نمایش موارد بر اساس برچسب: نقد فیلم

هما گویا(سی و یک نما )_ بازی، قبل از شروع فیلم آغاز شده است. یعنی وقتی که قرار است چند فیلمنامه نویس، بازی‌ای را برای طرح یک فیلم معمایی- جنایی خلق کنند. یک سوژه که بارها در فیلم های هالیوودی بستر چنین فیلم‌هایی بوده و سال گذشته هم فیلم سینمایی"صداقت یا شهامت" محصول آمریکا را با همین مضمون دیده‌ایم.


 بازی‌هایی به سبک قهوه‌ی قجری  یا مافیایی که یا به شکل استعاره و یا درقالب حقیقت، یک نفر در آن باید قربانی شود.

شروع گرگ بازی در ویلایی مخروبه درخارج از فضای شهری است. خانه‌ای که از اجداد پرستو به ارث رسیده است و دوستانی که دور هم جمع می‌شوند تا بازی کنند، بازی‌ای که قرار است روی صحنه تئاتر نیز اجرا شود.

دوربین با نمایی نزدیک ازچهره پرستو (نگار جواهریان) که کارگردان و طراح این بازی است، تا لیندا (فهیمه امن زاده ) همسر شکاک مهران (سعید چنگیزیان) رد و بدل می‌شود. دوربین آنچنان پرسوناژها را دنبال می‌کند که انگار قرار است روی دست، تا به انتها شاهد یک فیلم سکانس –پلان با موسیقی هیجان انگیز باشیم. اما حدسمان درست نیست. چرا که در گرگ بازی با فلش بک، فلش فوروارد و با تصاویری بدون هویت زمانی و مکانی نیز رو به رو می‌شویم و سکانس‌هایی که لا به لای هم شناور می‌شوند و "مستانه مهاجر" در تدوین آنها سنگ تمام گذاشته است.

از اول تا انتهای این فیلم صد دقیقه‌ای به صندلی میخکوب می‌شویم و زمان را حس نمی‌کنیم. مواظبیم تا مبادا یک صحنه را که به صورت "تابلو"های پشت سر هم با عناوین و تیتراژمختلف می‌بینیم، نادیده نگیریم اما ضعف فیلم در آن است که با پایان فیلم، همچنان مرددیم که صندلی را ترک کنیم یا خیر. شاید بعد از تیتراژ هم "تابلو"ی دیگری باشد که ورق تازه‌ای رو کند و تو نه یک "شهروند" بلکه "پیشگوی" گرگ بازی باشی.

هنوز روی صندلی نشسته‌ای ، از دیدن فیلم پشیمان نیستی اما باگ هایی ذهنت را آشفته کرده است. به خصوص شخصیت‌های کاملاً هالیوودی و فضایی که از بازداشتگاه و پلیس و کارآگاهی میبینی و به هیچ عنوان ایرانی نیستند و انگار از وسط یک سریال پلیسی پرتاپ شده‌اند روی دو سه سکانس از "گرگ بازی". بی خبر آمده‌اند و بی خبر در سکانس‌های پایانی محو می‌شوند.

یک جمع هنرمند تئاتری دور هم جمع شده اند و منتظر مهمان تازه‌ای هستند که قرار است اسپانسر و سرمایه گذار نمایش آن‌ها باشد. دکتر با بازی "علی مصفا" که با همسرِ به قول بچه‌های جمع، "داف" خود(هانیه توسلی) به جمع اضافه می‌شوند و قرار است نمایش را به صورت یک بازی با هم تمرین کنند. اما انگار دکتر چندان هم با بازی بیگانه نیست!

 

 

دست اول بازی تمام شده است. بازنده از دور خارج می‌شود. برق‌ها می‌رود و اینجا شروع بازی اصلی است، ورود مردی عجیب که انگار تمام بازی در دست اوست و بازیگردان اصلی، همین مرد عجیب است.

دو به شک می مانیم که این فیلم، تخیلی است، ماورایی است یا جنایی و شاید فقط یک بازی خطرناک بر پایه هوش و ذکاوت بازیگرهایش که اگر بازی را بلد نباشند ، شهروندی هستند که گرک آنها را خواهد کشت.

درست مثل دیالوگ دکتر که اگر "وارفارین" درست مصرف نشود، چه خواهد شد؟ همان دارویی که برای رقیق کردن خون تجویز می‌کنند و اگر دکتر حواسش نباشد و برای خوشگذرونی به تعطیلات برود، بیمار، خونریزی مغزی می‌کند و میمیرد!!!
آیا این دیالوگ بی خود و بی جهت وسط فیلم ، اشاره ای به مرگ "عباس کیارستمی" است؟
آیا جایی در "گرگ بازی" دارد؟

 

 

در تمام طول فیلم کارگردان بلندپرواز اما کم تجربه، به جای پاسخ دادن به سوال‌های ما، بر عکس معمول از مخاطب سوال می‌کند و انگار او هم کارتی در دستش دارد که از ما پنهان کرده و هدفش از ساخت این فیلم جسورانه اما گنگ معلوم نیست. شاید اعتراضی به سوال‌های بی‌جوابی که همه از همدیگر و نهایتا از خودمان داریم. همه هم جادوگریم، هم پیشگو و هم گرک و در نهایت یک "شهروند".

یکی از نکاتی که در فیلم "گرگ بازی" باید به آن اشاره شود، اینکه در چنین سبکی با چنین سوژه‌ای ، تمام بازیگرها باید جای مانور در معرفی شخصیتشان را داشته باشند و تقریبا به یک اندازه اما با فاصله، دور این میز گرد بازی گرگ ها بنشینند و بازی خود را داشته باشند در حالی که اینجا، بعضی از شخصیت‌ها کاملا بی هدف و مهندسی نشده، صرفا می‌پلکند، مثل "سهیلا گلستانی" بازیگرخوبی که در طول فیلم فرصتی برای ابراز توانایی‌هایش در شخصیت پردازی ندارد و حتی شخصیت کلیدی "سعید"( که انگار این نقش برای این بازیگر نوشته نشده است) با مخاطب ارتباط لازم را برقرار نمی کند. اما بازی دیگر بازیگران "گرگ بازی" در این فیلم یقینا در کنار تصویربرداری و تدوین از امتیاز‌های آن محسوب می‌شود.و بازی به اندازه نگار جواهریان در کنار بازی زیرپوستی علی مصفا و حضور درخشان فهیمه امن زاده و سعید چنگیزیان یادآور این واقعیت است که آنهایی که هنر نفس به نفس با تماشاچی را در تئاتر تجربه کرده اند، تا چه اندازه "بازی" را بلدند حتی وقتی گرگ بازی باشد.

و در پایان حیف است اگر به موسیقی فیلم اشاره ای نداشته باشیم که گر چه گاه هیجان انگیزتر از خود تعلیق فیلم است اما از ویژگی های مثبت گرگ بازی محسوب می شود

 

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما – فیلم Apotheosis به نویسندگی و کارگردانی مارک هارتلی درست مثل ترجمه عنوانش پیچیده و پرابهام و نمادین است.
تیتراژ با موسیقی دلهره آور و سیاه و سفید آغاز می شود و بعد، داروین و دختری را در رستوران می بینیم که اولین قرار دوستانه شان را گذاشته اند و چندان شناختی نسبت به هم ندارند همراه نریشین روی فیلم که به نظر شخص سومی است و انگار این دو را زیر نظر دارد.
داروین، دختر را به خانه اش دعوت می کند. خانه ای نسبتا شیک در محله ای آبرومند اما نامرتب. این دو، شب را با هم می گذرانند اما دختر که به نظر میرسد چندان تعادل روحی ندارد، نیمه شب خانه را ترک می کند.

منتشرشده در سینمای جهان

سی و یک نما - پس از سال ها،  فیلم سینمایی «امیر» در بخش مسابقه جشنواره كارلوي وري رقابت خواهد کرد و  به همین بهانه  از پوستر بین المللی این فیلم دو نمایی شد.

منتشرشده در سینمای ایران

پانیذ اسماعیل لو(سی و یک نما ) – اینکه گفته می شود فیلم «نوت بوک» بعد از کازابلانکا و دکتر زیواگو عاشقانه ترین فیلم تاریخ سینماست به هیچ عنوان بی اساس نیست. فیلمی بسیار زیبا و اقتباسی از نوولی بسیار موفق با بازی های فوق العاده.

 

 دفترچه خاطرات The Notebook فیلمی‌ست از نیک کاساوتیس که در سال ۲۰۰۴ با بازی رایان گاسلینگ و ریچل مک دامزد از روی رمانی ساخته شده توسط همین نام نوشته نیکلاس اسپارکس ساخته شد.
 
 
منتشرشده در سینمای جهان

سی و یک نما - دقایقی پیش مراسم ترحیم زنده یاد ناصر ملک مطیعی در حالی در مسجد جامع امیرالمومنین مرزداران برگزار شد که ازدیاد جمعیت مانع از پوشش تصویری مناسب شده بود.گزارش تصویری سی و یک نما را در قاب عکس های "زهرا اروجلو" ببینید:


در این مراسم استاد محمد علی کشاورز با پاهایی رنجور خودش را به قافله رسانده بود و حضور نوید محمدزاده  و امیر جدیدی مورد تحسین قرار گرفت چرا که او به عنوان برجسته ترین سوپراستار جوان سینمای ایران با احترام به یک بازیگر پیشکسوت به خیلی از حاشیه های این دو روز پاسخ داد. محمد دادگان مرد باشرف دور مانده ازحوزه ورزش نیزآمده بود حضور نیوشا ضیغمی با چهره رنگ پریده که به تازگی فارغ شده و فرزندی چندروزه دارد نیز یکی از قاب های ماندگاری است که به یادگار خواهد ماند. رضا عطاران ، مجید صالحی،منوچهر شاهسواری ،یکتا ناصر ، السا فیروزآذر، حبیب اسماعیلی ، علی قربانزاده ، مرجانه گلچین ، گوهر خیر اندیش ،هنگامه قاضیانی ، کتایون ریاحی، آناهیتا همتی و..... در این مراسم حضور داشتند 

 

31نما_هنگامه.jpg

  

 

31نما_آناهیتا.jpg

  

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

31namakhatm.jpg 

   

 

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما -نیما حسنی نسب روزنامه نگار و منتقد سینما که نقد شبانه وی در ویژه برنامه های سی و ششمین جشنواره فیلم فجر شبکه دو سیما با اجرای حامد عنقا بینندگان خاص خودش را داشت، با انتقاد از فیلم" بهوقت شام "مورد اعتراض جدی  ابراهیم حاتمی کیا قرار گرفت تا جایی که این منتقد صاحب نظر را نیز مثل خیلی از منتقدین خوب و انگشت شماردیگر، کمتر در رسانه ملی می بینیم. اما او همچنان به نقدهای جنجالی اش ادامه می دهد...

منتشرشده در سینمای ایران

سی و یک نما - آیا دوران ممنوع الکاری و ممنوع التصویری بعضی چهره های تلویزیونی به پایان رسیده ؟ آیا اختلاف بعضی از چهره های طنز با یکدیگر کنار گذاشته شده ؟ آیا دوباره تیم پیمان قاسمخانی و مهران مدیری در قالب پروژه جدید سینمایی ، تلویزیونی یا حتی شبکه سینمای خانگی در کنار هم خواهندبود ؟

 

منتشرشده در تلویزیون

 

آیین بزرگداشت استاد «جمیله شیخی» در افتتاحيه نمايش «تله موش» اقتباسی از آگاتا کریستی برگزار می شود .گفتنی است که یکی از اجراهای موفق از این نمایش با حضور تماشایی  این بزرگ بانو بازیگر بوده است
 

 
 گزارش سی و یک نما:  به نقل از روابط عمومی : در مراسم افتتاحیه نمایش «تله موش» به نویسندگی و کارگردانی سیاوش اسد برگرفته از نمایشنامه ای به همین نام اثر « آگاتا کریستی» برزگداشت استاد جمیله شیخی روز جمعه ساعت 21:30در تماشاخانه شهرزاد سالن شماره 3 برگزار خواهد شد.
«تله موش» داستان زوجی است که عمارت زیبایی به آنها ارث رسیده و شرط وکیل این است که ۵ روز باید از مسافرهایی در آن عمارت پذرایی کنند ولی قتلی در نزدیکی آن عمارت اتفاق می افتد که همه چیز را تحت شعاع خود قرار می دهد.
بازیگران این نمایش به ترتیب ورود به صحنه مرجان دلبند، سحر نظام دوست، عمار تفتی، فرزانه شجاعی، سیاوش اسد، مهدی بیگدلیا، الیزا اورامی، سمیرا خلیلی، حسین پرستار، سمیه مهری و اردلان شجاع کاوه هستند.
 
از دیگر عوامل این نمایش می توان به مشاور کارگردان: دکتر ناصر اقایی، تهیه کننده: لیلا اسماعیلی، برنامه ریز: علی سعید، مدیر تولید: شاهین زوار، طراح صحنه اجرا: میثم شاهکاری، طراح لباس: چهرک نریمانی، طراح گریم: ثمر برازنده، مدیر صحنه: امیر ارام، مدیر تبلیغات: گروه هنري مربع ١١، منشی صحنه: فاطمه حاتمی، عکاس و ساخت تیزر: علی نوری، تبلیغات و طراح نور: گروه هنری مربع 11 و پیج تهران تماشا، طراح پوستر و بروشور: امیر حسین بصیر، موسیقی: میلاد مهدوی و مشاوررسانه:محمد(مانی)حق جواشاره کرد.
علاقه مندان به تماشای این نمایش می توانند جهت خرید بلیت به سایت تیوال و یا بصورت حضوری به گیشه تماشاخانه به ادرس خیابان نوفل‌لوشاتو، تقاطع خیابان رازی مراجعه نمایند.
 

 

 
منتشرشده در تئاتر

سی و یک نماسینمای فرهادی به سه دوره تقسیم می شود. اول داستان های اپیزودیک سریال موفق "داستان یک شهر" ،فیلم سینمایی "رقص در غبار" و فیلم "شهر زیبا" که فصل اول از نگاه او به پیرامونش است ،داستان می گوید و شکلی کلاسیک دارد . فصل دوم "چهارشنبه سوری" ، "درباره الی" و "جدایی نادر از سیمین" که نقطه عطف فیلم های او تا به امروز است،فصلی طلایی که کلاس فیلمسازی شد برای خیلی از فیلمسازان جوان و اما فصل سوم "گذشته "، "فروشنده "و "همه میدانند" که انگار به نوعی خودش هم نمی خواهد قصه اش را تمام و کمال بداند چه برسد به اینکه آن را خوب تعریف کند.


 

انگار به تازگی او در روایت قصه هایش رازهایی دارد که خود نیز اسرار آن را نمی داند چرا که دانستن اسرار روایت را سخت می کند و موجب می شود تا بعضی خرده قصه ها به هم نخورند و تکرار این پیچیدگی مدرن تا کجا می تواند به نبوغ و مولف بودن فرهادی ضربه نزند با همین فیلم اخیروی محک می خورد و یقینا بازتاب ها در باره "همه می دانند "که با وجود حضور سه ستاره بزرگ سینما در قعر جدول منتقدین فستیوال کن قرار گرفته می تواند تلنگری باشد تا نگاه تازه ای به توانایی هایش بیاندازد.

«ژان لوک گدار» کارگردانی که تا این ساعت با فیلم "کتاب تصویر" در صدر جدول فیلم های کن 2018ایستاده است جمله معروفی دارد که می گوید: "وقتی در یک فیلم زیاد حرف می زنی ، کسی باورت نمی کند". و "همه می دانند" فیلم پر حرف و پر تایمی است.این فیلم دست روی باورهایی گذاشته و از خطوط قرمز اخلاقی گذشته که مختص ایران و باور های ملی و مذهبی و حتی حکومتی کشورش نیست و می تواند حتی یک اسپانیایی را هم مکدر کند. انگار که جدالی است بین ایمان وشک، بین شرک و مذهب از شکی که در خصوص نسبت های فامیلی به بیننده القا می کند تا اوج بی اعتمادی و لجام گسیسختگی .

چیزی که در فیلم همه می دانند بزرگترین زنگ خطر است اینکه اصغر فرهادی به شدت از شخصیت پردازی دور شده است وبیم آن می رود که کم کم هویت خود او هم در شخصیت های نیمه تمام فیلم های بعدی اش گم شود وقتی که حتی نمی توانیم تصویر درستی از یک مادر داشته باشیم.

و تنها نقطه عطف در این فیلم فرهادی فرصتی است که به خاویرباردم داده شد که پس از بازی بد در دو فیلم اخیرش ، بار دیگر از توانایی هایش در بازیگری دفاع کند و البته تدوین هایده صفی یاری که یار موثری برای هر فیلمساز است که متاسفانه با همه تلاشش نتوانسته ضعف های فیلم را که برگرفته از فیلمنامه است بپوشاند.

در ادامه دو نقد از دو منتقد ایرانی و غیر ایرانی را در مورد "همه می دانند" بخوانید:

بین فیلم «گذشته» که در پاریس جریان داشت و درام جدید اسپانیایی «همه می‌دانند» اثر کارگردان ایرانی برنده اسکار یعنی «اصغر فرهادی»، کارنامه کارگردان بسیار شبیه به کارنامه «وودی الن» به نظر می‌رسد، از آن جایی که او هم شروع کرده و یکی پس از دیگری بازیگران زیبا را به یک کشور اروپایی می‌برد و یک درام خوش رنگ و لعاب را تحویل مخاطب می‌دهد، درست مثل «الن». جهانگردی خوب و به جاست، مگر آن که انتظار داشته باشید که کارگردان به شدت بااستعدادی که قبلا با «جدایی» و «فروشنده» او را شناخته‌ایم و در داخل مرزهای کشور خود به خاطر زیر ذره بین بردن برخی موضوعات جنجال برانگیز هم ظاهر شده، در خارج از مرزهای کشورش آزادی بیشتری برای به به تصویر کشیدن اتفاقات فیلمش داشته باشد.

 

اصغر فرهادی

 

ضعیف‌ترین فیلم «فرهادی» تا به امروز که برای افتتاح جشنواره کن ۲۰۱۸ که به عقیده بسیاری، یکی از ضعیف‌ترین سال‌های این فستیوال خواهد بود، انتخاب شده، هنوز هم بهتر از بسیاری از درام‌های فرانسوی، اسپانیایی و آمریکایی با اهداف تجاری است که سالانه تعداد زیادی از آنها ساخته می‌شود. به مانند بهترین کارهای «فرهادی»، همه می‌دانند هم یک سناریوی ساده دارد: یکی از آن اتحادهای دوباره همیشگی میان دو زوج که قبلا عاشق هم بوده‌اند، اینجا «پنه لوپه کروز» و «خاویر باردم» با یک گذشته عجیب و غریب و استفاده از زندگی شخصی این کاراکترها برای لایه لایه باز کردن تمامی اسرار آنها.

همان طور که از نام «همه می‌دانند» بر می‌آید، بزرگ‌ترین نکته داستانی آن و ایده‌ای که بقیه چیزهای داستانی حول آن شکل گرفته را بدون اسپویل نمی‌توان توضیح داد و این فیلم هم اولین اکران‌اش را در افتتاحیه جشنواره کن تجربه کرده پس صحبت در مورد آن سخت است. ولی اگر بخواهیم به طور مختصر اشاره کینم، فیلم حول محور یک آدم ربایی می‌گردد. «لاورا» (با بازی «پنه لوپه کروز») و بچه‌هایش از آرژانتین به کشور خود یعنی اسپانیا بازگشتهاند تا در یک مراسم ازدواج فامیلی شرکت کنند، در حالی که شوهر او یعنی «الخاندرو» (با بازی «ریکاردو دارین») در آرژانتین مانده تا به دنبال کار بگردد.

در ابتدا، همه چیز به مانند ماچ و بوسه‎‌های پس از دیدار دوباره پس از مدتی طولانی است. به نظر می‌رسد که رابطه میان لاورا و یکی از دوستان قدیم خانوادگی او یعنی «پاکو» (با بازی «خاویر باردم»)، که در خارج از شهر به ساخت نوشیدنی‌ها مشغول است و با توجه به لباس‌ها، گوشواره‌ها و ریش‌اش تیپ و قیافه جالبی هم دارد، قوی‌تر از آن چیزیست که فکر می‌کنیم و علت آن هم آن رابطه عاشقانه قدیمی میان آن دو است که سال‌ها پیش جریان داشته و گذشت زمان هم چندان در پاک کردن آن موفق عمل نکرده است. درست به مانند فیلمبرداری آن آگهی‎‌های تبلیغاتی داروها که در آن همه کاراکترها با لبانی خندان در یک مرتع سرسبز شروع به دویدن می‌کنند (بدون آن که اصلا ارتباط خاصی با آن داروی مورد تبلیغ داشته باشد)، این سکانس‌های اولیه فیلم بانشاط هستند ولی هیچ گاه نمی‌توانند به جذابیت بالایی برسند. درست به مانند ورق زدن آلبوم‌ عکس‌های شخصی یک غریبه، تماشای این سکانس‌های اولیه هم سریعا تکراری می‌شود و رنگ می‎‌بازد.

در طی آن سکانس‌های اولیه طولانی به این نکته اشاره می‌شود که دختر لاورا یعنی «آیرین» (با بازی «کارلا کامپرا») دارای یک خوی سرکشی است: او فرار می‌کند تا با یک نوجوان محلی به عیاشی برود، و در طول مجلس عروسی، آن دو نفر با هم به بالای زنگ کلیسا فرار می‌کنند تا با هم معاشقه داشته باشند. پس از گذشت مدتی از این جشن و سرورها، او ناگهان ناپدید می‌شود، و تنها چیزی هم که به عنوان سرنخ می‌توان مورد استناد قرار داد روزنامه‌هایی در مورد یک آدم ربایی قدیمی است.

لاورا به طور قابل درکی نگران است، اگرچه بازخوردهای مخاطبان نسبت به این قضیه احتمالا بسیار سردتر خواهد بود: برخی با تاکید بر موقعیتی که او در آن گیر افتاده به قضیه نگاه می‌کنند، و در واقع خود را وادار می‌کنند که اگر این اتفاق برای فرزند خودشان رخ می‌داد چگونه میشد؛ بقیه هم این را به عنوان فرصتی برای کروز (که در همان سکانس‌های ابتدایی فیلم شادی خود را از دست می‌دهد) می‌بینند تا بتواند بر خلاف آن غم و غصه، خودی نشان دهد. این یک نقش آفرینی بلندپروازانه از سوی بزرگ‎‌ترین ستاره بین المللی اسپانیاست؛ اگرچه تلاش زیادی را در بازی او می‌بینیم، ولی هیچ گاه نمی‌توانیم او را به عنوان یک مادر قبول کنیم.

 

سینمای ایران

 

نقطه ضعف بزرگ‌تر آن است که مهم نیست لاورا چقدر به طور ناامیدانه به دنبال پیدا کردن دختر خود است، در نهایت، فیلم به شکلی واضح به دنبال حل این جنایت نمی‌رود و این حس خوبی را به شما منتقل نمیکند. در واقع، عکس این قضیه ممکن است صادق باشد، چرا که ربوده شدن آیرین به مانند چیزی عمل می‌کند که باعث می‌شود روابط میان دیگر شخصیت‌ها را به شکلی ملموس‌تر در فیلم مشاهده کنیم. هر چقدر که آیرین بیشتر از فیلم و مادرش دور باشد، فرهادی بیشتر می‌تواند به شکاف‌های موجود در زندگی گذشته شخصیت‌ها بپردازد.

از این لحاظ، «همه می‌دانند» یک جورایی به مانند یک نسخه خواب آور و کسالت‌بار از «درباره الی»، آن درام غیرمعمول که فرهادی را در سطح جهان معروف کرد، می‌ماند. آن فیلم، که برای او جایزه بهترین کارگردان را در جشنواره فیلم برلین سال ۲۰۰۹ به همراه داشت، از گم شدن یک زن جوان به عنوان یک مک گافین استفاده می‌کرد و به جای آن که به گم شدن الی و جنبه‌های مختلف آن بپردازد، بیشتر به سراغ جنبه‌های پنهان میان باقی کاراکترهای اطراف او و روابط آن‌ها با یکدیگر می‎‌رفت. اینجا نیز، فرهادی به نظر بیشتر تمرکزش را روی مردمانی که اطراف آن شخصیت گمشده هستند گذاشته تا خود آن شخصیت.

به همین علت، «همه می‌دانند» یک فیلم هیجانی که در آن پازل‌های «جیگسا» مانند وجود داشته باشد نیست، بلکه فیلم است که فرهادی در آن از مخاطب می‌خواهد که خودش کارآگاه قصه شود و در میان چندین سرنخ جزئی، به دنبال کلید حل معما باشد. مجرمان تنها یک بار نشان داده میشوند، آن هم در سکانسی که به مانند یک اعتراف می‌ماند، و این با توجه به اینکه فیلم چقدر کم به اجرای عدالت برای آن‌ها اهمیت می‌دهد بسیار نابجا نیز است. با این حال، هنوز هم ما نمی‌توانیم گمان کنیم که چه کسی مجرم است، و با توجه به اینکه همان طور این پرونده در ذهن ما گسترش می‌یابد، لاورا هم به این نکته پی می‌برد که فردی که دست به انجام این کار زده احتمالا یکی از نزدیکان خانوادگی است و او مقصر ربوده شدن دخترش است.

در همین حال، جذابیت‌های اصلی فیلم خودشان را نشان می‌دهند، وقتی که فرهادی به سراغ زیر و رو کردن گذشته میان پاکو و لاورا می‌رود. اینجا جاییست که او به عنوان کارگردان خودش را نشان می‌دهد، اگرچه فیلم در راه رسیدن به جایی که افشاسازی‌هایش به حداکثر تاثیرگذاری برسد به شدت کند عمل می‌کند، ولی وقتی هم که به آن نقطه می‌رسد، فوق‌العاده عمل می‌کند. فرهادی در ابتدا مثل یک نمایشنامه نویس شروع می‌کند، ولی «همه میدانند» پای خود را به ویلاها، تاکستان‌ها، قصرها و جاده‌های بیرون شهری هم باز میکند و حالا کنش‌ها و واکنشهای بین شخصیتها از همیشه سینمایی‌تر شده است، به طوری که در افشای اطلاعاتی که انتشارش در واقع هدف او بوده از همیشه موفق‌تر است.

کروز شاید پررنگ‌ترین نقش را داشته باشد، ولی مردها یعنی «باردم» و «دارین» در دمیدن روح به شخصیت‌ خود عالی عمل می‌کنند. در مورد پاکو، باید گفت که او آن قدری در تلاش برای نجات دخترِ عشق سابقش به آب و آتش می‌زند که گویی به مانند حرف‌های همسر او (با بازی «باربارا لنی»)، او حاضر است در راه پس گرفتن او تمام زندگی‌اش را نیز به فرد آدم ربا بدهد. الخاندرو اما فلسفه دیگری دارد، اعتماد به خدا برای بیرون آوردن آن‌ها از این موقعیت، شاید خیلی‌ها فکر کنند پاسخی هم به این‌ها داده نمی‌شود ولی در یک سکانس به خوبی نشان داده می‌شود که خدا چگونه در یک نقطه کلیدی از زندگی او وساطت می‌کند.

تماشای آن که چگونه این سه بازیگر از یکدیگر بهتر نقش آفرینی می‌کنند لذت بخش است، خصوصا آن که «فرهادی» می‌گذارد تا ما بازی «باردم» را با بازی فوق العاده قبلی او در فیلم «ذیبا» که در جشنواره کن ۲۰۱۰ حضور داشت و خیلی هم موفق نبود (ولی «باردم» توانست به خاطر آن جایزه بهترین بازیگر را تصاحب کند) مقایسه کنیم. و بر خلاف فیلم «بی‌عشق» که سال پیش اکران شد، معما خود به خود حل می‌شود، هرچند که در انتها سوالات زیادی باقی می‌ماند.

به این‌ها به چشم چیزهایی نگاه کنید که هیچ کس در مورد «همه می‌دانند» نمی‌داند: چرا لاورا و پاکو در دوران بچگی زیر یک سقف بزرگ شدند؟ آیا آیرین ارتباطی با پسری که از او خوشش می‌آید دارد؟ و چرا شجره نامه خانوادگی فیلم این مقدار جای سوال باقی می‌گذارد؟ مقداری معما و راز بی‌پاسخ چیز خوبی است، ولی این فیلم از آن دقت لازمه بهره مند نیست – یا شاید هم آن بلندپروازی مورد نیاز – که آثار قبلی فرهادی آن‌ها را داشتند. خیلی‌ها ممکن است سوال کنند که چرا «فرهادی» فیلمی به زبان انگلیسی نمی‌سازد، ولی بدون شک این مسئله نیز در آینده کاری او و گردش او به دور دنیا دیده خواهد شد. بیایید امیدوار باشیم که او با فیلم بعدی‌اش استانداردهایش را هم رو به جلو ببرد.

اختصاصی نقدفارسی

مترجم: دانیال دهقانی

اکثر فیلم‌سازان شهیر ایرانی که در خارج از کشور مشغول به کار فیلم‌سازی شدند، نتوانستند‌ از آثاری که در ایران ساختند پیشی بگیرند. هنوز زمانی که بزرگداشتی برای آثار نادری، کیارستمی یا سهراب شهیدثالث برگزار می‌شود، کسی نمی‌تواند زیبایی فیلم «سازدهنی» را با «منهتن از روی شماره» یا تأثیرگذاری فیلم «کلوزآپ» را با «کپی برابر اصل» مقایسه کند. شاید در این میان «شهیدثالث» یک استثنا باشد، چون فیلم‌ «در غربت» او‌ دست‌کمی از «طبیعت بیجان» ندارد، زیرا او حداقل تسلط خوبی بر زبان آلمانی داشت و همچنین «ادبیات و فرهنگ آلمانی» را به‌خوبی می‌شناخت!

فیلم «همه می‌دانند» فرهادی با ریتمی کند، زمانی طولانی و فیلم‌نامه‌ای سردرگم به درد همان فیلم‌های افتتاحیه جشنواره‌ها می‌خورد که معمولا نظر کسی را جلب نمی‌کنند! طبیعتا هیچ جشنواره‌‌ای نمی‌خواهد که از همان شب اول افتتاحیه بهترین فیلم و برگ برنده خود را رو کند، زیرا سطح توقع مخاطب بالا خواهد رفت. به همین‌ خاطر اکثر فیلم‌های افتتاحیه خارج از مسابقه نمایش داده می‌شوند که البته در مورد این فیلم چنین اتفاقی نمی‌افتد.

«همه می‌دانند» حتی نسبت به تجربه دیگر فرهادی؛ یعنی فیلم «گذشته» که در فرانسه کار شده بود، کار ضعیف‌تری از آب درآمده است. در «گذشته» علی مصفا پیوند فرهادی را با «فرهنگ و خلق‌و‌خوی ایرانی» به‌خوبی نشان می‌داد ‌‌و هسته مرکزی داستان با «مفهوم و تضاد شرق و غرب» پیوند نسبتا خوبی برقرار کرده بود، اما در «همه می‌دانند» فیلم‌ساز به تجربه‌ای نو دست زده که مشخص است توان بالابردن این وزنه سنگین را نداشته است، زیرا تسلط روی یک فرهنگ بیگانه با نوشتن یک فیلم‌نامه و مشاهده عکسی در یک گروگان‌گیری در اسپانیا، کشف فوق‌العاده و نویی به حساب نمی‌آید.

درست است که هنر سینما مرزی ندارد، اما به‌سادگی نیز نمی‌توان «ردیف‌های سه‌تار میرزاعبدالله» را با «گیتار اسپانیایی» درهم آمیخت‌ تا به یک تجربه مشترک فرهنگی رسید. زمانی این امر میسر می‌شود که هر دو زبان و فرهنگ به‌خوبی شناخته شوند. درواقع «همه می‌دانند» فرهادی حکم‌ فیلم «آرایشگر سیبری» میخالکوف را پیدا کرده است. «نیکیتا میخالکوف» هم بعد از گرفتن اسکار دست به تجربه مشترک با بازیگران وقت هالیوود؛ «جولیا اورموند» و «ریچارد هریس»، می‌زند و زمانی که با فیلم «آرایشگر سیبری» در افتتاحیه جشنواره کن ۱۹۹۹ شرکت می‌کند، با اینکه فیلم خوش‌ساختی از آب درآمده بود، اما نقدهای زیادی به فیلم شد که «مشخص نیست کارگردان روی کدام صندلی نشسته است! «آمریکا یا روسیه؟». اما نقطه‌ قوت آن فیلم این بود که حداقل ۹۰ درصد داستان در روسیه می‌گذشت!

 

سینمای جهان

 

اما فرهادی با اعتمادبه‌نفس بالایی سراغ وزنه‌ای می‌رود که نمی‌تواند از پس آن به‌خوبی بر‌آید یا اینکه نظام فکری خود را نتوانسته زنده و ‌‌پویا سازماندهی کند تا جوهره درام انتقال یابد و به همین خاطر مخاطب قادر نیست که با چشم و گوش شخصیت‌ها به این درام خیره شود. حضور زوج «پنه‌لوپه کروز» و «خاویر باردم» طبیعتا طرفداران زیادی را به سالن سینما می‌کشاند و ممکن است فیلم فروش بدی نیز نداشته باشد، اما این فیلم در کارنامه فرهادی کار قابل‌تأملی به‌شمار نمی‌آید!

تصویر‌سازی و رنگ‌ولعاب فیلم خیلی خوب است، سکانس افتتاحیه فیلم را «هایده صفی‌یاری»، تدوینگر ثابت کارهای او، با توانایی‌های خوبی در مونتاژ نشان داده است. سکانس معرفی ساعتی در کلیسا که می‌بینیم در روند فیلم پرنده‌ها از شکاف ریز آن به بیرون می‌گریزند از تأثیرگذاری خوبی برخوردار است، همچنین سکانس عروسی با پلان‌های بسته و عکس‌العمل خوب آدم‌ها به موقعیت‌ها ریتم خوبی در کار پیدا کرده است. پایان فیلم و شست‌وشوی خیابان و مجسمه‌ای در میدان شهر پیوند خوبی در تدوین با مفهوم افشای حقیقت برقرار کرده، ولی فرهادی در کارگردانی و انتقال داستان به کالبد شخصیت‌ها خوب عمل نکرده، زیرا عمل برانگیزنده درام که عروسی را به عزا تبدیل می‌کند در این فیلم باورپذیر نشده و ستیز شخصیت‌ها حول محوری ثابت شکل نمی‌گیرد و تغییر ناگهانی شخصیت‌ها با بحران جدیدی که «چه کسی پدر واقعی این دختر است» باعث شده پیوند درام با مخاطب به مسیر دیگری برود و در انتها موضوع و ژانر فیلم که آدم‌ربایی است به فراموشی سپرده شود! زیرا ریتم حاصله از تمپوی درونی هیجان‌برانگیزی برخوردار نیست تا مخاطب را با خود درگیر کند و فیلم با توجه به فیلم‌برداری و فضا‌سازی خوب آن فیلم‌نامه خوبی ندارد و این در حالی است که در کارهای قبلی فرهادی به‌ندرت چنین مشکلاتی در کارگردانی دیده می‌شود و او حداقل در روایت داستان همیشه خوب عمل کرده است. به نظر می‌رسد که ادامه فیلم‌سازی برای کارگردانان شهیر ما در ایران همیشه تجربه بهتری را برای آنها رقم زده است، مگر آنکه اسباب سفر مهیا باشد.

منتقد: مجید موثقی | روزنامه شرق

منتشرشده در سینمای جهان

محصولات استودیو گنبدکبود به مدیریت بابک و بهنود نکویی، از اولین جشنواره ملی پویانمایی چهار جایزه دریافت کردند. 


 

مجموعه انیمیشنی «روبی و جوجه‌ها» محصول استودیو گنبدکبود، جوایز دو بخش از اولین جشنواره ملی پویانمایی از آن خود کرد و دو جایزه دیگر در بخش تیزر تبلیغاتی و بهترین اثر کوتاه فرهنگی نیز به تولیدات این استودیو تعلق گرفت.  

به گزارش استودیو گنبدکبود، اولین جشنواره ملی پویانمایی جایزه بهترین متحرک‌سازی را به احسان انصاری انیماتور مجموعه انیمیشنی «روبی و جوجه‌ها» اهدا کرد. جایزه ویژه بهترین اثر سرگرم‌کننده نیز به بابک و بهنود نکویی، کارگردان و تهیه‌کننده این سریال انیمیشنی اهدا شد.

کارتون

 

 

کارتون ایرانی

 

 

همچنین تیزر تبلیغاتی بانک اقتصاد نوین، یکی دیگر از تولیدات استودیو گنبدکبود به عنوان بهترین اثر در بخش  تیزرهای تبلیغاتی جشنواره ملی پویانمایی معرفی شد و  انیمیشن «روز برفی» یکی دیگر از آثار استودیو گنبدکبود نیز جایزه سوم بهترین اثر کوتاه فرهنگی را از جشنواره ملی پویانمایی کسب کرد.

نخستین جشنواره ملی پویانمایی، که به همت سازمان صدا و سیما در شهر همدان برگزار شد، شب گذشته برگزیدگانش را معرفی کرد. استودیو گنبدکبود با یک سریال (روبی و جوجه‌ها)، دو فیلم کوتاه و دو تیزر تبلیغاتی حضور پررنگی در نخستین جشنواره ملی پویانمایی داشت و «روبی و جوجه‌ها» در این جشنواره در شاخه‌های متعددی نامزده شده بود که در نهایت دو جایزه را به دست آورد.

 گفتنی است استودیو گنبدکبود به مدیریت برادران نکویی دهمین سال فعالیتش را پشت سر می‌گذارد و تا امروز جوایز بسیاری به دست آورده که از آن جمله می‌توان به دو جایزه ملی و بین‌المللی اثر تلویزیونی در دهمین جشنواره بین‌المللی پویانمایی تهران برای «روبی و جوجه‌ها» و نامزدی در شش رشته از چهارمین جشنواره جام‌جم برای همین سریال و دریافت جایزه بهترین کارگردانی این جشنواره اشاره کرد.

سریال کارتونی

 

 

 

سریال انیمیشنی «روبی و جوجه‌ها» در روایتی مدرن از قصه‌های فوکلور روباه و خروس، داستان کشمکش‌های یک روباه مخترع را با خانواده خروس نمایش می‌دهد که در یک مزرعه در همسایگی هم زندگی می‌کنند و روباه برای بیرون کردن خروس و خانواده‌اش از مزرعه نقشه‌های زیادی می‌کشد.

این سریال به بخش رقابتی جشنواره انسی فرانسه نیز راه پیدا کرده و  در فهرست بیست سریال انیمیشنی برتر جهان قرار گرفته است.   

منتشرشده در سینمای ایران
صفحه8 از13