سی و یک نما - مادر (مریم سعادت) خودش را برای یک مهمانی خانوادگی آماده می کند و سنجاق سینه ی زیبایش را به لباس خود می زند تا آراسته تر باشد. نما نزدیک است و صداها نامفهوم. دختر (یکتا ناصر) وارد می شود و سمعک مادر را در گوشش می گذارد. صداها واضح می شود و یوسف حاتمی کیا از همین اول سنگش را با ما وا می کند. قرار است که مخاطب "شب طلایی"، تا انتها همراه مادر باشد، از دریچه چشم و گوش او.
هما گویا - زنی خودش را برای آمدن معشوق آراسته می کند؛ معشوقی که شاید هرگز نیاید... زنی دیگر که نگران است مبادا این بار پیک، خبر شهادت همسر او را بیاورد. مادری که مهمان ویلایی ها شده و حالا برایشان مادری می کند، حتی برای سرباز جوانی که دم دمای شهادت مادرش را می طلبد. دختری عاشق شده ، کودکی می رقصد و... تک تک زن های ویلایی ها شخصیت و قصه ای دارند که با آنها همراه می شویم.
هما گویا - زندگی حرفه ای جیک جیلنهال بی شباهت به دوران بازیگری لئونارد دی کاپریو نیست . او هم صبورانه ایستاده تا به حقش به عنوان یک بازیگر شش دانگ برسد و مسلما بازی فوق العاده او در فیلم "گناهکار" زمان مناسبی برای این اتفاق است.
هما گویا - پیشنهاد می کنم فیلم "کودا" را حتما ببینید. یک تراپی کامل است در دورانی که بدبین و ناامیدیم از انسانیت. پیشنهادم حتی سر سوزن به دلیل ارتباطم و حرفه ام یا حتی علاقه ام به سینما مربوط نمی شود. کودا می توانست یک کتاب خوب باشد برای معرفی به شما و یا یک مکان زیبا برای اینکه نفس عمیقی بکشید.
هما گویا / سی و یک نما - کاظم می خواهد "آتابای" باشد اما این خواسته نه در تهران و نه در دانشکده معماری برای او ممکن نبود و آنچه کوچ از روستایش به زندگی او بخشیده، فقط دور شدن از خودش بوده و خشم و در نهایت یک شکست عشقی و بس.
هما گویا / سی و یک نما - خنده اش را نمی دیدیم. جدی بود با کلامی نافذ و اکسون هایی که روی کلمات می گذاشت تا تاثیر بیشتری داشته باشند. کارگردان ها خیالشان راحت بود از نقشی که به او می سپردند و اگر در شخصیت یک گدا هم ظاهر میشد، باز هم مقتدر بود. او دنیای بازیگری را با یک چشم میدید. چشمی که پشت عینک تیره اش پنهان می شد و نگاه، چه جایگاه مهمی در بازیگری و انتقال حس دارد که او بی نگاه هم با بازی فاخرش تا اعماق وجود مخاطب نفوذ می کرد و در نقش های عمدتا منفی اش همیشه یک قهرمان بود.
هما گویا / سی و یک نما – محمدرضا گلزار موزیسین و گیتاریست گروه آریان با فیلم "سام و نرگس" ایرج قادری وارد سینما شد اما این فریدون جیرانی بود که با فیلم متفاوت "شام آخر" از او یک ستاره ساخت.بازیگری که با درخشش در فیلم "بوتیک" حمید نعمت اله مورد تحسین همگان قرار گرفت و سوپراستار شد و در "آتش بس" تهمینه میلانی خوش درخشید. گلزارنتوانست همچون یک "آلن دلون" وطنی بر وسوسه ی کشش زیبایی چهره اش غلبه کند و در انتخاب فیلم هایی که بازی می کند سختگیرباشد و به یک برند برای سینمای تجاری بدل شد تا جایی که زیبایی چهره ، تیپ و طرفداران بی شمارش او را تا بمبئی هم کشاندند. البته که وسوسه درآمد حضور در این فیلم ها هم بی تاثیر نبود و شهرت مضاعف همیشه در ضمیر یک بازیگر دلبری می کند.
هما گویا / سی و یک نما – فیلم های فرهادی اصولا امضای خاص خودش را دارد، درست مثل شلختگی چیدمان خانه ها و حتی میزانسن نماهای داخلی اش که به عمد به بی ثباتی یک خانواده طعنه میزند. امضایی که بعد از سه فیلم شاخص او کمرنگ شد تا جایی که پس از "چهارشنبه سوری"، "درباره الی" و "جدایی" در حیرت یک نبوغ، هوس دوباره و دوباره دیدن فیلم های اخیرش را نمی کنیم تا مشتاقانه بار دیگر ببینیم و از خودمان بپرسیم که "قضاوت" چه فرمول پیچیده ای دارد و چطور حقیقت پنهان می تواند غافلگیرمان کند و از همه مهمتر اینکه... یک فیلم خوب، امضا دارد اما تاریخ مصرف ندارد.
هما گویا / سی و یک نما – فضای سرد و یخزده، ماشینی که باید مثل زندگی شان هول دهند تا روشن شود، رنگ ها و... همه چیز سرد و بی روح است، حتی تلنگر رسیدن به یک زندگی بهتر با پرورش "قارچ". نه بذری که به نهالی برسد، بلکه قارچ.
بوتاکس فیلمی است با قصه ای جنایی که نه ترسناک است و نه مهیج. همه چیز در کمال خونسردی، اما کنجکاوی برانگیز با پایان بندی درست و قابل تامل.
هما گویا / سی و یک نما – انتخاب عنوان دوپهلوی "زالو" برای این فیلم/مستند هفده دقیقهای از همین ابتدا نشان از یک خشم فروخفته دارد که اگر منطقی هم باشد، در نبود یکی از دو کارآکتر داستان، چندان دلنشین و منصفانه نیست، اگر چه من در تمام طول فیلم توجهم به پدری بود که ناله میکرد و بیشتر از آنکه آسیب برساند، آسیب میدید.