احساسی سینمایی دارند و او همیشه دوست داشته وارد صنعت فیلم شود.
سی و یک نما - در سال ۱۹۵۲، میتزی و برت فابلمن (با بازی پل دانو و میشل ویلیامز) بیرون از سینما ایستادهاند و سعی میکنند دلهرههای پسر ۷ سالهشان سمی (با بازی ماتئو زوریون فرانسیس-دیفورد) را از دیدن یک فیلم در اولین مواجهاش با سینما آرام کنند. برت خم میشود و تکنیک ۲۴ فریم در ثانیه و مفهوم "تداوم دید" سینما را برای پسرش توضیح میدهد. اما مادر سمی نگاهی متفاوت به سینما دارد. میتزی میگوید: «فیلمها رویا هستند». پسرش پاسخ میدهد: "اما رویاها ترسناک هستند." مادرش به او یادآوری میکند: "نه همه رویاها."
سی و یک نما - ژان دیلمان، شماره ۲۳ کهدو کومرس، ۱۰۸۰ بروکسل شانتال آکرمن، با این واقعیت سر ناسازگاری دارد که در ساختار مردسالارانه غالبِ اکثر فیلمها، سینما به ندرت زندگی حوصلهبر و ایستای یک زن خانهدار معمولی را به تصویر کشیده است. شاهکار آکرمن که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد، بدیلی برای این ساختار ارائه میدهد که در آن سنگینی و اضطراب فضاهای خانگی در قامت قهرمان زن به نمایش در آمده است.
سی و یک نما - پس از اکران ناموفق فیلم «گزارش فرانسوی» وس اندرسون به دلیل بیماری کرونا و تاخیر یکساله، سرانجام فیلم سال پیش در سینماها به نمایش درآمد. در فیلم شاهد تعدادی داستان اپیزودیک هستیم که توسط کارکنان یک مجله آمریکایی واقع در شهر خیالی فرانسوی بازگو می شود. خوب یا بد، این بهترین فیلمی است که وس اندرسون تا به حال ساخته است. تلفیقی از همه مضامین، تصاویر و طنز عجیب غریبی که او در طول زندگی حرفه ایش در بقیه فیلم هایش به تصویر کشیده است.
سی و یک نما - «شوالیه تاریکی» یکی از بهترین فیلمهای کمیک است. فیلمهایی سرگرمی کننده ای مانند «مرد عنکبوتی 2»، «سوپرمن 2» و «محافظان کهکشان» نیز می توانند در مقام نایب قهرمان قرار بگیرند. «شوالیه تاریکی» یک عظمت اپرایی دارد که با ترسی خزنده آمیخته شده و با پیچیدگی های توطئه آمیزی در تصویر واقعی از جهان ادغام شده است. فیلم فقط «تاریک» نیست، بلکه به شدت تاریک است. اما «بتمن» بیشتر از اینکه فیلم مستقلی باشد به مانند دنبالهای برای «شوالیه تاریکی» عمل می کند. فیلمی دیدنی با قهرمانی ظریف و شخصیت شروری قابل قبول.
سی و یک نما - سیدنی پواتیه، اولین سیاهپوست برنده اسکار که به از بین رفتن موانع نژادی کمک کرد، در ۹۴ سالگی درگذشت.
عادل متکلمی آذر / سی و یک نما – در درام ژاپنی «ماشین مرا بران» (Drive My Car) به کارگردانی ریوسوکی هاماگوچی، شخصیتی که دوست داشتنی و قابل اعتماد نیست، مستقیماً به دوربین نگاه میکند. او در صندلی عقب ماشینی کم نور نشسته و چشمان پر از احساسش می درخشد، و با کسی صحبت می کند که تماشاگر به او بسیار اهمیت می دهد. اما دوربین این مرد را در مرکز نگه داشته و تماشاگر را مجبور می کند به او خیره شده و صدای او را بشنود. هنگامی که شخصیت ها پرده چهارم حواس را می شکنند، اثر می تواند کمیک، انحرافی یا توطئه آمیز به نظر برسد. با این حال، این سکانس ما را به یک شوک همدلانه دعوت می کند، و اینچنین است که تماشاگر، حسی که پرده نازک حایل بین ما و دیگران را بر می اندازد و انسانیت شخصیت ها را بر ملا می کند را احساس میکند.
سی و یک نما – قویترین فیلمها آنهایی هستند که به معنای انسان بودن میپردازند و به بینندگان این امکان را میدهند تا با شخصیتهایی که زندگی متفاوتی از زندگی آنها دارند، آشنا شوند. در مقام فیلمساز، یکی از موثرترین روشهای جذب مخاطب با شخصیتهای فیلم، استفاده از احساسات جهانشمول برای ایجاد پلی از درک است. احساساتی مانند عشق، ترس، اندوه و خشم به طور عام توسط مخاطبان درک میشود، زیرا اکثر مردم خودشان این احساسات را تجربه کردهاند. با برجسته کردن تجربه یک شخصیت با احساسات جهانی در یک فیلم، فیلمسازان ارتباط و درک قویتری بین مخاطب و شخصیتهای فیلم ایجاد میکنند.