نمایش موارد بر اساس برچسب: سینمای ایران

سی و یک نما-شب گذشته آیین افتتاحیه از نمایش  «تله موش» به نویسندگی و کارگردانی سیاوش اسد با برزگداشت استاد جمیله شیخی برگزار شد.


در این نگاه تازه به شاهکار آگاتاکریستی عمار تفتی ،مرجان دلبند، سحر نظام دوست، ، فرزانه شجاعی، سیاوش اسد، مهدی بیگدلیا، الیزا اورامی، سمیرا خلیلی، حسین پرستار، سمیه مهری و اردلان شجاع کاوه ایفای نقش می کنند.
گزارش تصویری ۳۱نما را در ادامه می بینید:
 
 
سینمای ایران 
 
 
 
سینمای جهان
 
 
 
 
سینما
  
 
 
 
تئاتر
 
 
 
 
31نما
 
  
 
تئاتر ایران
  
 
 
 
تله موش
 
 
 
 
آگاتا کریستی
 
 
 
 
تئاتر تله موش
 
 
 
 
تئاتر تله موش
 
 
 

عکس:زهرا اروجلو

منتشرشده در تئاتر

سمیه مصطفایی (سی و یک نما) - جشنواره کن 2018 همانند دوره های پیشین خود با شگفتی هایی همراه بود. برخی از مهمترین فیلمهایی که انتظار می رفت با استقبال منتقدان مواجه شوند چندان مورد توجه قرار نگرفتند. فیلم همه می دانند اصغر فرهادی، فیلم افتتاحیه جشنواره و یکی از کنجکاوی برانگیزترین فیلم های این دوره با واکنش منفی منتقدان مواجه شد. فیلم دختران خورشید به کارگردانی ایو هوسون و با بازی گلشیفته فراهانی هم منتقدان را ناامید از سالنهای سینما بیرون فرستاد. دیگر فیلم ناکام کن سولو: داستانی از جنگ ستارگان بود که برخلاف پیش بینی ها نتوانست آنچنان که باید و شاید منتقدان یا حتی تماشاگران خود را به وجد بیاورد.

 

منتشرشده در سینمای جهان

سی و یک نما – یکی از مهم ترین پارامترها در جذابیت فصل اول و دوم خندوانه :دکور، فضا و فاصله فیزیکی نزدیکی بود که تماشاچی ، مجری و عوامل را به هم نزدیک می کرد وطبیعتا این نزدیکی انرژی مثبتی بود که  به مخاطب نیز منتقل می شد


ویژگی دیگر که در استانداردهای جهانی نیز بسیار متداول و از اصول فکر شده و تخصصی تاک شو ها و واریته ها محسوب می شود نیز انتخاب تماشاچی است که در حقیقت می تواند حکم "تنظیم کننده"  یک ترانه را داشته باشد که به آن ریتم می دهد. در فصل سوم و چهارم خندوانه تماشاچی هارمونی لازم را با ریتم برنامه نداشت که یکی از دلایل آن تعداد زیاد آنها بود که با فورمت برنامه هم خوانی ندارد چرا که ساختار، شکل و فرم خندوانه کاملا متفاوت با برنامه ای چون "دورهمی" مهران مدیری است که نقش تماشاچی در آن به رغم تعداد زیادشان در پوششی برای کف زدن و انرژی دادن خلاصه می شود. درست مثل تماشاچیان یک نمایش یا کنسرت. اما خندوانه باید بتواند از تماشاچی بازی بگیرد.تاکید می کنم که  خندوانه نیاز به بازی گرفتن از تماشاچی به صورت نفس به نفس دارد که امیدواریم در این فصل اتفاق بیفتد.

 * در فصل جدید برنامه رامبد جوان به نظر می رسد در اتاق فکر این برنامه دارد اتفاق هایی می افتد و مهمترین این اتفاق ها کنار هم قرار دادن چهار فصل گذشته و هایلایت کردن نکات سخت افزاری موفق آن است (اگر بشود حضور مهمان ها ، جناب خان و مسابقات را به نوعی بخش نرم افزاری آن به حساب آورد).

*در این ورطه می توان اشاره ای داشت به دکور خوب فصل پنجم . دکوری گرم و صمیمی با وام گرفتن از رنگ های مناسب ،باور پذیر وملایم.

 (البته اینکه بخواهیم لوله ها را از رو بکشیم تا نمادی از استفاده درست از منابع حیاتی چون آب را تداعی کندچندان هنرمندانه نیست اما آنقدر هم بولد نشده که آزار دهنده باشد).

جایگزین شدن رنگ های آرامش بخش زرد و آبی و استفاده کمتر از رنگ های تند و خسته کننده سبز و قرمز که پیش از این به دلیل اینکه هندوانه را با این دورنگ تجسم می کنیم و به گونه ای لوگوی خندوانه محسوب می شود، حس خوب و تازه ای به این دکور داده است. (رنک آبی به عنوان رنگ تاثیرگذار بک گراند و رنگ زرد به عنوان رنگی مناسب فرنیچر و آکساسوآر در کنار رنگ خنثی سفید از بهترین انتخاب ها برای دکوردربرنامه های تلویزیونی دنیاست که عادل فردوسی پور هم هوشمندانه در دکور برنامه ی جنجالی و ترکیبی خود از آن استفاده می کند.).

*اتفاق خوب بازگشت "محمد بحرانی" و کارآکتر جناب خان نیزکه جای خود را دارد ضمن اینکه  به نظر می رسد او پخته تر و آماده تر به این فصل برگشته و تنها نکته ای که در این دو قسمت پخش شده از این سری کمی نگران کننده است ، موضوع ها و دیالوگ هایی است که گاهی از جانب استندآپ کمدین ها مطرح می شود که در فصل های گذشته سابقه نداشته و درشان این برنامه که از ویژگی های چهارفصل گذشته اش  این بوده که حتما دو حریم امن برای "خانوادگی دیدن" داشته: یکی حریم امن زندگی خصوصی افراد و دیگری حریم امن اخلاقی به دور از الفاظ یا ابهام های کلامی دو پهلو و غیر مودبانه که متاسفانه در فضای مجازی باب شده است و تلنگر آن را در این دو قسمت دیدیم ونگران شدیم ،چرا که یقینا زنگ خطری جدی است.

برای رامبد جوان و گروه خندوانه آرزوی موفقیت داریم و امیدواریم که این فصل یکی از دیدنی ترین خندوانه ها را شاهد باشیم

منتشرشده در تلویزیون

 

آیین بزرگداشت استاد «جمیله شیخی» در افتتاحيه نمايش «تله موش» اقتباسی از آگاتا کریستی برگزار می شود .گفتنی است که یکی از اجراهای موفق از این نمایش با حضور تماشایی  این بزرگ بانو بازیگر بوده است
 

 
 گزارش سی و یک نما:  به نقل از روابط عمومی : در مراسم افتتاحیه نمایش «تله موش» به نویسندگی و کارگردانی سیاوش اسد برگرفته از نمایشنامه ای به همین نام اثر « آگاتا کریستی» برزگداشت استاد جمیله شیخی روز جمعه ساعت 21:30در تماشاخانه شهرزاد سالن شماره 3 برگزار خواهد شد.
«تله موش» داستان زوجی است که عمارت زیبایی به آنها ارث رسیده و شرط وکیل این است که ۵ روز باید از مسافرهایی در آن عمارت پذرایی کنند ولی قتلی در نزدیکی آن عمارت اتفاق می افتد که همه چیز را تحت شعاع خود قرار می دهد.
بازیگران این نمایش به ترتیب ورود به صحنه مرجان دلبند، سحر نظام دوست، عمار تفتی، فرزانه شجاعی، سیاوش اسد، مهدی بیگدلیا، الیزا اورامی، سمیرا خلیلی، حسین پرستار، سمیه مهری و اردلان شجاع کاوه هستند.
 
از دیگر عوامل این نمایش می توان به مشاور کارگردان: دکتر ناصر اقایی، تهیه کننده: لیلا اسماعیلی، برنامه ریز: علی سعید، مدیر تولید: شاهین زوار، طراح صحنه اجرا: میثم شاهکاری، طراح لباس: چهرک نریمانی، طراح گریم: ثمر برازنده، مدیر صحنه: امیر ارام، مدیر تبلیغات: گروه هنري مربع ١١، منشی صحنه: فاطمه حاتمی، عکاس و ساخت تیزر: علی نوری، تبلیغات و طراح نور: گروه هنری مربع 11 و پیج تهران تماشا، طراح پوستر و بروشور: امیر حسین بصیر، موسیقی: میلاد مهدوی و مشاوررسانه:محمد(مانی)حق جواشاره کرد.
علاقه مندان به تماشای این نمایش می توانند جهت خرید بلیت به سایت تیوال و یا بصورت حضوری به گیشه تماشاخانه به ادرس خیابان نوفل‌لوشاتو، تقاطع خیابان رازی مراجعه نمایند.
 

 

 
منتشرشده در تئاتر

هما گویا(سی و یک نما ) - شوکه شدم یانه نمی دانم. اما این دومین بار بود که دلم به شدت برای بهرام افشار که نمی دانستم نام اصلی او قاسم است به شدت گرفت.ما نسل نوجوان دهه شصت هیچوقت نمی فهمیدیم که گوینده اخبار خوشحال است یا غمگین چرا که از چارچوب های زنده رو به روی مخاطب نشستن و خبر خواندن این بود که مثل مجسمه بی روح و بی احساس باشی

منتشرشده در تلویزیون

سی و یک نما:ضیافت باشکوهی به میزبانی  بهرام رادان (خانه خلاق راد رو) و با حضور چهره های هنری در هتل مجلل پارسیان آزادی  چند چهارراه بالاتر از چهارراه استانبول در حالی برگزار شد که شاید هرگز خانواده شهدای این فاجعه نتوانند به قدر یک لم دادن روی صندلی در یکی از لابی های هتل پنج ستاره بین المللی پارسیان فرصت داشته باشند.وام گرفتن از یک فیلم یا یک حادثه تاریخی برای تبلیغ یک برند کمی حالمان را خوش ....نمی کند ایضا از حسودی!!

 

منتشرشده در سینمای ایران


سی و یک نما -  تصویربرداری فیلم «به وقت طلاق» به نویسندگی و کارگردانی حسن حجگذار پس از دو هفته تولید از نیمه گذشته و تاکنون تمامی بازیگران نیز مقابل دوربین این فیلم رفته‌اند.


 به گزارش روابط عمومی این پروژه تاکنون ۶۰ درصد از پروژه مقابل دوربین رفته و براساس برنامه‌ریزی‌های انجام گرفته فیلمبرداری نیز تا اواخر هفته آینده در شهر شیراز به پایان می‌رسد.

تدوین این فیلم نیز به تازگی و همزمان با فیلمبرداری توسط محمد توکلی (تدوینگر فیلم‌های سینمایی «ردکارپت» و «لازانیا») آغاز شده است.

 

سینمای ایران

 

رضا رویگری، رامین پرچمی، خاطره حاتمی، پرستو صالحی، فرج‌ا... گلسفیدی، محسن ایرجی، زیبا علیزاده، نازی شجاعی، آرش رمضانی، غلامحسین لیاقت، همراه با هنرمندان خردسال: باران کشاورزی

و (با حضور) پوریا پورسرخ بازیگران این فیلم هستند که تاکنون همگی آنان مقابل دوربین رفته‌اند. باران عباسی، متین آراسته، النا جمشیدی هم دیگر بازیگران خردسال این فیلم هستند.
«به وقت طلاق» مضمونی اجتماعی دارد و در خلاصه داستانش آمده است: خانه‌ای سرد و بی‌بچه، آنطرف زرق و برق یک رویا، بارانی نازل می شود، زوج و خانه‌ای سرد، بر سر بودن باران، در جنگ... .

 

سینمای جهان

 

عوامل اصلی این پروژه عبارتند از:

تهیه‌‌کننده: پیمان راد،

طراح، نویسنده و کارگردان: حسن حجگذار،

مجری طرح: پیمان‌ کشاورز، دستیار یک‌ و برنامه‌ریز: حمیدرضا شوریده‌، دستیار دو: سیدمحمدجواد رضوی‌، منشی صحنه: نرگس امتیازی‌، مدیر تصویربرداری: سعید براتی‌‌، دستیار یک تصویر: حمید‌ ایدر‌، دستیاران تصویر: سجاد براتی‌، حامد قوام، صدابردار: محمدرضا مرتضایی‌، دستیار صدا: یاشار رزمی، طراح چهره‌پردازی: مهرداد قلی‌پور، مجری گریم: مصطفی نجار‌، صحنه و لباس: شفق‌ میرشب‌، مهران‌ جهاندیده، مدیر تولید: سیداحمد رضایی، تولید شیراز: شاپور عباسی، پشتیبانی تولید: محسن ایرجی، دستیاران تدارکات: حمیدرضا‌ بهمنی‌، ذاکر اکبری، ایمان‌ حسینی‌، سینه موبیل: ایرج ابراهیمی‌، پشتیبانی فنی: قدرتی، هلی شات: جواد جهاندیده.

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - مارگو کیدر شب گذشته در سن 69سالگی در خواب درگذشت اما هنوز دلیل قطعی مرگ وی مشخص نیست.

منتشرشده در سینمای جهان

سی و یک نماسینمای فرهادی به سه دوره تقسیم می شود. اول داستان های اپیزودیک سریال موفق "داستان یک شهر" ،فیلم سینمایی "رقص در غبار" و فیلم "شهر زیبا" که فصل اول از نگاه او به پیرامونش است ،داستان می گوید و شکلی کلاسیک دارد . فصل دوم "چهارشنبه سوری" ، "درباره الی" و "جدایی نادر از سیمین" که نقطه عطف فیلم های او تا به امروز است،فصلی طلایی که کلاس فیلمسازی شد برای خیلی از فیلمسازان جوان و اما فصل سوم "گذشته "، "فروشنده "و "همه میدانند" که انگار به نوعی خودش هم نمی خواهد قصه اش را تمام و کمال بداند چه برسد به اینکه آن را خوب تعریف کند.


 

انگار به تازگی او در روایت قصه هایش رازهایی دارد که خود نیز اسرار آن را نمی داند چرا که دانستن اسرار روایت را سخت می کند و موجب می شود تا بعضی خرده قصه ها به هم نخورند و تکرار این پیچیدگی مدرن تا کجا می تواند به نبوغ و مولف بودن فرهادی ضربه نزند با همین فیلم اخیروی محک می خورد و یقینا بازتاب ها در باره "همه می دانند "که با وجود حضور سه ستاره بزرگ سینما در قعر جدول منتقدین فستیوال کن قرار گرفته می تواند تلنگری باشد تا نگاه تازه ای به توانایی هایش بیاندازد.

«ژان لوک گدار» کارگردانی که تا این ساعت با فیلم "کتاب تصویر" در صدر جدول فیلم های کن 2018ایستاده است جمله معروفی دارد که می گوید: "وقتی در یک فیلم زیاد حرف می زنی ، کسی باورت نمی کند". و "همه می دانند" فیلم پر حرف و پر تایمی است.این فیلم دست روی باورهایی گذاشته و از خطوط قرمز اخلاقی گذشته که مختص ایران و باور های ملی و مذهبی و حتی حکومتی کشورش نیست و می تواند حتی یک اسپانیایی را هم مکدر کند. انگار که جدالی است بین ایمان وشک، بین شرک و مذهب از شکی که در خصوص نسبت های فامیلی به بیننده القا می کند تا اوج بی اعتمادی و لجام گسیسختگی .

چیزی که در فیلم همه می دانند بزرگترین زنگ خطر است اینکه اصغر فرهادی به شدت از شخصیت پردازی دور شده است وبیم آن می رود که کم کم هویت خود او هم در شخصیت های نیمه تمام فیلم های بعدی اش گم شود وقتی که حتی نمی توانیم تصویر درستی از یک مادر داشته باشیم.

و تنها نقطه عطف در این فیلم فرهادی فرصتی است که به خاویرباردم داده شد که پس از بازی بد در دو فیلم اخیرش ، بار دیگر از توانایی هایش در بازیگری دفاع کند و البته تدوین هایده صفی یاری که یار موثری برای هر فیلمساز است که متاسفانه با همه تلاشش نتوانسته ضعف های فیلم را که برگرفته از فیلمنامه است بپوشاند.

در ادامه دو نقد از دو منتقد ایرانی و غیر ایرانی را در مورد "همه می دانند" بخوانید:

بین فیلم «گذشته» که در پاریس جریان داشت و درام جدید اسپانیایی «همه می‌دانند» اثر کارگردان ایرانی برنده اسکار یعنی «اصغر فرهادی»، کارنامه کارگردان بسیار شبیه به کارنامه «وودی الن» به نظر می‌رسد، از آن جایی که او هم شروع کرده و یکی پس از دیگری بازیگران زیبا را به یک کشور اروپایی می‌برد و یک درام خوش رنگ و لعاب را تحویل مخاطب می‌دهد، درست مثل «الن». جهانگردی خوب و به جاست، مگر آن که انتظار داشته باشید که کارگردان به شدت بااستعدادی که قبلا با «جدایی» و «فروشنده» او را شناخته‌ایم و در داخل مرزهای کشور خود به خاطر زیر ذره بین بردن برخی موضوعات جنجال برانگیز هم ظاهر شده، در خارج از مرزهای کشورش آزادی بیشتری برای به به تصویر کشیدن اتفاقات فیلمش داشته باشد.

 

اصغر فرهادی

 

ضعیف‌ترین فیلم «فرهادی» تا به امروز که برای افتتاح جشنواره کن ۲۰۱۸ که به عقیده بسیاری، یکی از ضعیف‌ترین سال‌های این فستیوال خواهد بود، انتخاب شده، هنوز هم بهتر از بسیاری از درام‌های فرانسوی، اسپانیایی و آمریکایی با اهداف تجاری است که سالانه تعداد زیادی از آنها ساخته می‌شود. به مانند بهترین کارهای «فرهادی»، همه می‌دانند هم یک سناریوی ساده دارد: یکی از آن اتحادهای دوباره همیشگی میان دو زوج که قبلا عاشق هم بوده‌اند، اینجا «پنه لوپه کروز» و «خاویر باردم» با یک گذشته عجیب و غریب و استفاده از زندگی شخصی این کاراکترها برای لایه لایه باز کردن تمامی اسرار آنها.

همان طور که از نام «همه می‌دانند» بر می‌آید، بزرگ‌ترین نکته داستانی آن و ایده‌ای که بقیه چیزهای داستانی حول آن شکل گرفته را بدون اسپویل نمی‌توان توضیح داد و این فیلم هم اولین اکران‌اش را در افتتاحیه جشنواره کن تجربه کرده پس صحبت در مورد آن سخت است. ولی اگر بخواهیم به طور مختصر اشاره کینم، فیلم حول محور یک آدم ربایی می‌گردد. «لاورا» (با بازی «پنه لوپه کروز») و بچه‌هایش از آرژانتین به کشور خود یعنی اسپانیا بازگشتهاند تا در یک مراسم ازدواج فامیلی شرکت کنند، در حالی که شوهر او یعنی «الخاندرو» (با بازی «ریکاردو دارین») در آرژانتین مانده تا به دنبال کار بگردد.

در ابتدا، همه چیز به مانند ماچ و بوسه‎‌های پس از دیدار دوباره پس از مدتی طولانی است. به نظر می‌رسد که رابطه میان لاورا و یکی از دوستان قدیم خانوادگی او یعنی «پاکو» (با بازی «خاویر باردم»)، که در خارج از شهر به ساخت نوشیدنی‌ها مشغول است و با توجه به لباس‌ها، گوشواره‌ها و ریش‌اش تیپ و قیافه جالبی هم دارد، قوی‌تر از آن چیزیست که فکر می‌کنیم و علت آن هم آن رابطه عاشقانه قدیمی میان آن دو است که سال‌ها پیش جریان داشته و گذشت زمان هم چندان در پاک کردن آن موفق عمل نکرده است. درست به مانند فیلمبرداری آن آگهی‎‌های تبلیغاتی داروها که در آن همه کاراکترها با لبانی خندان در یک مرتع سرسبز شروع به دویدن می‌کنند (بدون آن که اصلا ارتباط خاصی با آن داروی مورد تبلیغ داشته باشد)، این سکانس‌های اولیه فیلم بانشاط هستند ولی هیچ گاه نمی‌توانند به جذابیت بالایی برسند. درست به مانند ورق زدن آلبوم‌ عکس‌های شخصی یک غریبه، تماشای این سکانس‌های اولیه هم سریعا تکراری می‌شود و رنگ می‎‌بازد.

در طی آن سکانس‌های اولیه طولانی به این نکته اشاره می‌شود که دختر لاورا یعنی «آیرین» (با بازی «کارلا کامپرا») دارای یک خوی سرکشی است: او فرار می‌کند تا با یک نوجوان محلی به عیاشی برود، و در طول مجلس عروسی، آن دو نفر با هم به بالای زنگ کلیسا فرار می‌کنند تا با هم معاشقه داشته باشند. پس از گذشت مدتی از این جشن و سرورها، او ناگهان ناپدید می‌شود، و تنها چیزی هم که به عنوان سرنخ می‌توان مورد استناد قرار داد روزنامه‌هایی در مورد یک آدم ربایی قدیمی است.

لاورا به طور قابل درکی نگران است، اگرچه بازخوردهای مخاطبان نسبت به این قضیه احتمالا بسیار سردتر خواهد بود: برخی با تاکید بر موقعیتی که او در آن گیر افتاده به قضیه نگاه می‌کنند، و در واقع خود را وادار می‌کنند که اگر این اتفاق برای فرزند خودشان رخ می‌داد چگونه میشد؛ بقیه هم این را به عنوان فرصتی برای کروز (که در همان سکانس‌های ابتدایی فیلم شادی خود را از دست می‌دهد) می‌بینند تا بتواند بر خلاف آن غم و غصه، خودی نشان دهد. این یک نقش آفرینی بلندپروازانه از سوی بزرگ‎‌ترین ستاره بین المللی اسپانیاست؛ اگرچه تلاش زیادی را در بازی او می‌بینیم، ولی هیچ گاه نمی‌توانیم او را به عنوان یک مادر قبول کنیم.

 

سینمای ایران

 

نقطه ضعف بزرگ‌تر آن است که مهم نیست لاورا چقدر به طور ناامیدانه به دنبال پیدا کردن دختر خود است، در نهایت، فیلم به شکلی واضح به دنبال حل این جنایت نمی‌رود و این حس خوبی را به شما منتقل نمیکند. در واقع، عکس این قضیه ممکن است صادق باشد، چرا که ربوده شدن آیرین به مانند چیزی عمل می‌کند که باعث می‌شود روابط میان دیگر شخصیت‌ها را به شکلی ملموس‌تر در فیلم مشاهده کنیم. هر چقدر که آیرین بیشتر از فیلم و مادرش دور باشد، فرهادی بیشتر می‌تواند به شکاف‌های موجود در زندگی گذشته شخصیت‌ها بپردازد.

از این لحاظ، «همه می‌دانند» یک جورایی به مانند یک نسخه خواب آور و کسالت‌بار از «درباره الی»، آن درام غیرمعمول که فرهادی را در سطح جهان معروف کرد، می‌ماند. آن فیلم، که برای او جایزه بهترین کارگردان را در جشنواره فیلم برلین سال ۲۰۰۹ به همراه داشت، از گم شدن یک زن جوان به عنوان یک مک گافین استفاده می‌کرد و به جای آن که به گم شدن الی و جنبه‌های مختلف آن بپردازد، بیشتر به سراغ جنبه‌های پنهان میان باقی کاراکترهای اطراف او و روابط آن‌ها با یکدیگر می‎‌رفت. اینجا نیز، فرهادی به نظر بیشتر تمرکزش را روی مردمانی که اطراف آن شخصیت گمشده هستند گذاشته تا خود آن شخصیت.

به همین علت، «همه می‌دانند» یک فیلم هیجانی که در آن پازل‌های «جیگسا» مانند وجود داشته باشد نیست، بلکه فیلم است که فرهادی در آن از مخاطب می‌خواهد که خودش کارآگاه قصه شود و در میان چندین سرنخ جزئی، به دنبال کلید حل معما باشد. مجرمان تنها یک بار نشان داده میشوند، آن هم در سکانسی که به مانند یک اعتراف می‌ماند، و این با توجه به اینکه فیلم چقدر کم به اجرای عدالت برای آن‌ها اهمیت می‌دهد بسیار نابجا نیز است. با این حال، هنوز هم ما نمی‌توانیم گمان کنیم که چه کسی مجرم است، و با توجه به اینکه همان طور این پرونده در ذهن ما گسترش می‌یابد، لاورا هم به این نکته پی می‌برد که فردی که دست به انجام این کار زده احتمالا یکی از نزدیکان خانوادگی است و او مقصر ربوده شدن دخترش است.

در همین حال، جذابیت‌های اصلی فیلم خودشان را نشان می‌دهند، وقتی که فرهادی به سراغ زیر و رو کردن گذشته میان پاکو و لاورا می‌رود. اینجا جاییست که او به عنوان کارگردان خودش را نشان می‌دهد، اگرچه فیلم در راه رسیدن به جایی که افشاسازی‌هایش به حداکثر تاثیرگذاری برسد به شدت کند عمل می‌کند، ولی وقتی هم که به آن نقطه می‌رسد، فوق‌العاده عمل می‌کند. فرهادی در ابتدا مثل یک نمایشنامه نویس شروع می‌کند، ولی «همه میدانند» پای خود را به ویلاها، تاکستان‌ها، قصرها و جاده‌های بیرون شهری هم باز میکند و حالا کنش‌ها و واکنشهای بین شخصیتها از همیشه سینمایی‌تر شده است، به طوری که در افشای اطلاعاتی که انتشارش در واقع هدف او بوده از همیشه موفق‌تر است.

کروز شاید پررنگ‌ترین نقش را داشته باشد، ولی مردها یعنی «باردم» و «دارین» در دمیدن روح به شخصیت‌ خود عالی عمل می‌کنند. در مورد پاکو، باید گفت که او آن قدری در تلاش برای نجات دخترِ عشق سابقش به آب و آتش می‌زند که گویی به مانند حرف‌های همسر او (با بازی «باربارا لنی»)، او حاضر است در راه پس گرفتن او تمام زندگی‌اش را نیز به فرد آدم ربا بدهد. الخاندرو اما فلسفه دیگری دارد، اعتماد به خدا برای بیرون آوردن آن‌ها از این موقعیت، شاید خیلی‌ها فکر کنند پاسخی هم به این‌ها داده نمی‌شود ولی در یک سکانس به خوبی نشان داده می‌شود که خدا چگونه در یک نقطه کلیدی از زندگی او وساطت می‌کند.

تماشای آن که چگونه این سه بازیگر از یکدیگر بهتر نقش آفرینی می‌کنند لذت بخش است، خصوصا آن که «فرهادی» می‌گذارد تا ما بازی «باردم» را با بازی فوق العاده قبلی او در فیلم «ذیبا» که در جشنواره کن ۲۰۱۰ حضور داشت و خیلی هم موفق نبود (ولی «باردم» توانست به خاطر آن جایزه بهترین بازیگر را تصاحب کند) مقایسه کنیم. و بر خلاف فیلم «بی‌عشق» که سال پیش اکران شد، معما خود به خود حل می‌شود، هرچند که در انتها سوالات زیادی باقی می‌ماند.

به این‌ها به چشم چیزهایی نگاه کنید که هیچ کس در مورد «همه می‌دانند» نمی‌داند: چرا لاورا و پاکو در دوران بچگی زیر یک سقف بزرگ شدند؟ آیا آیرین ارتباطی با پسری که از او خوشش می‌آید دارد؟ و چرا شجره نامه خانوادگی فیلم این مقدار جای سوال باقی می‌گذارد؟ مقداری معما و راز بی‌پاسخ چیز خوبی است، ولی این فیلم از آن دقت لازمه بهره مند نیست – یا شاید هم آن بلندپروازی مورد نیاز – که آثار قبلی فرهادی آن‌ها را داشتند. خیلی‌ها ممکن است سوال کنند که چرا «فرهادی» فیلمی به زبان انگلیسی نمی‌سازد، ولی بدون شک این مسئله نیز در آینده کاری او و گردش او به دور دنیا دیده خواهد شد. بیایید امیدوار باشیم که او با فیلم بعدی‌اش استانداردهایش را هم رو به جلو ببرد.

اختصاصی نقدفارسی

مترجم: دانیال دهقانی

اکثر فیلم‌سازان شهیر ایرانی که در خارج از کشور مشغول به کار فیلم‌سازی شدند، نتوانستند‌ از آثاری که در ایران ساختند پیشی بگیرند. هنوز زمانی که بزرگداشتی برای آثار نادری، کیارستمی یا سهراب شهیدثالث برگزار می‌شود، کسی نمی‌تواند زیبایی فیلم «سازدهنی» را با «منهتن از روی شماره» یا تأثیرگذاری فیلم «کلوزآپ» را با «کپی برابر اصل» مقایسه کند. شاید در این میان «شهیدثالث» یک استثنا باشد، چون فیلم‌ «در غربت» او‌ دست‌کمی از «طبیعت بیجان» ندارد، زیرا او حداقل تسلط خوبی بر زبان آلمانی داشت و همچنین «ادبیات و فرهنگ آلمانی» را به‌خوبی می‌شناخت!

فیلم «همه می‌دانند» فرهادی با ریتمی کند، زمانی طولانی و فیلم‌نامه‌ای سردرگم به درد همان فیلم‌های افتتاحیه جشنواره‌ها می‌خورد که معمولا نظر کسی را جلب نمی‌کنند! طبیعتا هیچ جشنواره‌‌ای نمی‌خواهد که از همان شب اول افتتاحیه بهترین فیلم و برگ برنده خود را رو کند، زیرا سطح توقع مخاطب بالا خواهد رفت. به همین‌ خاطر اکثر فیلم‌های افتتاحیه خارج از مسابقه نمایش داده می‌شوند که البته در مورد این فیلم چنین اتفاقی نمی‌افتد.

«همه می‌دانند» حتی نسبت به تجربه دیگر فرهادی؛ یعنی فیلم «گذشته» که در فرانسه کار شده بود، کار ضعیف‌تری از آب درآمده است. در «گذشته» علی مصفا پیوند فرهادی را با «فرهنگ و خلق‌و‌خوی ایرانی» به‌خوبی نشان می‌داد ‌‌و هسته مرکزی داستان با «مفهوم و تضاد شرق و غرب» پیوند نسبتا خوبی برقرار کرده بود، اما در «همه می‌دانند» فیلم‌ساز به تجربه‌ای نو دست زده که مشخص است توان بالابردن این وزنه سنگین را نداشته است، زیرا تسلط روی یک فرهنگ بیگانه با نوشتن یک فیلم‌نامه و مشاهده عکسی در یک گروگان‌گیری در اسپانیا، کشف فوق‌العاده و نویی به حساب نمی‌آید.

درست است که هنر سینما مرزی ندارد، اما به‌سادگی نیز نمی‌توان «ردیف‌های سه‌تار میرزاعبدالله» را با «گیتار اسپانیایی» درهم آمیخت‌ تا به یک تجربه مشترک فرهنگی رسید. زمانی این امر میسر می‌شود که هر دو زبان و فرهنگ به‌خوبی شناخته شوند. درواقع «همه می‌دانند» فرهادی حکم‌ فیلم «آرایشگر سیبری» میخالکوف را پیدا کرده است. «نیکیتا میخالکوف» هم بعد از گرفتن اسکار دست به تجربه مشترک با بازیگران وقت هالیوود؛ «جولیا اورموند» و «ریچارد هریس»، می‌زند و زمانی که با فیلم «آرایشگر سیبری» در افتتاحیه جشنواره کن ۱۹۹۹ شرکت می‌کند، با اینکه فیلم خوش‌ساختی از آب درآمده بود، اما نقدهای زیادی به فیلم شد که «مشخص نیست کارگردان روی کدام صندلی نشسته است! «آمریکا یا روسیه؟». اما نقطه‌ قوت آن فیلم این بود که حداقل ۹۰ درصد داستان در روسیه می‌گذشت!

 

سینمای جهان

 

اما فرهادی با اعتمادبه‌نفس بالایی سراغ وزنه‌ای می‌رود که نمی‌تواند از پس آن به‌خوبی بر‌آید یا اینکه نظام فکری خود را نتوانسته زنده و ‌‌پویا سازماندهی کند تا جوهره درام انتقال یابد و به همین خاطر مخاطب قادر نیست که با چشم و گوش شخصیت‌ها به این درام خیره شود. حضور زوج «پنه‌لوپه کروز» و «خاویر باردم» طبیعتا طرفداران زیادی را به سالن سینما می‌کشاند و ممکن است فیلم فروش بدی نیز نداشته باشد، اما این فیلم در کارنامه فرهادی کار قابل‌تأملی به‌شمار نمی‌آید!

تصویر‌سازی و رنگ‌ولعاب فیلم خیلی خوب است، سکانس افتتاحیه فیلم را «هایده صفی‌یاری»، تدوینگر ثابت کارهای او، با توانایی‌های خوبی در مونتاژ نشان داده است. سکانس معرفی ساعتی در کلیسا که می‌بینیم در روند فیلم پرنده‌ها از شکاف ریز آن به بیرون می‌گریزند از تأثیرگذاری خوبی برخوردار است، همچنین سکانس عروسی با پلان‌های بسته و عکس‌العمل خوب آدم‌ها به موقعیت‌ها ریتم خوبی در کار پیدا کرده است. پایان فیلم و شست‌وشوی خیابان و مجسمه‌ای در میدان شهر پیوند خوبی در تدوین با مفهوم افشای حقیقت برقرار کرده، ولی فرهادی در کارگردانی و انتقال داستان به کالبد شخصیت‌ها خوب عمل نکرده، زیرا عمل برانگیزنده درام که عروسی را به عزا تبدیل می‌کند در این فیلم باورپذیر نشده و ستیز شخصیت‌ها حول محوری ثابت شکل نمی‌گیرد و تغییر ناگهانی شخصیت‌ها با بحران جدیدی که «چه کسی پدر واقعی این دختر است» باعث شده پیوند درام با مخاطب به مسیر دیگری برود و در انتها موضوع و ژانر فیلم که آدم‌ربایی است به فراموشی سپرده شود! زیرا ریتم حاصله از تمپوی درونی هیجان‌برانگیزی برخوردار نیست تا مخاطب را با خود درگیر کند و فیلم با توجه به فیلم‌برداری و فضا‌سازی خوب آن فیلم‌نامه خوبی ندارد و این در حالی است که در کارهای قبلی فرهادی به‌ندرت چنین مشکلاتی در کارگردانی دیده می‌شود و او حداقل در روایت داستان همیشه خوب عمل کرده است. به نظر می‌رسد که ادامه فیلم‌سازی برای کارگردانان شهیر ما در ایران همیشه تجربه بهتری را برای آنها رقم زده است، مگر آنکه اسباب سفر مهیا باشد.

منتقد: مجید موثقی | روزنامه شرق

منتشرشده در سینمای جهان

سی و یک نما - پنجمین روز از جشنواره کن 2018 روزی برای ایرانیان بود. حضور بهناز جعفری به نمایندگی از جعفر پناهی در فستیوال کن ؛


استقبال از عوامل سه رخ که عدم حضور جعفر پناهی نیز در آن بی تاثیر نبود ،لباس ساده اما آبرومند بهناز جعفری که هیچ رقبتی به جلوه گری نشان نمی داد در کنار لباس ارزان قیمت و بد دوخت  مرضیه رضایی دیگر نماینده فیلم پناهی که هیچ تناسبی با فیزیک و سن و سال او نداشت ، حضور فیلم بحرانی ایرانی تبار و درخشش کلشیفته فراهانی در فیلم دختران خورشید که طبق گمانه زنی ها بخت مسلم نخل طلای کن است بالباسی که دو سال پیش بر تن یکی از مانکن های برند شنل دیده شده بود از اتفاق های پنجمین روز از هفتاد و دومین فستیوال فیلم کن بود.

 

 

سینمای ایران

 

 

 

سینمای جهان

 

 

فستیوال کن

 

 

منتشرشده در سینمای جهان
صفحه49 از70