سی و یک نما - شاید هیچ سنخیتی با هم نداشته باشند اما بعد از دیدن فیلم "برادران لیلا" سعید روستایی، فیلم "میلیونر زاغهنشین" به ذهنم خطور کرد و همچنین فیلم "من، دانیل بلیک" که این دو فیلم را بسیار دوست دارم. دقیقا همانقدر که با برادران لیلی ارتباط نگرفتم چرا که بزرگترین ضعف برادران لیلا نبود "عشق" در یک جامعه بحران زدهای است که ما در بطن آن زندگی میکنیم و میدانیم که " عشق" هست، با همهی سختیها اما هست.
سی و یک نما - بهروز افخمی زیرک و باهوش است تا جایی که توانست خودش را به بهارستان هم برساند و نماینده مردم در مجلس شود. حالا هم میداند که در کنار امیر قادری، زوج خوبی برای تنوع یک برنامه تخصصی سینمایی هستند. انتخاب امیر قادری را به شبکه و تهیهکننده و کارگردان نسبت نمیدهم چون میدانم اگر بهروز افخمی نمیخواست، نمیشد و چه بسا پبشنهاد او بوده باشد. دخانچی هم که نیامد و قادریِ دیگر، این پزشکِ منتقد سینما هم خوش صحبت است، کاتالیزور خوبی هم هست و مثلث جذابی را تشکیل دادهاند.
سی و یک نما - گفتگو پیرامون فیلم مستند "برزخیها" در حالی برگزار شد که به نظر میرسید بیشتر بستر معارفه مجری سری جدید برنامه هفت و دفاع محمود گبرلو از اجرای آن بود تا پرداختن به مستندی با سوژهای خوب که هدر رفت، بر خلاف مستند "قیصر، چهل سال بعد" ساخته مسعود نجفی که ساختار درستی داشت. البته که در مستند قیصر نجفی کانالهای خودش را داشت ضمن اینکه دست در دست مسعود کیمیایی پیش میرفت ولی افشار در بنبست صحبتهایی افتاده که گفته نشده، خاک شدند و روایت واقعیتهایی که در کلام بعضی از حاضرینِ در مستند برزخیها می بینیم، صد و هشتاد درجه با رویکردشان در آن زمان متفاوت است.
سی و یک نما - یک مثلث بازیگری که آنچنان به هم چفت شدهاند (هادی حجازیفر، شهاب حسینی و علیرضا کمالی) که انگار هیج راه فراری جز لذت تماشای یک سریال خوب را نداریم و در کنارش بازیگر جوانی که به درستی به این مثلث می پیوندد (مهرداد صدیقیان) و میگوید: "من هم هستم و قرار هم نیست کم بیاورم" و از طرفی من چه قدر خوشحالم از اینکه علیرضا کمالی این فرصت را پیدا کرده تا در "پوست شیر" ساختهی جمشید محمودی از تواناییهای خود در بازیگری دفاع کند.
سی و یک نما - هرسال به شب میلاد حضرت مسیح و جشن های کریسمس که می رسیم یک اتفاق " جان گز" وجودم را میگزد. "عملیات کربلای ۴" تلخترین اتفاق جنگ ایران و عراق که با وجود اینکه لو رفته بود اما انجام شد و هنوز هم معلوم نیست که در این عملیات چه تعداد شهید شدند. اما وقتی دستهای بسته ی ۱۷۵ شهید غواص خط شکن را در نظر می آورم، ناخودآگاه دست های بسته به صلیب حضرت عیسی مسیح هم جلوی نظرم عیان می شود. شاید حکمتی بوده تا آنها در روز میلاد این پیامبر دست بسته جان دهند.
هما گویا - در سالهای اخیر تنها باری که برای عدم حضور نماینده ایران در بین نامزدهای بخش خارجی زبان فیلمهای راهیافته به اسکار تاسف خوردم زمانی بود که فیلم "سرخپوست" نیما جاویدی به این مهمترین رویداد سینمایی حتی معرفی هم نشد و مطمئن هستم که فیلم سرخپوست میتوانست دفاعی باشد که سینمای ایران فقط در "اصغر فرهادی" خلاصه نمیشود.
هما گویا - شکارچیها یک باوری دارند. آنها میگویند: "وقتی جنگل ساکت است یعنی خطر در کمین است." این رو حتی پرندگان هم به شکل غریزی میفهمند.
وقتی ما به مرور یاد گرفتیم یا به ما تلقین شد که به جای تجزیه و تحلیل اتفاقها، از طریق رسانههای خارج از کشور و یا حتی رسانههای داخلی و بعد سوشال مدیا اخبار را دنبال کنیم، بدون اینکه به خودمان فرصت تجزیه و تحلیل بدهیم، کم کم فکرمان منفعل شد. کم کم دیدیم اگر بقیه برایمان فکر کنند، انگار راحتتر است تا اینکه به خودمان زحمت فکر کردن بدهیم. کم کم یاد گرفتیم در نشر اخبار، "هدف وسیله را توجیه میکند".
خبرها دیگر حتی اصول خبرنگاری هم نداشت. راس ساعت دو بعد ازظهر هر روز، یک عده اخبار را رصد میکنند و راس ساعت پنج بعد از ظهر یک عدهی دیگر و در آخر شب خبرهایی که چندین بار با تکرار شنیدهایم، با میخ کوبیده میشود به مغز ما تا در ذهنمان آرشیو کنیم.
این وسط هم شبکههای اجتماعی اخبار رو برایمان رنگآمیزی میکنند تا تنوعی هم داشته باشد.
ترانه علیدوستی اعتراض کرد، حجابش را برداشت و با بنری عکس گرفت با شعار زن، زندگی، آزادی. آن هم نه به زبان فارسی یا به زبان انگلیسی که جهان شمول است. به زبان کردی!
منتظر یک فاجعه بودیم اما...
سی و یک نما - انتخاب هوشمندانه کاراکترها در فیلم "مادر" ویژگی خاص ساخته علی حاتمی بعد از سوته دلان است. کاراکترهایی بسط داده شده از اقشار مختلف جامعه. مادر که گویی نماد "ایران" است و فرزندانش که نماد "مردم ایران".
هما گویا - بازی ایران و آلمان بود در جام جهانی ۹۸ فرانسه. دوستی دارم که همسرش آلمانی است و همانجا زندگی می کند. او با خانواده بسیار متعصب و سنتی همسرش شرط بسته بود که ایران در بازی با آلمان، برنده خواهد شد. شرطی بر سر یک شام در یک رستوران گرانقیمت!!
به او گفتم:" مگه دیوونه شدی؟ خب! مسلمه که آلمان میبَره، مگر اینکه معجزه بشه!
گفت: " خودم هم می دونم. اما خواستم اینطوری، تعصبم روی ایران رو نشون بدم و اعتبار تیم ملی ایران رو هم بالا ببرم.
و...ایران آن بازی را باخت و دو گل از آلمان خورد و لابد دوست من هم در این باخت شریک شد و شام مفصلی داد .
اما من از او درس بزرگی گرفتم. اینکه یک کشور، فرهنگ مردمش، نگرش مردمش، مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم و حتی درد مردم، هیچ ارتباطی به جام جهانی و المپیک ندارد.
هما گویا - اولین بار سال۸۳ دیدمش. وقتی به روزنامه شرق معرفی شدم. جوان بود و از سنش هم جوانتر به نظر میرسید. همه استاد صدایش می کردند و من آقای قوچانی. در شرق آن زمان هر کسی لقبی داشت انگار. محمد عطریانفر "حاجی"، محمد قوچانی "استاد"، احمد غلامی هم لقبی داشت که یادم نیست. من همه را بی لقب صدا می کردم و همیشه در جنگ با القاب. حتی یادم هست به احمد غلامی اعتراض می کردم: "استاد شرایط سنی هم می خواهد، بگذارید در وقتش استاد نامیده شوند این اساتید. لااقل شما که پیشکسوت او محسوب می شوید، او را استاد صدا نکنید".